هم زمان با افزایش تهدیدهای خارجی، فرا رسیدن هفته بسیج فرصت مناسبی برای مسوولان حکومتی ایجاد کرده است تا بار دیگر به منتقدین داخلی چنگ و دندانی نشان بدهند. به باور من پیام حاکمیت مشخص است: «تا وقتی توان سرکوب در داخل را داشته باشیم ماندگاریم»! (اینجا+ ببینید)
***
امیرمحبیان، سردبیر روزنامه رسالت و دارنده دکتری فلسفه غرب، از چهرههایی است که با عنوان «استراتژیست جناح اصولگرا» از او نام میبرند. جناب محبیان در تازهترین تحلیل خود (اینجا+) تنها منفعت غرب در مواجهه با جمهوری اسلامی را در سرنگونی نظام خلاصه کرده و در تحلیل گزینههای ممکن برای تحقق این هدف دو سناریوی کلی را معرفی میکند:
«1- تضعیف نظام تا حدی که به شکافها و اختلافات درونی امکان سر باز کردن داده و مخالفان درونی را آنچنان جسارتی بخشیده که همچون ویروسهای درونی پیکره ضعیف شده نظام را هدف قرار دهند.
2- وارد آوردن یک ضربه سنگین از طریق جنگ تمام کننده به صورتی که مستقیما ارکان نظام را متلاشی گرداند.»
2- وارد آوردن یک ضربه سنگین از طریق جنگ تمام کننده به صورتی که مستقیما ارکان نظام را متلاشی گرداند.»
ایشان سپس سناریوی مختلف برای تحقق گزینه دوم را به سه دسته تقسیم میکند:
«1- جنگ تمام عیار فرسایشی با مداخله نیروهای زمینی پس از یک عملیات هوایی مخرب. (مدل عراق و افغانستان)
2- جنگ به عنوان مقدمه هدف سیاسی به منظور ضربه زدن به اعصاب کنترلگر نظام (مخچه نظام) تا با از میان بردن قدرت تعادل نظام اسلامی عملا در خوشبینانهترین سناریو منجر به بروز آشوب در کشور شده و از درون نظام را متلاشی سازند یا آنکه در بدترین سناریو، نظام را از فاز تهاجمی به فاز بقاء کشانده و پای میز مذاکره برای تسلیم بکشانند.
3- جنگ کانونی یا نقطهای با هدف از کار انداختن ماشین تهاجمی نظام بویژه علیه رژیم صهیونیستی».
آقای محبیان، گزینه نخست از سه سناریوی حمله نظامی (اشغال کامل نظامی) را به درستی دارای «کمترین احتمال» خوانده است و من گمان میکنم که دیگر بخشهای تحلیلی یا اطلاعاتی نظام هم با آن موافق هستند و خطر آن را چندان جدی نمیدانند. در مورد سناریوی سوم هم حرفی ندارم و به گمانم این سناریو نه ارتباطی به کنش منتقدین نظام دارد و نه تاثیر خاصی در موضعگیری نظام در برابر آنان. از نگاه من، مسئله اصلی سناریوی دوم است. آقای محبیان در این مورد توضیح میدهند:
«ضربه به مخچه تعادل نظام و آشوب در کشور هدف روشنی را تامین نمیکند. نظام دارای آلترناتیو فعال و ساماندهی شدهای در درون کشور نیست که بتواند آشوب فرضی را تحت کنترل درآورد؛ هدف آشوب برای آشوب اساسا در سیاست معقول نیست، آن هم برای کشوری با مسئولیتهای آمریکا! بنابراین چه بسا ممکن است بر فرض موفقیت، برنامه مورد نظر ایران آشوبزده فضای تحرک را برای رادیکالهای ضدآمریکایی به جبهه گستردهای از افغانستان تا عراق مبدل گردانیده و جهان را نیز گرفتار آشوبهای غیرقابل کنترل سازد».
این تحلیل جناب محبیان را به دو شیوه میتوان نقد کرد. در حالت اول و اگر ایشان واقعا اعتقاد دارند «نظام دارای آلترناتیو فعال و ساماندهی شده در درون کشور نیست که بتواند آشوب فرضی را تحت کنترل درآورد» من میگویم نه تنها دچار اشتباه هستند، بلکه در میان تحلیلگران خود نظام هم در اقلیت به سر میبرند. «آلترناتیو فعال» را اگر یک «دولت سایه» با تشیلات فراگیر و کاملا منسجم و طبقهبندی شده قلمداد کنیم، در هیچ کجای جهان احتمالا پیدا نخواهد شد؛ اما اگر منتقدینی تصور کنیم که هم قدرت کاریزماتیک رهبری را دارند و هم تجربه و سابقه کشورداری و یا مدیریت جنگ و عبور از بحران و هم سابقه کار سازمانی و مشترک، آن وقت خود جناب محبیان باید بداند که چه طیف وسیعی طی چند سال گذشته از بدنه نظام اخراج شدهاند و این طیف چه قابلیت بالایی در مدیریت دارند و چند سال به عنوان اعضای حزب یا سازمان در کنار هم فعالیت کردهاند. من تقریبا تردید ندارم که تحلیل نهایی نظام چیزی بر خلاف این ادعای آقای محبیان است و دیگر بخشها به شدت از آلترناتیو رو به گسترش سبزها نگران هستند.
در شیوه دوم میتوان تصور کرد جناب محبیان خودشان به حقیقت امر واقف هستند، اما برای انتشار در سطح عمومی ناچار هستند تحلیل و پیشنهاد خود را در لفافه بیان کنند. یعنی به جای اینکه صاف و پوست کنده بگویند «باید تمام آلترناتیوهای موجود را نابود کنیم» میگویند «اگر آلترناتیوی وجود نداشته باشد از خطر حمله نجات پیدا میکنیم». در این صورت من هم میگویم که پیشنهاد ایشان یا دیگر تحلیلگرانی که اینگونه میاندیشند مدتی است پذیرفته شده و در دستور کار قرار دارد. همچنین فراموش نکنیم این نسخه، از نگاه علاقمندان به آن، نه تنها مشکل سناریوی دوم حمله نظامی را مرتفع خواهد کرد، بلکه اساسا شکافهای داخلی را از بین میبرد و احتمال نخست در دو سناریوی «براندازی» را هم مرتفع میکند.
به باور من و با توجه به ویژگیهایی که رهبر نظام طی یک دهه گذشته از خود نشان داده است، نظام تصمیم خود را گرفته تا مدلی از مقاومت اسد در سوریه را به اجرا درآورد. پیشفرض این سناریو این است که اگر اسد در اثر حمله نظامی سقوط کند، ایراد کارش نه در کشتار و سرکوب مردم، که در نداشتن تسلیحات کارآمد و قدرت تخریب منطقهای بوده است. یعنی فرض بر این است که اگر اسد هم میتوانست مثل ایران امنیت خلیجفارس، تنگه هرمز و کشورهای عربی حوزه آن را تهدید کند، آنگاه با همین شیوه خونین سرکوب و قتلعام بحران را پشت سر میگذاشت. پس فارغ از اینکه چه بلایی بر سر قذافی آمد یا بر سر اسد خواهد آمد، ما باید ضمن افزایش توان تخریب خود در منطقه، باز هم نیروهای سرکوب خود را آماده کنیم و این بار حتی دست کودکانی که آشکارا به سن بلوغ نرسیدهاند مسلسل بدهیم تا هر صدای مخالفی در نطفه به گلوله بسته شود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر