دانشگاه مملکت که شد کارخانه تولید متهم و اتوبان یک طرفه به سوی غربت یا زندان، زندانش هم باید که دانشگاه بشود و جای خالی را پر کند. دست نظام فخیمه درد نکند. حالا که قرار است بهترین جوانانش را بگیرد و به جرم اندیشیدن و آزادگی به حبس و سیاهچال بکشاند، دست کم از همه جورش میگیرد. سوا نمیکند. درهم برمیدارد. هر طرف که سر بگردانی استادی می بینی و فرهیختهای و اهل هنری و صاحب علمی و پیر با تجربهای. اهل دانشگاه و سیاست و هنر به کنار، این یکی صنعت گر شریف و آن یکی کارگر زحمت کش. خلاصه اگر بجنبی و سستی نکنی فرصت بی نظیری است برای یاد گرفتن. «علک» هم از این فرصت ها ساده نمیگذرد.
از رفیق نوازی گذشته، بنده نوازی می کنید رفیق. کم شرمنده نبودیم از رفاقت نیمه راه که تو رفتی و ما در بند اسارت ماندیم. حالا می خواهی تشرمان بزنی که وظیفه ما بود که این بیرون محافظ شعلههای این چراغ باشیم و یاد اسرایمان را زنده نگه داریم، اما این یکی هم به گردن شما افتاد تا زنهاری شوید به گوش این جماعت خواب زده.
یا شاید تجدید پیمانی است که این بار به قالب «دستبندی» بافتیاش تا نتوان فراموشش کرد؟ به روی چشم. هرچند که پیوند دلهایمان را تازیانه هیچ استبدادی نمیگسلد، باز دستبندهای دستباف تو را نشان میکنیم برای تجدید این پیوند. تا کی بیایی و هرچه بند است پاره کنیم. تا کی بندها را پاره کنیم تا که بیایی.
*****
از رفیق نوازی گذشته، بنده نوازی می کنید رفیق. کم شرمنده نبودیم از رفاقت نیمه راه که تو رفتی و ما در بند اسارت ماندیم. حالا می خواهی تشرمان بزنی که وظیفه ما بود که این بیرون محافظ شعلههای این چراغ باشیم و یاد اسرایمان را زنده نگه داریم، اما این یکی هم به گردن شما افتاد تا زنهاری شوید به گوش این جماعت خواب زده.
یا شاید تجدید پیمانی است که این بار به قالب «دستبندی» بافتیاش تا نتوان فراموشش کرد؟ به روی چشم. هرچند که پیوند دلهایمان را تازیانه هیچ استبدادی نمیگسلد، باز دستبندهای دستباف تو را نشان میکنیم برای تجدید این پیوند. تا کی بیایی و هرچه بند است پاره کنیم. تا کی بندها را پاره کنیم تا که بیایی.
آخ آرمان...
پاسخحذفدلم پر می کشد برایش
برایت
برای زنده بودن
من مومنم که او روزی سربلند می آید و سرهای افتاده مان را بلند می کند و...
اشک در چشم
می خندیم به بازی این دنیای گذران