از همان خطابه معروف «29 خرداد 88» که رهبر نظام اعلام کرد نظرش به نظر احمدینژاد نزدیکتر است، یک حقیقت برای منتقدین و مخالفان دولت مسلم شد: «رهبری تمام قد پشت دولت احمدینژاد ایستاده است تا آن را از بحران پیش آمده عبور دهد و در قدرت حفظ کند». بر پایه همین تفسیر بود که همه بقای احمدینژاد در قدرت را مدیون رهبر نظام میدانستند. حتی گروهی آن را یک «اشتباه تاریخی» از جانب رهبری دانستند که سرنوشت خود را به سرنوشت احمدینژاد گره زد. مسئله هرچه که بود، همین احساس دین احمدینژاد به رهبری سبب شد تا نزدیکان رهبر نظام خود را برای دخالت در کار کابینه و حتی عزل و نصبهای آن محق بدانند. اما به نظر میرسد که نگاه جناب احمدینژاد کاملا متفاوت از این دید غالب است!
رییس دولت کودتا، در تازهترین (و شاید جنجالیترین) اظهارات خود، تلاش کرده است روایت متفاوتی ارایه کند. روایتی که بنابر آن، مخالفان قصد داشتند حکومت را سرنگون کرده و حتی به خانه رهبر هم حمله کنند، اما قهرمان داستان، به صورت «انتحاری» وارد میشود و همه را نجات میدهد. در این روایت، احمدینژاد ماهها زودتر از رهبر و تیم اطلاعاتی او از برنامه مخالفان مطلع میشود و تذکر میدهد، اما احتمالا تیم اطلاعاتی رهبری (به صورت مشخص جناب محسنی اژهای) و مافوق آنان (رهبر نظام) بصیرت احمدینژادی نداشتهاند که حقیقت را دیر میفهمند و سپس هم دست و پای خودشان را گم میکنند. درست در این لحظه که این گروه مستاصل شدهاند، قهرمان داستان از خود تهور نشان داده و یک تنه همه را نجات میدهد:
«... قبل از انتخابات آقای اژهای را فراخواندم و گفتم این دو معاون شما با جریان برانداز هستند. اژهای گفت من تکلیف خودم را از جای دیگری میگیرم، گفتم اگر زمان انتخابات رسید و براندازی اتفاق افتاد، جواب خدا و شهدا را چه میدهید؟ اژهای در اواخر فهمید که قضیه براندازی است، گفتم نگران نباشید، من خودم به عرصه میآیم و انتخابات را برنده میشویم. اژهای گفت شما نمیتوانید، اینها همه جا را گرفتهاند و میدان دست آنهاست. من گفتم من در متن مردم هستم و میدانم چه میشود. بنده به ایشان عرض کردم که من انتحاری به خط میزنم، هنوز فرصت داریم و مناظرهها نیز باقی مانده است که در مناظرهها کار را تمام میکنم. اژهای گفت تند نروید، گفتم کمی تند میرویم و رفتم ... برنامه بر این بود که جلوی هر وزارت را 500 نفر بگیرند تا وزرا نتوانند سر کار بیایند و سپس مجلس را تعطیل کنند و سپس به سمت بیت رهبری بروند ... » (اینجا+)
بدین ترتیب، در روایت احمدینژاد از کودتای انتخاباتی، بر خلاف روایت پیشین، این رهبری نبوده است که او را نجات داده و با حمایت خود سبب ابقای او در مقاماش شده است، بلکه این احمدینژاد بوده که یک تنه کل نظام را نجات داده، وگرنه مردم به سمت بیت رهبری حرکت میکردند و معلوم نبود چه اتفاقی میافتاد!
به باور من، با گذشت دو سال از کودتا، سرانجام به بزنگاهی رسیدهایم که دیگر کسی نمیتواند در گذار از آن دولا دولا شترسواری کند. یک مملکتی به غنیمت گرفته شده است و بیش از این نمیتوان در تقسیم این غنیمت درنگ کرد. چند ماه پیش وضعیت به گونهای پیش رفت که اصولگرایان نزدیک رهبر توانستند با طرح مسئله جریان انحرافی حمله گستردهای را برای حذف جناح احمدینژاد طراحی کنند. با این حال و به هر دلیلی که من نمیدانم، این حمله نیمه تمام ماند. حال به نظر میرسد ورق برگشته است و احمدینژاد خودش را آنقدر توانا میبیند که رهبری را مدیون خود بخواند و رسما و علنا اصولگرایان نزدیک رهبر را «شریک فتنه، دزد، منحرف و ...» بنامد. گمان من بر این است که بجز اخبار پراکندهای که از دسترسی تیم اطلاعاتی احمدینژاد به پروندههای محرمانه سران نظام منتشر شده، دلیل بزرگتری وجود دارد که اینچنین آنان را بیپروا کرده است. شاید خطر روزافزون جنگ و نگرانی راس نظام از حمله نظامی کلید حل این معما باشد. در این صورت شاید بتوان درک کرد که چرا گروهی از داخل حکومت ایران با اقدامات خود به خطر جنگ دامن میزنند و شاید با همین کلید معمای برخی اقدامات غیرمنطقی در خارج از مرزهای کشور حل شود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر