باید از یک جایی شروع کرد. منتظر ماندن برای فردایی بهتر، یعنی بیعملی و حسرت ابدی. من مدتهاست به این فکر میکنم که «هدف» چیزی جز خود «مسیر» یا «وسیله» نیست. هر آنچه آرزویاش را داریم باید همین امروز تجربه کنیم. من شیفته ادبیات و هنر هستم، پس این موضوع اصلی این وبلاگ خواهد بود.
۴/۱۵/۱۳۸۹
سرانجام ما این شد
آبروی جمهوری اسلامی قابل مقایسه با خون به ناحق ریخته شده یک نفر نیست.
سلام دوست عزیز من از یحثهات عقب افتادم ولی فکر میکنم این موضوع اهمیتشو حال حالا ها از دست نمیده. برای همین من این نظر و رو آخرین پستت میگذارم. بحث آقای خمینی هم شبیه بحث قانون اساسیه و باید با احتیاط واردش شد. اصولا خصوصیات یک رهبر سیاسی رو نیازهای شرایط خاص سیاسی اجتماعی تعیین میکنه که او یا ذاتا دارای این خصوصیات هست و یا با ذکاوت آنها رو تشخیص میده و رفتار خودشو با آنها تطبیق میده. در این شرایط خاص گروههای مختلف با جهت گیریهای متفاوت و گاه متضاد برای رسیدن به یک هدف مشترک نیاز به تشکیل یک جبهه دارند ولی از آنجایی که اکثر این گروهها نمیتوانند تشکیلات و نمایندگان خود را داشته باشند که باهم تماس گرفته و جبهه را تشکیل دهند، یک رهبر این مسؤلیت را به عهده میگیره و با رفتار خودش باعث میشه همه گروهها خواسته های خود را در وجود او ببینند. این موضوع به نوعی به بحث مارادونا و آمریکای لاتین هم مربوط میشه. بعد از اینکه جبهه تشکیل شد اینکه کدام گرایش از گرایشهای متفاوت و متناقض رهبر بیشتر به عمل در میاد و یا تسلط پیدا میکنه به توازن قوای درون جبهه بستگی داره. همانطور که در بحث قانون اساسی در تحلیل صحبتهای خانم شادی صدر گفتی، در مورد مضع گیریهای رهبر هم هر گروه سیاسی باید آنها رو به نفع خودش تفسیر کنه و یا آن بخش آز آنها را برجسته کند که به اهداف خودش نزدیکتر هستند و این همان کاریست که به درستی اصلاح طلبها انجامش میدن. موفق باشید
پس جریان خلخال پای زن یهودی چه شد؟
پاسخحذفسلام دوست عزیز
پاسخحذفمن از یحثهات عقب افتادم ولی فکر میکنم این موضوع اهمیتشو حال حالا ها از دست نمیده. برای همین من این نظر و رو آخرین پستت میگذارم.
بحث آقای خمینی هم شبیه بحث قانون اساسیه و باید با احتیاط واردش شد. اصولا خصوصیات یک رهبر سیاسی رو نیازهای شرایط خاص سیاسی اجتماعی تعیین میکنه که او یا ذاتا دارای این خصوصیات هست و یا با ذکاوت آنها رو تشخیص میده و رفتار خودشو با آنها تطبیق میده. در این شرایط خاص گروههای مختلف با جهت گیریهای متفاوت و گاه متضاد برای رسیدن به یک هدف مشترک نیاز به تشکیل یک جبهه دارند ولی از آنجایی که اکثر این گروهها نمیتوانند تشکیلات و نمایندگان خود را داشته باشند که باهم تماس گرفته و جبهه را تشکیل دهند، یک رهبر این مسؤلیت را به عهده میگیره و با رفتار خودش باعث میشه همه گروهها خواسته های خود را در وجود او ببینند. این موضوع به نوعی به بحث مارادونا و آمریکای لاتین هم مربوط میشه.
بعد از اینکه جبهه تشکیل شد اینکه کدام گرایش از گرایشهای متفاوت و متناقض رهبر بیشتر به عمل در میاد و یا تسلط پیدا میکنه به توازن قوای درون جبهه بستگی داره.
همانطور که در بحث قانون اساسی در تحلیل صحبتهای خانم شادی صدر گفتی، در مورد مضع گیریهای رهبر هم هر گروه سیاسی باید آنها رو به نفع خودش تفسیر کنه و یا آن بخش آز آنها را برجسته کند که به اهداف خودش نزدیکتر هستند و این همان کاریست که به درستی اصلاح طلبها انجامش میدن.
موفق باشید
اسم و آدرس من در مورد کامنت قبلی:
پاسخحذفح سعیدی h.saidy@yahoo.com