این یادداشت در پیوند با گفت و گوی وبلاگی میان وبلاگهای «راز سر به مهر» و «آینده از آن حزبالله» است. مصرانه پینشهاد میکنم طولانی بودن متن را به بهانهای برای نخواندنش بدل نکنید که نوشته زیبایی را از دست خواهید .
.ابراهیم حیدری – من نوشتن و تحلیل بلد نیستم. یک خواننده عادی وبسایتها و وبلاگهای سبز هستم. با اینکه تا حالا هیچ کاری برای جنبش نکردهام خودم را متعلق به آن میدانم. به دعوت آرمان امیری و به اندازه فهم خودم جواب پرسشهای این حزب اللهی را میدهم تا نگویند نگفتید.
.
۱- لطفا «جنبش سبز» را برای من دقیقا تعریف کنید؛ و بفرمایید از میان گروههای بسیار متفاوت و متناقضی که هم اکنون مدعی جنبش سبز هستند، مشخصاً با کدامیک مخالفت دارید و آنرا داخل در جنبش نمیدانید؟ چرا هرگز این جنبش به حمایت رژیم جنایتکار صهیونیستی از خودش پاسخ نداد؟ و صراحتاً بفرماید نظر «جنبش سبز» در خصوص تفکرات امام راحل و بارزترین آنها یعنی ولایت فقیه؛ چیست؟
.
من نه جامعه شناسم و نه جامعهشناسی میدانم که بتوانم جنبش سبز را تعریف کنم، نه مسئولیت و مقبولیتی از طرف هواداران جنبش دارم که بتوانم بگویم چه گروههایی در آن قرار میگیرند و کدامشان در جنبش قرار نمیگیرند.شناختی که من از جنبش دارم از شناخت محدودی نشأت میگیرد که از خودم، دوستانم، هواداران جنبش، کشورم و دنیا دارم. من برای خودم مصداقهایی دارم که از آن جهت خودم را متعلق به جنبش میدانم. چندتا مثال میآورم. اینها مثالاند و من هم تئوریسن نیستم که بتوانم آنها را تئوریزه کنم. شاید در نظر اول، آوردن مثال برای تعریف جنبش خنده دار بنظر برسد ولی نکته اینجاست که این مثالها اصلاً استثناء نیستند بلکه رویههایی تثبیت شده و سیاستهایی هستند که بر مبنای اصول مشخصی بطور جدی در جمهوری اسلامی پیگیری میشوند. دقت کنید که این مثالها در چهار حوزه اساسی قرار میگیرد: فرهنگ، سیاست، اقتصاد و روابط بین الملل. بعد از آوردن مثالها خواهم گفت که از نظر من جنبش چه میخواهد و چه نمیخواهد.
.
اول: من عاشق فیلمهای خوب هستم؛ فیلمهایی که سرگرمی صرف نباشد. تلویزیون ایران هفتهای یکبار از این فیلمها پخش میکند. این هفته یک فیلم خارجی را با دوبله فارسی از تلویزیون میبینم. «صحنه»ها حذف شدهاند. فیلم اصلی دو زبانه است و برخی جاها زیرنویس انگلیسی دارد. اتفاقی متوجه میشوم که گفتار و زیرنویس با هم تطابق ندارند. فیلم اصلی را پیدا میکنم و میبینم: داستان فیلم را به کل عوض کردهاند! این رویکرد کلی و اصلی رسانهای جمهوری اسلامی در برنامههای خبری و غیرخبری است. هفت سال از آن ماجرا میگذرد و مطلقاً نتوانستهام به تلویزیون اعتماد کنم. کلاً ما را بیشعور فرض کردهاند.
.
دوم: انتخابات مجلس ۱۳۷۸ است. اولین باری است که در انتخابات شرکت میکنم. نامزد موردنظر من جزو ملی مذهبیها شناخته میشود. پیرمردی که شخصیت رشک برانگیزی دارد. همه از اینکه رد صلاحیت نشده متعجباند چون در انتخابات سالها چنین شخصیتهایی دیده نشده. اصلاً تبلیغات مرسوم نکرده ولی دانشجوها دیوانهاش هستند. دست کم پنجاه دانشجو و جوان شب و روز در ستادش فعالند. غذا را هم از پول تو جیبیشان خرج میکنند. انتخابات آنقدر پرشور است که شهر ساکت ما هم شور و حالی پیدا کرده. پیرمرد رای اول شهر میشود. دو روز بعد انتخابات خبر میرسد که شورای نگهبان بعضی از صندوقها را باطل اعلام کرده. معلوم است که کدام صندوقها. شیادی که هر را از بر تشخیص نمیدهد به عنوان نماینده شهر راهی مجلس میشود. کسانی که رای ندادهاند پوزخند میزنند. کسانی هم که رایها را باطل کردهاند پوزخند میزنند. کلاً ما را بیشعور فرض کردهاند.
.
سوم: محله ما محله فقرا است. اهل محله در گفتگو با مردم شهر شرمشان میشود بگویند در این محله زندگی میکنند. احمدینژاد به شهر آمده. میگویند دویست هزار نامه جمع شده. لااقل چهار تا را من به خط خودم از قول دوست و آشنا نوشتهام؛ درخواست کار و وام و کمک. با دلیل و برهان نمیشود قانعشان کرد؛ فکر میکنند رییس جمهور پادشاه است و کافی است دست توی کیسه کند. رییس جمهور هم همینطور عمل میکند. آدمهایی را فرستادهاند تا از خانه و زندگی کسانی که درخواست کمک کردهاند بازدید کنند. تاییدیها را به کمیته معرفی میکنند تا ۱۰۰ هزار تومان بگیرند. یکی به همین بهانه وارد خانه یک زن تنها شده و دزدی کرده. به بعضیها سهام عدالت دادهاند: تکه کاغذی رنگی که روی آن اسم طرف را نوشتهاند. طرف اصلاً نمیداند سهام چیست. کلاً ما را بیشعور فرض کردهاند.
.
چهارم: به ضرب اینترنت گازوئیلی و برای آنکه خودم را قاطی میوه جات جا بزنم چندین سال است ایمیلی در سایت یاهو دارم که هر روز آن را چک میکنم. در صفحه اول یاهو و در فهرست اخبار نام ایران دست کم هفتهای یکبار در صدر قرار میگیرد. بقیه اسمهای رایج شامل آمریکا، انگلیس، فرانسه، عراق، افغانستان و سودان است. نمیفهمم نسبت ما با اینها چیست. معمولاً اخبار مربوط به ایران را میخوانم. دوباره در داخل کسی گفته اسرائیل باید نابود شود و جنجال راه انداخته. در متن خبر از قول یک دیپلمات اروپایی نوشتهاند که سفرای ایران در توجیه گفتهاند که این حرفها برای مصرف داخلی زده میشود و نباید با رویکرد اصولی جمهوری اسلامی در روابط خارجی اشتباه شود. یاد آن اصل معروف میافتم: سیاست خارجی ادامه سیاست داخلی است؛ ظاهراً در جمهوری اسلامی هر دو برای غلبه و حفظ قدرت در دست خودیها طراحی شده. یعنی طرف به ذهنش خطور نکرده که دیپلمات اروپایی این حرف را بیرون پخش میکند و مردم ایران هم میشنوند؟ کلاً ما را بیشعور فرض کردهاند.
.
این حکایت ماست و حکامی که ما را بیشعور فرض کردهاند. جنبش سبز برای من جنبش آگاه فرض کردن مردم است، درست مقابل رویکرد نظام اسلامی و نتایج عملی اجرای نظریه ولایت مطلقه فقیه آیت الله خمینی. جنبش سبز گوش به فرمان نیست، وحدت کلمه نمیخواهد، صغیر نیست، ولایت نمیخواهد، سرباز هیچ کس نیست، نیاز به سانسورچی ندارد، سلطان محمود و اکبرشاه نمیخواهد، مصلحت ملت را میخواهد نه نظام را، مجلس ملت را میخواهد نه مجلس خامنهای را، به هیچ ملتی توهین نمیکند و توهین هیچ کس را نمیپذیرد، با مردم جهان سر مدارا دارد، به دانش و فرهنگ ملتها احترام میگذارد، به دولتهای منتخب مردم جهان احترام میگذارد، دنبال فرصتی است تا از چنبره فساد سر بیرون بکشد، وقتی چشمش به جایگاه ایران در آمارهای اقتصادی جهان میافتد اشک در چشمش حلقه میزند، جنبش سبز تصویر بزک شده از کشور نمیخواهد، صبح تا شب نیاز به غرغره کردن «افتخارات و دستاوردها» ندارد، پوشش اجباری نمیخواهد، روزنامه و تلویزیون آزاد میخواهد، مراوده آزاد با جهان میخواهد. جنبش سبز از انقلاب، از حکم مرگ در دادگاه فرمایشی، از جنگ، از کمیته، از بمب اتم، از گروگانگیری، از سانسور و از فتوای قتل بیزار است. جنبش سبز از تصویری که جمهوری اسلامی از ایران و ایرانی ساخته بیزار است.
.
جنبش سبز قائم به ذات است. جنبش سبز را دشمنیها تعریف نکرده. از «دشمن» و نظریهپرداز آن هرچه تصور کنید فاصله دارد. جنبش سبز میداند که حکومت «شیعیان» تالی رژیم «یهودیان» است. جنبش سبز معتقد به ارزشهای جهان شمول است و آن را برای همه میخواهد نه فقط برای «دوستان». جنبش سبز آنقدر آگاهی دارد که به خوشایند و بدآیند رژیم صهیونیستی و مقاومت حزب الله نمیاندیشد. اگر مسئله فلسطین و رابطه با آمریکا حل شود معنای وجودی آن و دستاویز سرکوبش از بین نمیرود چون اصلاً سرکوبگر نیست.
.
۲ـ جناب آقای میرحسین موسوی و سایرین، قوانین انتخاباتی ایران بخصوص فرآیند اعتراض به نتایج را قبول داشتند یا خیر؟ اگر بله، (که با توجه به شرکت و امضاء برگهٔ ثبتنام، قاعدتاً برمیآید که قبول داشتند)، چرا قواعدِ (درست یا غلط ِ) بازی که خودشان پذیرفته بودند را برهم زدند؟ و اگر خیر؛ چرا در فرآیندی که آنرا قبول نداشته شرکت کردند و ادعای هیچگاه اثبات نشدهٔ تقلب در آنرا بهانهایی برای کارهای بعدی قرار دادند؟
.
آنچه دولت نهم به همراهی رهبر و گروههای همراه انجام دادند وارد کردن قواعد جنگی به زمین به قول شما بازی بود. اگر قطع کردن شبکه تلفن جز قواعد بازی است پس میرحسین و شیخ مهدی بازی را به هم زدند اما اگر حکمهای بازداشت از پیش امضا شده و توزیع پول یک روز قبل از انتخابات تقلب در بازی محسوب شود آنها در بازی نامردی نکردند.
.
اما من از شما میخواهم اینها را فراموش کنید. من کلاً معتقدم که انتخابات بهانه اعتراضات بود. میدانید انقلاب مشروطه از کجا شروع شد؟ روزی که دو تاجر را در بازار تهران به جرم گران فروختن قند فلک کردند. با قواعد بازی (!) آن روزگار کار نامربوطی به نظر نمیرسید البته اگر ۱۰۰ سال فساد حکومت قاجار که ایران را به برج موریانه تبدیل کرده بود را هم جزو قواعد بازی بدانیم. اگر در ظرفی هزار قدح آب ریختی و آب سرریز نشد معنای آن این نیست که هیچگاه لبریز نخواهد شد. اگر کس دیگری آمد و یک قدح دیگر آب در آن ظرف ریخت و آب لبریز شد معنای آن این نیست که آن فرد باعث شده آب لبریز شود. مشکل این استدلال قواعد بازی آن است که مردم (دست کم بخشی از مردم ایران) را از بازی خارج میداند. هنوز هم که هنوز است حاکمیت جمهوری اسلامی و «حزب الله» تقصیر پیدایش جنبش سبز را به گردن میرحسین و کروبی یا سیا و موساد میداند و میاندیشد که آن دو باعث شدند مردم معترض شوند. ۳۰ سال تحقیر مردم و بیشعور فرض کردن آنها، صغیر فرض کردن آنها، چوب حراج زدن به حیثیت ایران و ایرانی، بر باد دادن منابع ملی، آواره کردن میلیونها ایرانی و سانسور را به هیچ میگیرند. هنوز درک نکردهاند که این دو نفر به پشتوانه مردم است که ایستادهاند و گرنه نه موسوی از بنی صدر بزرگتر است و نه کروبی از منتظری و شریعتمداری. مسئله جمهوری اسلامی این است که نمیتواند بفهمد چطور آدمهای خودش در جبهه مخالفانش قرار میگیرند. در درک این معما ماندهاند. محمدرضا حتی وقتی فراری شده بود باز از تکرار مزخرفاتی نظیر گوادلوپ دست بر نمیداشت. تاریخ تکرار میشود. آقای آرمان امیری در وبلاگشان سلسله یادداشتهایی دارند به اسم «چه میخواستیم؟» خواندن آنها برای آنکه بدانید جنبش سبز چه میخواست و میخواهد مفید است. من دلم میخواست مینوشتم:» چرا معترضیم؟»
.
راه حل آن معما آنجاست که این سیستم از اجزای خودش هم قربانی میگیرد. آن وقت است که چشم آن قربانی تازه باز میشود و میبیند کهای دل غافل! چه میخواستیم و چه شد! «حزب الله» فکر میکند موسوی و کروبی به تحریک سیا و موساد یاغی شدهاند و از بین مردم یارگیری کردهاند؛ در حالی که قضیه برعکس است! جنبش سبز است که از بین حاکمیت یارگیری کرده. جنبش سبز است که در جهان یارگیری کرده. تا حالا هم موفقیت باورنکردنی داشته است: دست کم یکی از جناحهای جمهوری اسلامی را از او گرفته و بخشی دیگر را مجبور به فاصله گیری کرده است. موسوی و کروبی سخنگویان جنبشاند چون بدلیل بسته بودن نظام سیاسی جنبش امکان حضور مستقل ندارد. بارها از زبان حزب اللهیها شنیدهایم که رای مردم را تا جایی میتوان قبول داشت که با اصل اسلام و نظام مطابق باشد. حالا جنبش سبز نتایج چنین رویکردی را نشان داده و دست کم یک جناح در جمهوری اسلامی فهمیده که چه خبر است و اجرای چنین اصلی چه فجایعی به بار میآورد.
.
به فرض که ادعای تقلب هنوز اثبات نشده، هنوز رد هم نشده. وقتی مجری و برنده دست در دست هم داشتند و آن را سر کوی و برزن فریاد میزدند مدعای اثبات نشدن تقلب مضحک است. دلیل اول: اگر کسب و کاری داشته باشید آخر سال مأموران مالیات سرو کلهشان پیدا میشود. اگر بدون سند و مدرک و دفاتر رسمی مدعی شوید که امسال هیچ سودی نکردهاید و همه مدیران شما هم شهادت جلاله بدهند که چنین است، مأموران مالیات تشریف نمیبرند بلکه به میزان دلبخواهی (بر اساس ارزیابی شخصی خودشان) برای شما مالیات تعیین میکنند. دلیل دوم: احتمالاً در کشورهایی نظیر عراق زمان صدام و سودان عمرالبشیر توزیع پول یک روز قبل از انتخابات تقلب محسوب نمیشود ولی در بقیه کشورهای جهان اگر مردم مسلح باشند و اگر ارتش دخالت نکند به احتمال زیاد کار به درگیری مسلحانه میکشد. دلیل سوم: «در دهه ۱۹۷۰ در جریان انتخابات ریاست جمهوری ایالات متحده آمریکا تعدادی از ماموران افبیآی وارد ساختمان هتل واترگیت محل استقرار ستاد انتخاباتی حزب دموکرات شدند و دستگاههای شنود کار گذاشتند و سپس اسناد و مدارکی را برای اهداف مختلف به سرقت بردند.
.
این اقدام غیر قانونی با پیدا شدن یک نوار کاست توسط یک مامور حراست هتل بطور تصادفی لو رفت و روزنامه واشنگتن پست از طریق دو تن از روزنامه نگاران خود به نامهای باب وودوارد و برنشتاین آن را به اطلاع افکار عمومی رساندند. پس از آنکه مشخص شد کنگره به استیضاح نیکسون رای خواهد داد، وی در شب ۸ اوت ۱۹۷۴ از سمت خود کناره گیری کرد. نیکسون اولین رئیس جمهور آمریکا بود که استعفا کرد..» (از ویکیپدیا بخوانید). در کشورهای «غیر عقب مانده» نظیر کشور ما از این جنگولک بازیها در نمیآورند بلکه سرداران سپاه حرفهای بدست آمده از شنود مکالمات را در جلسات عمومی نقل میکنند تا حساب دست «ضدانقلاب» بیاید. قدرت دستگاه اطلاعاتی اگر نتواند جلوی رسیدن یک دزد به پست معاونت اول رییس جمهور را بگیرد به کار سرکوب معترضان در داخل باید بیاید.
.
۳- از جدیترین نقدهایی که شما و دوستانتان متوجه حکومت میدانید، نقدهای اقتصادی است. سوال اینجاست که اگر اقتصاد در تصمیمگیرهای سیاسی برای شما موضوعیت دارد، چگونه نگاه کارگزارانی راست را با نگاه چپ میرحسین پیوند میدهید و چگونه از خاتمی که جهتگیری مشخص اقتصادی به اذعان کارشناسان اصلاحات، نداشته است حمایت میکنید؟ آیا انتقاد اقتصادی صرفاً بهانهای برای تخریب حکومت نیست؟ نگاههای به شدت غیرکارشناسی آقای کروبی به اقتصاد را به خاطر دارید؟ اقتصاد در قضاوت شما نسبت به مسائل سیاسی نقش دارد یا ندارد؟ اگر دارد چرا اینچنین بین این چند نگاه صددرصد متفاوت سرگردان هستید؟
.
۳- از جدیترین نقدهایی که شما و دوستانتان متوجه حکومت میدانید، نقدهای اقتصادی است. سوال اینجاست که اگر اقتصاد در تصمیمگیرهای سیاسی برای شما موضوعیت دارد، چگونه نگاه کارگزارانی راست را با نگاه چپ میرحسین پیوند میدهید و چگونه از خاتمی که جهتگیری مشخص اقتصادی به اذعان کارشناسان اصلاحات، نداشته است حمایت میکنید؟ آیا انتقاد اقتصادی صرفاً بهانهای برای تخریب حکومت نیست؟ نگاههای به شدت غیرکارشناسی آقای کروبی به اقتصاد را به خاطر دارید؟ اقتصاد در قضاوت شما نسبت به مسائل سیاسی نقش دارد یا ندارد؟ اگر دارد چرا اینچنین بین این چند نگاه صددرصد متفاوت سرگردان هستید؟
.
آنچه اولویت اول جنبش سبز است آگاهی است: آگاه دانستن مردم و آگاه کردن آنها. جنبش سبز مدعی داشتن تمام راه حلها نبوده و نیست اما گام اول و اساسی را تشخیص داده. تحریف سخنان رهبر در خبرگزاری رسمی دولت تصادفی یا حاصل بدخواهی نیست. منحرف خطاب شدن سه رییس جمهور تصادفی نیست. اینها نقص سیستماتیک است و حاصل دیدگاه ولایی: لازم نیست مردم چیزی بیشتر از آنچه ما مطلوب میدانیم بدانند؛ اگر مردم بدانند که ما چه خطاهایی مرتکب شدهایم یا چه نقدهایی به اعمال ما وارد است که باید جا را به کس دیگری بدهیم و اسلام به باد میرود. فرض ساده لوحانه ولاییون این است که مرگ همیشه برای همسایه است و سانسور دست کم دامن رهبر این دم و دستگاه را نمیگیرد. آنچه حزب الله خواب آن را هم ندیده این است که سانسور به کتاب و مقاله و سایت و روزنامه محدود نمیماند بلکه روزی یقه رییس را هم میگیرد. شکنجه فقط به «بچه مجاهدها» محدود نمیماند بلکه روزی یقه همسر معاون وزیر اطلاعات را هم میگیرد.
.
همانطور که گفتم اینها نقص سیستماتیک است و در صورت ادامه کار این سیستم، بارها و بارها دوباره ظاهر خواهد شد. موسوی، رفسنجانی، خاتمی و احمدینژاد اشتباهات بسیار و گاهاً مشابه در عرصه اقتصاد داشتند. راستی علت اینکه این سیستم از این اشتباهات درس نمیگیرد چیست؟! چرا کره و ترکیه و مالزی و چین و هند مسیرشان را اصلاح میکنند و در جاده پیشرفت میافتند اما ایران و سوریه و عراق و مصر و لیبی در پسرفتن رقابت میکنند؟ انتقاد اقتصادی صرفاً بهانهای برای تخریب حکومت است؟ خیر! جنبش سبز آمده تا موسوی و رفسنجانی و خاتمی را مقابل احمدینژاد بگذارد؟ صد سال! هدف اول انتقاد اقتصادی نشان دادن ناکارایی عظیم و اتلاف منابعی است که چنین سیستم سیاسی با خود به همراه دارد وگرنه ایران از نظر جمعیت و وسعت بزرگترین کشور منطقه است. از نظر اقتصاد چه؟ از نظر درآمد سرانه چه؟ از نظر بیکاری و تورم چه؟ انتقاد اقتصادی مکمل انتقادهای دیگر است برای نشان دادن اینکه چنین ساختاری و چنین سیاستهایی به چه نتایجی منجر میشود؛ شاید، تاکید میکنم؛ شاید جمهوری اسلامی از بیراههای که میرود بازگردد. وقتی رهبر به سفر استانی میرود و بودجه (!) به شهرها اختصاص میدهد انتظار دارید احمدینژاد مجلس را به هیچ نگیرد؟ وقتی رهبر هر روز برای مجلس دست چین شده بخشنامه و توصیه نامه میفرستد انتظار دارید احمدینژاد قانون را حلوا حلوا کند؟
.
روزی که آزادی بیاید نگاههای به شدت غیرکارشناسی آقای کروبی در کنار نگاههای کارشناسی ارشد شده آقای احمدینژاد به نقد گذاشته خواهد شد و مردم دیگر مجبور به انتخاب بین بد و بدتر (یا بدتر و بدترین) نخواهند بود.
.
۴ـ یکی دیگر از نقدهای جدی شما به حکومت، بحث سرکوب، ارعاب و برخوردهای خشن است. و بسیار شنیدهایم که دوستان شما میفرمایند، این حکومت آنقدر جنایت کرده که هیچ راه مسالمت آمیزی باقی نگذاشته است. ضمن محکوم کردن اینگونه برخوردها؛ سوال این است که به فرض صحت تمامی ادعاها، چرا کمتر از یک دهم این اتفاقات در عقب ماندهترین کشورهای منطقه، باعث بروز انقلاب و ایستادگی مردم و جوانان در خیابانها، مقابل توپ و تانک و مسلسل و جنگندههای حکومت میشود ولی در ایران با وجود به قول شما تکرار این وقایع خشن و بازتاب گستردهٔ آن توسط رسانههای جمعی، شاهد حضور گسترده و ایستادگی بیشتر از ۲۴ ساعت جنبش، نمیباشیم؟ چرا فراخوانهای اخیر مکرراً با شکست مواجه میشود؟ آیا این نمود بارز عدم جایگاه مردمی این جنبش در بین مردم نیست؟
.
درد و دریغ از پرسیدن چنین پرسشی! علت آن است که ملت ایران ملت خشنی نیست. کاش میبود؟ هرگز! یکی از افتخارات ایران و ایرانی این است که تاکنون بمب گذار انتحاری تحویل دنیا نداده است در حالی که همه این کشورهای به قول رهبر جمهوری اسلامی «بیداری اسلامی» دست کم چند صدتا تقدیم کردهاند و همچنان در کار تولید هستند. این موضوع شاید برای کسانی که برای شرکت در «عملیات استشهادی» ثبت نام کردهاند مایه خجالت باشد اما دست کم برای ۶ میلیون ایرانی آواره شده در دنیا مایه تسلا و شاید سربلندی است. این نشان میدهد که ملت ایران چه فرزندانی تربیت میکند: حتی متعصبترین آنها هم از خرد بیبهره نیست. ایرانی حتی اگر بمب گذاری کند تا دشمنش (یا هموطنش) را بکشد دست کم خودش فرار میکند چون میداند باارزشترین چیزی که دارد جان خودش است. حداقل تعصب اینقدر چشمش را کور نکرده که فکر کند حتماً باید خودش هم بمیرد تا به همه ثابت شود از مرگ نمیترسد! این یعنی بارقه عقل در وجود انسان. مگر وجه تمایز انسان و حیوان به جز عقل است؟ این یعنی رفتار ایرانی را میتوان پیش بینی کرد چون عقلانی رفتار میکند. این موضوع باعث میشود تا کشورهای دیگر در برخورد با ایرانیان از دیدگاه عقل و منطق وارد شوند. اگر کشور همسایه احتمال بدهد که هر لحظه ممکن است بدون دلیل مورد حمله قرار گیرد ممکن است دست به اقدام پیشگیرانه بزند. مگر صدام چنین دیوانهای نبود؟
.
مردم ایران تجربه چندین قیام و یک انقلاب شکست خورده را پیش چشم دارند. این راهی را که امروز مصر و سوریه دارند میروند ما آسفالت کردهایم! من میترسم و امیدوارم حزب الله هم بترسد که دوباره روزی برسد که جنگنده هم دیگر مردم را نترساند.
.
۵- لطفا بدون انکار واقعیت و پرهیز از نظریات شاذی مانند «ساندیس» و یا «فریب حکومت و سوء استفاده از احساسات مذهبی مردم»، که در واقع توهین به شعور ملت مظلوم ایران محسوب میشود، بفرمایید نظر شما راجع به قیام میلیونی ایرانیان بر علیه جنبش سبز در ۹ دی و ۲۲ بهمن چیست؟
.
برادر من! قیام چیز دیگری است. قیام که در طرفداری از حکومت نمیشود؛ بر ضد آن میشود. یا لااقل ما تا حالا اینطور فکر میکردیم! میدانید روز ۲۸ مرداد در حکومت پهلوی چه نام داشت؟ روز قیام ملی! قیام ملی بر علیه دولت مصدق. هر سال هم عده زیادی در مراسمی که حکومت پهلوی برای یادبود آن میگرفت شرکت میکردند. ولی آن ماجرا قیام نبود بلکه به شهادت تاریخ و اسناد کودتا بود. این هم یکی دیگر از نشانههای آن است که حکومت ولایت فقیه مردم را صغیر میداند: چرا در این مردمسالاری دینی همه راهپیماییها به دعوت سازمانهای دولتی برگزار میشود و همیشه مسیرش از مرکز شهر به سمت محل برگزاری نماز جمعه است؟ جنبش سبز را هم ایرانیان تشکیل دادهاند. اگر ایرانیان علیه خودشان قیام ملی کردهاند باید فاتحه ایران را خواند مگر اینکه شما هم معتقد باشید جنبش سبز با هواپیما از انگلیس آمده باشد. در هر صورت حتی اگر جنبش سبز اقلیت هم باشد و جمهوری اسلامی هم حکومت مردم بر مردم (که شواهد خلاف هر دو را نشان میدهد) دموکراسی فقط حکومت اکثریت نیست، بلکه حفظ حقوق اقلیت هم رکن خدشه ناپذیر آن است. به فرض که ۷۰ میلیون نفر هم آمدند و همصدا با بلندگوی نصب شده روی تویوتای سپاه و سازمان تبلیغات اسلامی خواستار اعدام کروبی و موسوی شدند؛ اگر حقوق انسان و آزادی به رسمیت شناخته شده باشد باید آنان را اعدام کرد؟ باید بدون محاکمه به حبس انداخت؟ مگر سیاست جرم است؟
.
در پیوند با همین پرسشها از وبلاگهای دیگر بخوانید:
.
.
«مجمع دیوانگان» مشتاقانه از انتشار یادداشتهای شما استقبال میکند.
بسیار بلند و در عین حال خواندنی و پر کشش بود. تعریفی که از جنبش سبز ارائه دادید، در هیچ کجای دیگر ندیده بودم. این تعریف دلنشین ترین بود. حرف دل همه بود.
پاسخحذفعالی بود
پاسخحذفبا نظرات اقای موسوی خیلی اختلاف داشت.
پاسخحذف