تغییر را دیر متوجه شدیم و به حرف نخبگان گوش ندادیم
رفتیم تا رایمان را پس بگیریم، خواهران و برادرانمان را هم از ما گرفتند. حقیقت تلخی است، اما در برابر واقعیت نمیتوان لجاجت به خرج داد.
از نگاه من، وضعیت کشور و البته جنبش سبز پس از کودتای 88 به دو دوره کاملا متفاوت تقسیم میشود. دوره نخست را من جنبش «رای من کجاست؟» میدانم که از فردای روز کودتا آغاز شد و تا بیانیه شماره 17 مهندس موسوی ادامه یافت. در این مرحله هدف جنبش ابطال انتخابات بود که بارها در نامههای رسمی مهندس موسوی به مسوولان حکومتی بر آن پافشاری میشد، اما مسئله تحلیف ریاستجمهوری این مرحله را به صورت قطعی به پایان رساند. فرای رویاپردازیهای آرمانگرایانه، در منطق پذیرفته شده سیاسی پس از برگزاری مراسم تحلیف رییس جمهوری اساسا دیگر انتخابات یا ابطال آن معنایی ندارد. اگر کسی میخواهد رییس جمهور را برکنار کند یا باید از طریق استیضاح مجلس وارد شود، یا ساختارشکنیهایی چون «کودتا، انقلاب و اشغال نظامی». مهندس موسوی در دوراهی «انقلاب یا پذیرش دولت» از چرخش جنبش «رای من کو؟» به سمت «انقلاب» خودداری کرد و با بیانیه شماره 17 رسما وارد فاز اصلاحات شد. اینجا بزنگاهی بود که بسیاری راهشان را از او جدا کردند، هرچند شاید خودشان هم متوجه این تغییر مسیر نشدند.
شما میتوانید بدون خشونت و با اعتراضات مدنی خواستار اصلاح یک روند نادرست و یا اجرای یک قانون مغفول باشید، اما نمیتوانید با همین حرکت خواستار متلاشی کردن ساختار نظام باشید. بسیاری از فعالان جنبش سبز پس از بیانیه شماره17 همچنان خواستار برکناری احمدینژاد بودند. مطالبهای که بعدها به برکناری رهبر نظام و تغییر قانون اساسی هم گسترش یافت. با این حال این گروه حاضر نیستند که از عنوان «انقلاب» برای مسیر خود استفاده کنند. حرف من این است که در درجه نخست باید این تعریف بدیهی را بپذیریم که اگر با حرکتی مردمی خواستار متلاشی شدن یک ساختار حکومتی هستیم، در واقع خواستار «انقلاب» شدهایم. حال اگر دستگاه نظامی حکومت در برابر این حرکت مقاومت خشنی انجام ندهد، انقلاب میتواند «انقلاب بدون خشونت» باشد، تقریبا مشابه آنچه در مصر و تونس اتفاق افتاد. اما اگر دستگاه سرکوب دست به خشونت بزند یا شاهد یک انقلاب خشن کلاسیک هستیم (نظیر انقلاب 57 ایران) یا یک مبارزه مسلحانه موفق (نظیر انقلاب کوبا) یا یک مبارزه مسلحانه ناموفق که به کمک خارجی نیاز پیدا میکند (نظیر انقلاب لیبی).
انقلابهای مخلمی و رنگی اروپا، همگی در مرحله انتخابات و پیش از رسمی شدن دولت به وقوع پیوستند و حتی پس از موفقیت هم ساختار حکومتی را متلاشی نکردند و در نهایت به جابجایی اشخاص در قدرت منجر شدند. رویدادی که پس از مراسم تحلیف در ایران غیرممکن شد. این تغییری بود که در شرایط ایجاد شد، مهندس موسوی هم آن را درک کرد و با بیانیه شماره 17 بدان پاسخ داد اما اکثریت بدنه جنبش یا آن را درک نکردند یا در برابرش لجاجت به خرج دادند. این گروه باید پاسخ دهند که از راهکارهای تغییر، آن هم در برابر حاکمیتی که دستگاه نظامی آن آماده سرکوب است دقیقا خواستار کدام یک هستند؟
1- انقلاب کلاسیک به سبک سال 57
2- انقلاب از طریق جنگ مسلحانه
3- سرنگونی توسط حمایتهای نظامی خارجی
من با همه این موارد مخالف هستم و تاکید دارم که هر کس دیگری هم که خواستار تداوم فعالیت مدنی و خشونتپرهیز است، باید به حقیقتی که مهندس موسوی هم بدان تاکید داشت اعتراف کند. حاکمیت کودتا دولت دستنشانده خود را در مصدر امور قرار داده است. دیگر با مبارزه مدنی نمیتوان این ساختار را متلاشی کرد، اما میتوان همچنان یک اپوزوسیون قدرتمند را حفظ کرد و همان مطالباتی را پیگرفت که در بیانیه شماره 17 فهرست شدند. میتوان بدون خشونت و در چهارچوب قانون خواستار آزادی زندانیان سیاسی شد. میتوان خواستار برگزاری انتخابات سالم و با نظارت مردمی شد. میتوان خواستار رفع فضای سرکوب و ایجاد فضای فعالیت برای احزاب و رسانههای مستقل شد. میتوان خواستار حقوق شهروندی در بیان آزادانه عقاید و انتقاد از مسوولان حکومتی شد. میتوان خواستار پیگرد مجرمین و مفسدین شد، حتی میتوان درخواست تغییر قوانین از مسیرهای قانونی را داد، اما نمیتوان خواستار متلاشی شدن ساختار شد.
وارد شدن در مرحله دوم جنبش با بیانیه شماره 17، پس از مهندس موسوی توسط هیچ یک از دیگر بخشهای جنبش پیگیری نشد، بجز سیدمحمد خاتمی. این تنها سید خندان بود که درست در روزهای رکود و بنبست بار دیگر قدم جلو گذاشت و عصاره و روح پیام بیانیه شماره 17 را با مطرح کردن پیششرطهای سه گانه خود به نمایش درآورد. در واقع خاتمی نشان داد تنها چهره شاخصی است که پس از مهندس موسوی وارد شدن به مرحله «اصلاحی» جنبش را درک کرده و در راستای پیشبرد جنبش در مسیر جدید خود استراتژی و برنامه مشخصی هم دارد. هرچند متاسفانه این ابتکار قابل ستایش خاتمی از جانب آنان که یا در خواب بودند و یا خودشان را به خواب زده بودند درک نشد و با تعبیر «سازشکاری» و «سهمخواهی» از قدرت مورد تخطئه قرار گرفت. طبیعی است جنبشی که نتواند تغییر شرایط را بپذیرد و خود را با آن وفق دهد درست به مانند حاکمیتی که همچنان در خواب غفلت به سر میبرد تضعیف میشود. این جنبش به همان میزان از پیشرفتهای زمان عقب میماند، که حاکمیت کنونی از جهان اطراف خود جا مانده است.
دو یادداشت پیشین را بخوانید
متن کامل چهار یاددایت این مجموعه را در قالب یک فایل پی.دی.اف+ دریافت کنید
آقای امیری خواستار فعالیت مدنی و خشونت پرهیز هست،من هم با شما موافقم))و در جایی میگوید; دیگر با مبارزه مدنی نمیتوان این ساختار را متلاشی کرد،اما میتوان همچنان یک اپوزوسیون قدرتمند را حفظ کرد و همان مطالباتی را پیگرفت که در بیانیه شماره 17 فهرست شدند...من فکر می کنم با فعالیت مدنی و پرهیز از خشونت برای متلاشی کردن این ساختار
پاسخحذفکه سهل است،برای اصلاح که دیگر جای خود دارد،تازه اگر فرض را بر این بگیرم که اپوزوسیون قدرتمند داشته باشیم
.... میتوان بدون خشونت و در چهارچوب قانون خواستار آزادی زندانیان سیاسی شد. میتوان خواستار برگزاری انتخابات سالم و با نظارت مردمی شد. میتوان خواستار رفع فضای سرکوب و ایجاد فضای فعالیت برای احزاب و رسانههای مستقل شد. میتوان خواستار حقوق شهروندی در بیان آزادانه عقاید و انتقاد از مسوولان حکومتی شد. میتوان خواستار پیگرد مجرمین و مفسدین شد، .حتی میتوان درخواست تغییر قوانین از مسیرهای قانونی را داد، اما نمیتوان خواستار متلاشی شدن ساختار شد
چگونه آقای امیری؟
به شخصه بسیار ناامیدم از حاکمیت که و البته از اپوزوسیون که شرایط را برای استفاده از مسیرهای به قول آقای امیری قانونی و یا ظرفیت های باقی مانده از قانون اساسی مهیا کنند
انوش جان
پاسخحذفشرایط دشوار است و ناامیدی شما بیدلیل نیست. با این حال من هنوز اعتقاد دارم میشود و قطعا هم میشود. چگونگیاش را هم اگر میپرسید همین است که دارم توضیح میدهم. چهار یادداشت «چرا ضعیف شدیم» که تمام شود به نظر خودم راه حلهای تقویت جنبش را گفتهام. یعنی از تکرار این ضعفها پرهیز کنیم. باز هم اگر لازم باشد در یک مجموعه جداگانه پیشنهادات مشخص خودم را مینویسم.
آرمان عزيز، آري ميتوان مطالبات را درخواست كرد ولي آيا به خاطر داري كه حكومت تابحال حتي به يكي از اين درخواستها پاسخ مثبت داده باشد. آقاي خاتمي هم در زمان رياست جمهوري سعي داشتند از راههاي مسالمت آميز حقوق ملت را پي بگيرند ولي ديديم همه آنچه در دوره اول بدست آوردند و حتي بيشتر را در دور دوم از دست دادند. حكومت نشان داده كه بهيج وجه اهل سازش نيست و بهيچ وجه حاضر به تقسيم قدرت نيست. راهكار شما هرچند جذاب است ولي اجرايي نيست. حرفهاي آقاي خاتمي هم هرچند شيرين است ولي بنظر نميرسد در دوجناح خريدار زيادي داشته باشد
پاسخحذفپیام امروز عزیز
پاسخحذفاین ها که شما می گویید و درست هم می گویید نیمه خالی لیوان است. مسئله برای من این است، بجز اصلاحات سه راه دیگر وجود دارد:
1- تداوم استبداد کنونی که من به هیچ وجه نمی پذیرم
2- انقلاب کلاسیک و خونین که ترجیح می دهیم رخ ندهد
3- حمله نظامی و جنگ که این هم خون بار است و پایانی نامشخص دارد
با این سه سناریوی نامطلوب، من می گویم باید همچنان بر مسیر بی خشونت و کم هزینه اصلاحات اصرار داشته باشیم مگر اینکه کسی راه حل بهتری ارایه کند