از آخرش بگویم که به گمان من زمستان امسال انتخاباتی در کار نخواهد بود. دست کم، نه با اجرای دولتی که احمدینژاد را در صدر آن گماردهاند. سخنان رهبر نظام در مورد تغییر قانون اساسی جدال نهایی میان دو طیف سهیم در کودتا را جلو انداخت و از انتخابات ریاستجمهوری آینده، به مجلس یازدهم کشاند. حالا انتخابات مجلس برای طیف احمدینژاد حکم مرگ و زندگی را دارد و این یعنی آنان تا پای انتحار و متلاشی کردن نظام و حتی کشور آماده مقاومت هستند.
یادداشتهای «چه کسی مدیون چه کسی است؟ یا کلیدی برای برخی معماهای بیپاسخ» و «چه شد که احمدینژاد یاد موسوی افتاد؟» برای من سناریوی نخستی بودند که در آن میتوان تصور کرد که طیف دولت از افزایش خطر جنگ استقبال کند و آن را عاملی بداند برای کاهش احتمال برخورد حذفی در جناحهای داخلی حکومت. حال گمان میکنم سناریوی دیگری میتوان تصور کرد که در آن جناح دیگر حاکمیت هم بخواهد از تهدید جنگ برای خود فرصتی بسازد. در این سناریو، خطر جنگ و یا حملههای محدود هوایی به برخی تاسیسات کشور میتواند دستمایهای باشد برای اعلام وضعیت فوقالعاده. در چنین وضعیتی اولا هر مخالفی با برچسب «خائن» به سادگی حذف و سرکوب خواهد شد. از آنجا که همین امروز هم برای سرکوب منتقدین حاکمیت نیاز چندانی به بهانهتراشی نیست، این گزینه احتمالا تنها شامل حال اطرافیان دولت میشود. بدین ترتیب من گمان میکنم احمدینژاد و اطرافیانش به زودی با سرنوشتی مواجه خواهند شد که نه «ابوالحسن بنیصدر»، بلکه «مسعود رجوی» با آن مواجه شد. با این تفاوت که این بار احتمال دارد دیگر هواپیمایی برای فرار پیدا نشود!
در مرحله بعد وضعیت فوقالعاده میتواند حاکمیت را از برگزاری انتخابات ریاستجمهوری بینیاز کند. حتی لزومی به تغییر قانون اساسی و جایگزین کردن رییس جمهور با نخست وزیر هم وجود ندارد. فراموش نکنید که «وضعیت فوقالعاده» است و «دشمن پشت دروازه» کمین کرده است. پس کشور میتواند بدون رییسجمهور و صرفا با انتصاب یک هیات مشاور از جانب رهبری اداره شود.
در چنین سناریویی برگزاری انتخابات مجلس چندان اهمیتی ندارد. میتواند برگزار شود یا نشود. در نبود مجریانی از جریان انحرافی، نمایش انتخابات آنقدر بیخطر است که بود و نبودش نه برای حاکمیت اهمیتی دارد و نه برای مردم. پس میتواند به فراخور نیاز و شرایط کشور برگزار شود یا نشود. در هر صورت مجلس آینده نیز در جایگاه قانونی خود قرار نخواهد داشت و احتمالا تنها کارکردش در صدور نامههایی با 270 امضا برای تایید تصمیمات حکومتی خلاصه میشود.
شاید اعلام وضعیت فوقالعاده بر روی کاغذ گزینهای زودگذر و در نتیجه غیرمنطقی برای حاکمیت به نظر برسد، اما نباید فراموش کرد که وضعیتهایی مشابه در مصر و سوریه برای دهها سال ادامه یافت، پس عجیب نیست که حاکمان دیگری هم وسوسه شوند تا از این تجربه استفاده کنند و امیدوار بمانند که با گذاشتن استخوان لای زخمهای مملکت بتوانند همواره دلیلی برای تمدید این «وضعیت فوقالعاده» بیابند.
یادداشتهای «چه کسی مدیون چه کسی است؟ یا کلیدی برای برخی معماهای بیپاسخ» و «چه شد که احمدینژاد یاد موسوی افتاد؟» برای من سناریوی نخستی بودند که در آن میتوان تصور کرد که طیف دولت از افزایش خطر جنگ استقبال کند و آن را عاملی بداند برای کاهش احتمال برخورد حذفی در جناحهای داخلی حکومت. حال گمان میکنم سناریوی دیگری میتوان تصور کرد که در آن جناح دیگر حاکمیت هم بخواهد از تهدید جنگ برای خود فرصتی بسازد. در این سناریو، خطر جنگ و یا حملههای محدود هوایی به برخی تاسیسات کشور میتواند دستمایهای باشد برای اعلام وضعیت فوقالعاده. در چنین وضعیتی اولا هر مخالفی با برچسب «خائن» به سادگی حذف و سرکوب خواهد شد. از آنجا که همین امروز هم برای سرکوب منتقدین حاکمیت نیاز چندانی به بهانهتراشی نیست، این گزینه احتمالا تنها شامل حال اطرافیان دولت میشود. بدین ترتیب من گمان میکنم احمدینژاد و اطرافیانش به زودی با سرنوشتی مواجه خواهند شد که نه «ابوالحسن بنیصدر»، بلکه «مسعود رجوی» با آن مواجه شد. با این تفاوت که این بار احتمال دارد دیگر هواپیمایی برای فرار پیدا نشود!
در مرحله بعد وضعیت فوقالعاده میتواند حاکمیت را از برگزاری انتخابات ریاستجمهوری بینیاز کند. حتی لزومی به تغییر قانون اساسی و جایگزین کردن رییس جمهور با نخست وزیر هم وجود ندارد. فراموش نکنید که «وضعیت فوقالعاده» است و «دشمن پشت دروازه» کمین کرده است. پس کشور میتواند بدون رییسجمهور و صرفا با انتصاب یک هیات مشاور از جانب رهبری اداره شود.
در چنین سناریویی برگزاری انتخابات مجلس چندان اهمیتی ندارد. میتواند برگزار شود یا نشود. در نبود مجریانی از جریان انحرافی، نمایش انتخابات آنقدر بیخطر است که بود و نبودش نه برای حاکمیت اهمیتی دارد و نه برای مردم. پس میتواند به فراخور نیاز و شرایط کشور برگزار شود یا نشود. در هر صورت مجلس آینده نیز در جایگاه قانونی خود قرار نخواهد داشت و احتمالا تنها کارکردش در صدور نامههایی با 270 امضا برای تایید تصمیمات حکومتی خلاصه میشود.
شاید اعلام وضعیت فوقالعاده بر روی کاغذ گزینهای زودگذر و در نتیجه غیرمنطقی برای حاکمیت به نظر برسد، اما نباید فراموش کرد که وضعیتهایی مشابه در مصر و سوریه برای دهها سال ادامه یافت، پس عجیب نیست که حاکمان دیگری هم وسوسه شوند تا از این تجربه استفاده کنند و امیدوار بمانند که با گذاشتن استخوان لای زخمهای مملکت بتوانند همواره دلیلی برای تمدید این «وضعیت فوقالعاده» بیابند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر