یکی از دوستان دعوت کرده که نامه ای خطاب به اوباما امضا کنم! گویا پس از لغو برگزاری امتحان تافل در خاک ایران، گروهی از دوستان که قطعا همگی چشم انتظار خروج از کشور هستند به دست و پا افتاده اند تا مستقیما از رییس جمهور آمریکا بخواهند مشکلشان را حل کنند. من نمی خواهم از این دوستان بپرسم که آخر این دیگر چه راه حلی است پیدا کرده اید؟ اما برایم جالب است بدانم نظر آنها در مورد حمایت از اعتراضات بازاریان چیست؟ باور کنید این دو به نظر من کاملا به هم مربوط هستند.
اعتراضات بازاریان به افزایش مالیات اصناف که اوج گرفت یکی از شایع ترین بحث ها، انتقاد از سکوت بازار در زمان سرکوب های سال گذشته بود. خلاصه این انتقادات را «مانا نیستانی» عزیز در کاریکاتور زیبایی به نمایش گذاشت تا به کنایه حرف دل بسیاری را مطرح کند: «بازاری جماعت برای خون های ریخته جوانان و سرکوب مردم دست به اعتصاب نزد، اما برای افزایش مالیات و احتمالا کاهش سود خودش مملکت را به تعطیلی کشانده است». چنین انتقادی بر پایه یک پیش فرض استوار است: «دست کم یک مورد وجود دارد که همه اقشار جامعه، فارغ از موقعیت و منافعشان باید نسبت به آنها واکنش نشان داده و در حد توانایی خود به آن اعتراض کنند». به نظر پیش فرض بی پایه ای نمی آید. اما پرسش این است که «این موارد مورد توافق برای همه اقشار جامعه کدام هستند»؟
برای سال ها است که قانون معیوب کار بر کارگران کشور فشار می آورد و دستشان را از همه جا کوتاه می کند. کارگران اخراجی و یا آنان که زیر بار فشارها دستشان از همه جا کوتاه شده گاه و بی گاه دست به اعتراض می زنند. اما چند بار و چه گروهی به حمایت از این اعتراضات بلند شده اند؟ اعتراض های معلمین به قدری گسترش یافت که حتی به اعتصابی سراسری در کشور بدل شد. اما چند نفر با این اقدام گروهی معلمان (همان پیامبران دوست داشتنی خودمان) همراهی کردند؟ از آن سو دانشجویان سال ها است که ستاره دار و محروم می شوند. چه گروه های مرجع دیگری به داد آنها رسیدند و یا دست کم اعلام همبستگی و هم دردی کردند؟
من قضاوتی در مورد «درست» یا «غلط»، «اخلاقی» و یا «غیراخلاقی» بودن این گزاره ندارم. اما باور دارم در جوامعی که دارای آگاهی بالای اجتماعی و تشکل ها، گروه ها، سازمان ها و سندیکاهای مستقل صنفی نیستند، بسیار طبیعی است که اعتراض به بی عدالتی همواره پراکنده، غیرمنسجم و محدود به نیازها و مطالبات شخصی باشد. در کشورهایی که سابقه دیرینه ای در همبستگی های صنفی دارند غیرعادی نیست که معلمین در اعتراض به سرکوب کارگران راه آهن دست به اعتصاب بزنند و یا کامیون داران یک کشور از اتوبوس رانان کشور دیگر حمایت کنند. اما جامعه ما از این جهت نه تنها رشد یافته نیست، بلکه حتی ابتدایی ترین گام ها را برنداشته است و نطفه تشکل های صنفی را هم ایجاد نکرده است. ما در هر صنفی که باشیم در بهترین حالت در پی گیری مطالباتمان با هم صنفی های خود متحد می شویم و مشکلات اصناف دیگر را به خودشان مربوط می دانیم. دست کم تا پیش از شکل گیری جنبش سبز هیچ گاه ایرانیان (به صورت عملی) نپذیرفتند که تمامی این مشکلات یک ریشه مشترک دارد و اگر این سیستم نخواهد به صورت هماهنگ و همه جانبه اصلاح شود، از هیچ جنبه ای اصلاح نخواهد شد.
من قصد ندارم در آزمون تافل شرکت کنم، پس برگزار شدن یا نشدنش در خاک ایران برایم هیچ تفاوتی نخواهد داشت. با این حال من به اتحاد میان آنانی که می خواهند این آزمون بار دیگر به اجرا گذاشته شود احترام می گذارم، همانگونه که بازاری نیستم اما به اتحاد اصناف بازاری احترام می گذارم، معلم نیستم اما به اعتراضات کانون صنفی معلمان احترام می گذارم و دیگر دانشجو نیستم اما نگران سرنوشت تک تک دانشجویانی هستم که تحت فشار قرار می گیرند. به باور من، تنها راه حل رفع تمامی این مشکلات در دو گام خلاصه می شود. نخست اتحاد و انسجام میان اعضای هر یک از این گروه های مرجع که به دلایل گوناگون با یکدیگر منافع مشترک دارند؛ و دوم ایجاد پیوند میان این گروه ها و حمایت آنان از مطالبات یکدیگر. حتی اگر میان اصناف گوناگون تضادی در منافع وجود داشته باشد، ما دست کم می توانیم بر روی یک مسئله توافق کنیم و این همان پاسخ من به پرسش بالا است: «مورد مورد توافق برای همه اقشار جامعه می تواند حمایت از حق اعتراض دیگران باشد».
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر