۴/۲۶/۱۳۸۹

خشونت – نفرت – خشونت

آنان که به خشونت خود می بالند، تنها تخم نفرتی را می کارند که خوشه ای جز خشونتی دیگر از آن نخواهد رست. حاکمیتی که شان خود را هم ردیف یک گروهک تروریستی پایین بیاورد نه تنها قادر به مهار و کنترل خشونت نخواهد بود، که تنها بر دامنه و عمق فجایع آن می افزاید. حکایت گروه جندالله و قربانیان روزافزونش به تلخی چنین واقعیتی را در پیش چشمان ما قرار داده است.


بازداشت عبدالمالک ریگی، سرکرده پیشین جندالله به هر طریقی که صورت گرفته باشد یک پیروزی برای دستگاه های امنیتی بوده است. اما زمانی که بالاترین مقامات امنیتی و نظامی کشور در گرفتن عکس های یادگاری بر پیکر در بند ریگی از یکدیگر پیشی بگیرند، این ابهت پوشالی گروهک تروریستی نیست که پایمال می شود، بلکه شان و ارزش حاکمیت است که سقوط می کند و به تروریست ها این اجازه را می دهد که خود را هم رتبه آن قلمداد کنند.


زمانی که ادبیات و واکنش حاکمیت یک کشور 70 میلیونی، تفاوت چشم گیری نداشته باشد با ادبیات تروریست هایی که نفوذ و مقبولیتشان حتی در مرزهای یک استان کشور نیز قابل توجه نیست، چگونه می توان انتظار پایان یافتن روند خشونت ها را داشت؟ چطور باید نادرستی منش تروریست ها را به آنان اثبات کرد زمانی که نه تنها فرصت گفت و گویی در این مورد پدید نمی آید، که تمامی دستگاه های تبلیغاتی به کار گرفته می شوند تا به صورت یک سویه به تجلیل از بر و بالای نهادهای امنیتی و تحقیر ضعف تروریست ها بپردازند؟ آیا تنها حقانیت حاکمیت نسبت به تروریست ها برتری نظامی و امنیتی آن است؟ آیا اگر چنین وانمود شود، تنها نتیجه حاصل تحریک تروریست ها به تلاش برای جبران این برتری نظامی و یا دست کم مخدوش نمودن آن نیست؟


بنیادگرایی و تروریسم بیش از هرچیز زاییده عقده حقارت، احساس تبعیض و ناآگاهی است. برای درمان کدام یک از این ریشه های خشونت است که فلان مقام امنیتی با پوزخند می گوید: «ریگی از هرمزگان تا تهران مثل بلبل حرف می زد». آیا تحقیر آنانکه به هزار و یک دلیل دست از جان شسته اند و به بیراهه زده اند راهکار خردمندانه ای است؟ زمانی که عبدالمالک ریگی دستگیر شد، دستگاه های رسانه ای رژیم آنچنان در بوق و کرنا می دمیدند و چنان پایکوبی به راه انداخته بودند که هیچ جایی برای شنیدن کوچکترین صدای انتقاد و یا پیشنهاد دلسوزانه ای باقی نمانده بود. اما شاید امروز فرصت مناسبی باشد که دست کم یک بار با خود بیندیشیم اگر درمان تروریسم گلوله و اعدام بود، آمریکایی ها هیچ گاه در باتلاق عراق و افغانستان فرو نمی رفتند. اگر نهادهای امنیتی قصد ندارند تا از تجربه شکست آمریکایی ها بهره ببرند، ای کاش دست کم از فاجعه انفجار اخیر زاهدان به خود بیایند و این بار به جای افزایش اعدام ها و تهدیدها، راه دیگری را برای مهار خشونت در منطقه به کار بگیرند.

۴ نظر:

  1. ناشناس۲۸/۴/۸۹

    احتمالا بايد به جاي اعدام كت و شلوار تنش مي كردن و مي فرستادن انگليس !!

    پاسخحذف
  2. ناشناس۲۸/۴/۸۹

    احتمالا بايد به جاي اعدام كت و شلوار تنش مي كردن و مي فرستادن انگليس !!

    پاسخحذف
  3. ناشناس۲۸/۴/۸۹

    کیر تو کس ننه مهدی یحیی نژاد که برا خودش دکان زاده .مادر جنده تازگی ها ادعای سیاست هم میکنه خار کس ده .خار کوسده برو کونو تو بده .در ضمن مادر کاربران خایه مال بالاترین که برا ی کامنت یا یک حساب بیخود خایه مالی این بچه کونی را می کنن قاییدم

    Reply

    پاسخحذف
  4. ناشناس۲۸/۴/۸۹

    خشونت از تبعیض میاد تبعیض از استبداد, استبداد از جهل عوام , جهل از فقر. من خودم بلوچم ولی بیشتر دوستانم اهل تشیع هستند. همیشه سر یک مورد توافق داشتیم "مذهب فرمی دیگری از استبداد است که بجای استعمار جان ومال روح و اندیشه افراد را استعمار می کند قدرت تفکر را از شما می گیرد اسیر خواهید شد اسیر خط و مشی مذهب" . پس هیچ وقت مذهب کوچکترین تاثیری در روابط دوستانه ما نداشته است. اونهایی که به خودشان بمب می بندند اسیرند اونهایی که به خاطر مذهب برای بلوچ ها تبعیض قائل میشند هم اسیرند, اسیر جهل مذهبی. زنده باد آزاد اندیشی

    پاسخحذف