وزارت راه از ورود قریبالوقوع شرکت هواپیمایی قطر به خطوط پرواز داخلی ایران خبر داده است. (اینجا+) از نگاه من، این تصمیم، نه تنها اقدامی در راستای افزایش امنیت پرواز مسافران ایرانی، بلکه گامی بلند در بازتعریفی از مفهوم «میهن پرستی» است که این روزها بیش از هر زمانی بدان نیازمندیم.
از نگاه من، «ما میتوانیم» یکی از تیرهترین تعابیر و شعارهایی بود که به فرهنگ سیاسی کشور ما راه پیدا کرد. میتوان حدس زد که طراحان اولیه، آن را با هدف ایجاد «خود باوری» و در واکنش به احساس حقارت و ضعف ملی ابداع کردند، اما هرچه که بود این شعار آنچنان در جدالهای سیاسی و سیطره ایدئولوژیک حاکمیت دستمالی شد که خیلی زود کارکردی متفاوت پیدا کرد. «ما میتوانیم» امروزه در فرهنگ سیاسی کشور یعنی «ما باید حصاری دور تا دور خود بکشیم و در عصری که همه جا سخن از دهکده جهانی است، جزیره متروکی شویم که میخواهد کل تجربیات تاریخ بشری را دوباره تکرار کند».
اگر دوران انقلاب و جنگ هشتساله را پیوسته قلمداد کنیم، با هر منطق اقتصادی، سیاسی، مدیریتی یا اجتماعی، پس از این دوره کشور باید وارد مرحله توسعه و سازندگی میشد. مرحلهای که دوران هشت ساله ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی «نام» آن را اقتباس کرد، اما هیچ گاه ملزومات آن را نپذیرفت و یا نتوانست بپذیرد. دوران توسعه برای کشوری که از ظرفیت منابع کافی برخوردار است، اما از نظر تکنولوژی و سرمایه و نرمافزار دستش خالی است مترادف میشود با باز کردن درهای کشور به روی سرمایههای خارجی. چه سرمایههای اقتصادی، چه دانش و فنآوری و چه سرمایه مدیریتی و انسانی. اما سیاستهای کلی حاکمیت کار را به جایی رساند که در دوران «سازندگی»، روابط بینالمللی کشور به یکی از تیرهترین دورههای تاریخی آن رسید. نتیجه اینکه به ناچار شعار «ما میتوانیم» باید سرلوحه امور قرار میگرفت. عجیب نبود، از گربهای که دستش به گوشت نمیرسد انتظار دیگری هم نمیتوان داشت! مشکل از زمانی شروع شد که یک «چاره ناگزیر» به ارزشی غیرقابل تخطی تبدیل شد.
در فرهنگ «ما میتوانیم» همه چیز پسوند ملی گرفت. «خودروی ملی». «موتور ملی». «رایانه ملی» و حتی «اینترنت ملی» (بدون توجه به تضاد مضحک این نام) محصولات این کارخانه تولید «ملی»، خیلی زود از کالاهای صنعتی فراتر رفت و نسخه جدیدی از «عرق ملی» را هم روانه بازار ساخت. با این تعبیر جدید، ایرانی جماعت باید «عرق ملی» داشته باشد و سوار «سمند» شود (مهم نیست که چند درصد آن طراحی خارجی است) و به تولید یک «هواپیمای ملی» در کشورش افتخار کند. مهم نیست که «هواپیمای ملی» هنوز هم مثل هواپیماهای جنگ جهانی با موتور ملخی کار میکند؛ مهم این است که اگر ملتی بخواهد «عرق ملی» داشته باشد باید به هر آفتابه لگنی که در داخل کشورش ساخته میشود افتخار کند. (در این تعریف مردم ژاپن بیعرقترین مردم جهان هستند که با این همه رشد فنآوری و صنعتشان، هنوز هم از اروپا و آمریکا هواپیما میخرند!)
مرزبندی تعاریف «ملی»، خیلی زود به مرزبندی میان انسانها هم کشیده شد. شهروندان ایرانی به دو گروه «میهن پرست» و «بیغیرت خودباخته» بدل شدند. گروه نخست «خودی»هایی بودند که مصرانه اعتقاد داشتند فارغ از اینکه موضوع بحث چیست، قطعا «ما میتوانیم». اینان بعدها برای اینکه جای حرف و حدیثی باقی نماند، حسابشان را به صورت کاملا ریشهای از جهان خارج جدا کردند و در شگفتانگیزترین ابداعی که هنوز هم ابعاد آن قابل تصور نیست «علم بومی» را به بازار روانه کردند. (هرچند هنوز کسی نتوانسته به یک خط مطلب از تولیدات این «علم بومی» دسترسی پیدا کند)
گروه دوم غربزدههای «غیرخودی» بودند که گمان میکردند در این جهان بزرگ، بالاخره کارهایی هم پیدا میشود که «ما نمیتوانیم»! این بختبرگشتگان احتمالا گول ضربالمثلهای آبا و اجدادیشان را خورده بودند که میگفت «همه چیز را همگان دانند» و هیچ تبصرهای هم اضافه نکرده بود که این «همگان» به داخل مرزهای پرگهر ما منحصر میشوند.
جامعه «ما میتوانیم» جامعهای آکواریومی است که به همان میزان که با جهان بیرون ارتباطی ندارد، به آن بینیاز هم هست. پس طبیعی است که «توطئه تحریم«ها کاملا بیاثر است و تحریمکنندگان شکست خورده و رسوا میشوند. این جا هواپیماها تنها به دلیل اشتباه خلبان سقوط میکنند و اجناس بنجل کشور دوست و برادر «چین» کاملا به دلخواه جایگزین نمونههای اصلی بدخواهان غربی میشوند. هر کس هم گمان کند سیاست بینالمللی که کشور را به انزوا کشانده سیاست ناکارآمدی بوده و اساسا اینکه رییس جمهور مملکت در یک دانشگاه خارجی «هو» شود یا در یک سخنرانی رسمی با «گوجه فرنگی» مورد حمله قرار گیرد چندان افتخارآمیز نیست، قطعا فتنهگری مزدور است. چرا که اساسا این ما نبودیم که منزوی شدیم، بلکه این جهان بود که از موهبت حضور ما محروم شد!
در دوران پر افتخار «ما میتوانیم»، ایرانیان موفق شدند شصت سال پس از فاجعه هیروشیما انرژی هستهای را «کشف کنند»؛ پنجاه سال پس از آنکه «یوری گاگارین» سالم و سرحال از فضا به زمین برگشت، تاثیرات مسافرت فضایی بر موجودات زنده را با ارسال چند کرم و قورباغه مورد آزمایش قرار دهند و برای نخستین بار مبحث جذاب ارتباط میان زمینلرزه با تکانهای تختخوابی را معرفی کنند. (احتمالا در اصلاح اشتباه پیشین، این یافته شگرف را باید نخستین دستاورد علم بومی بدانیم) با این حال، هیچ یک از این دستاوردهای غیرقابل انکار «برای فاطی تنبان نشد»(!) و هواپیماها همچنان دچار اشتباه انسانی میشدند.
هرچند که تحریمها هنوز هم دارند شکست میخورند، اما به نظر میرسد سرانجام گروه جدیدی هم به این نتیجه رسیدهاند که «ما خیلی هم نمیتوانیم» و اشکالی ندارد که بخشی از کار را بر عهده دیگران بسپاریم. گویا این دوستان هم پذیرفتهاند که سوار شدن بر «خطوط هواپیمایی ملی» با پذیرش خطر سقوط لزوما نشانه «عرق ملی» نیست. میهنپرست میتواند کسی باشد که حفظ سلامت و جان هموطنش را در اولویت قرار میدهد. اگر شهروند ایرانی در خطوط هواپیمایی قطر امنیت جانی بیشتری دارد، میهنپرستی میتواند این باشد که ما دست کمک به سوی قطریها دراز کنیم و البته در مقابل و خیلی ساده پولش را بدهیم.
من به این تغییر جدید خیلی خوشبین هستم. من امیدوارم این گام نخستی باشد برای ایجاد یک فرهنگ جدید و بازتعریف مفاهیم قدیمی. شاید بتوانیم یاد بگیریم که «میهنپرستی» با «بیگانه ستیزی» تفاوت دارد. بتوانیم یاد بگیریم که روابط حاکم بر جهان در یک دوگانه «استثمارگر و استثمارشونده» خلاصه نمیشود، بلکه کشورها میتوانند بر پایه منافع مشترک با هم ارتباط برقرار کنند. شاید بتوانیم یاد بگیریم که این حقیقت ساده که «خارجیها به فکر منافع خودشان هستند» لزوما بدین معنی نیست که قرار است سر ما کلاه بگذارند، بلکه ممکن است در راستای همان «منافع خودشان» ما را هم سوار یک هواپیمایی بکنند و کمی در آسمان بگردانند. شاید بعدها حتی به این نتیجه برسیم که معنی «استقلال» این نیست که از شیر مرغ تا جان آدمیزاد را با مهر «ملی» به بازار بفرستیم و در نهایت اینکه شاید یک روز هم بتوانیم بفهمیم «تهدید ملی لزوما این نیست که گروهی با چشمان آبی و موهای بور در دالانهای مخوف و پنهان علیه ما دسیسهچینی کنند. تهدید ملی میتواند خیره سری، ناکاردانی، خودخواهی، کوتهبینی، منفعتطلبی و شیادی کسانی باشد که درست کنار ما قرار گرفتهاند، به زبان ما حرف میزنند، به مانند ما لباس میپوشند و خودشان را از جنس ما و دلسوز ما معرفی میکنند».
آرمان عزیز واقعا عالی بود.
پاسخحذفاما نمیدونم چرا حس میکنم از این دست یاری شرکت قطری هم بنجلش به ما میرسه یا به عبارت دیگه اون کیفیت یا اون ارزش برای جان مردم و احتیاطی رو که باید، برای ما قائل نشن. با این حال باز هم از نوع ملیش بهتر خواهد بود.