احسان- این نوشته در پاسخ به نوشتاری از بهاره آروین نوشته شده است. (از اینجا بخوانید) استدلال بهاره آروین بطور خیلی خلاصه این است: سرکوب معترضان بوسیله حکومت سکولار بشار اسد تا به حال حدود 2000 کشته داشته که در مقایسه با حداکثر 100 کشته معترضان به نظام ایدئولوژیک جمهوری اسلامی ایران رقم قابل توجهی است. او سپس نتیجه میگیرد ایدئولوژی عامل سرنوشت سازی در میزان ارتکاب خشونت از سوی دولت ها هنگام سرکوب معترضان نیست. تلاش من بر این است که این تاثیر را اثبات کنم.
یک ایراد کلی به نحوه نتیجه گیری بهاره آروین وجود دارد. ایشان با مقایسه حکومت سکولار سوریه و حکومت ایدئولوژیک ایران به نتیجه دلخواه میرسد بدون اینکه اشاره کند آیا هیچ عامل دیگری در تفاوت تعداد کشته ها بین اعتراضات سوریه و ایران نقشی ندارد؟ یکی از اولین درس ها در علوم اجتماعی و اقتصادی این است که برای مقایسه تاثیر دو عامل مختلف بر یک معلول، باید تمام شرایط دیگر را در دو حالت مختلف یکسان و ثابت در نظر گرفت تا بتوان تاثیر دو این دو عامل را با هم مقایسه کرد. آیا تمام شرایط دیگر در دو کشور ایران و سوریه یکسان است؟ به نظر من نه. آیا میتوان اینکار را انجام داد؟ یعنی میتوان دو جامعه را پیدا کرد با تمام شرایط یکسان که یکی حکومتی سکولار دارد و دیگری حکومتی مذهبی و ایدئولوژیک تا میزان خشونت و سرکوب این دو حکومت را در برخورد با مخالفانش مقایسه کرد؟ یا یک حکومت که در آن هم احزاب و گروه های سکولار وجود داشته باشند و هم گروه های ایدئولوگ و تفاوت برخوردهای آنان را با هم مقایسه کرد؟ در پاراگراف آخر به این سوال برمیگردم.
از دیدگاه تاثیر ایدئولوژی را نباید فقط در شدت سرکوب در یک کشور دید. بلکه باید معتقدان به نظام سرکوب و حامیان آن حکومت را هم در نظر گرفت. تفاوت ایران و بحرین و سوریه در حجم سرکوب ها نیست. در این است که در تونس و یمن و غیره بازوهای حکومت برای سرکوب معترضان نیروهای نظامی و انتظامی آموزش دیده و حقوق بگیر هستند. اعضای ارتش و پلیس که برای اینکار حقوق میگیرند و ممکن است غیر از انجام وظیفه انگیزه قابل توجهی برای اینکار نداشته باشند. اما در ایران اینگونه نیست. در ایران بخش قابل توجهی از نیروهایی که برای حمله به معترضان به خیابان آورده میشوند جوانانی داوطلب با عقاید مذهبی هستند که احتمالا برای کاری که انجام میدهند حقوقی دریافت نمیکنند. آنها را نه انگیزه های مالی که انگیزه های مذهبی و اعتقادی شان به اینکار تشویق میکند. در ذهن این جوانان کاری که میکنند دفاع از حکومتی مذهبی با آرمانی کاملا ایدئولوژیک به شمار میاید. از دیدگاه اینها، معترضان هم صرفا کسانی نیستند که نظم و امنیت ملی را مختل کرده اند. بلکه احتمالا کسانی هستند که به خون شهدا خیانت کرده اند و با خروج از ولایت رهبرشان مستحق مجازات بیشتری هستند. به نظرم این عقاید کاملا بر میزان خشونت اعمال شده تاثیر دارد. نکته دیگر اینکه در دراز مدت خشونت گروه دوم کارآمد تر از گروه اول است. مشاهدات شخصی من و (تا جایی که خواندم خیلی های دیگر) در روز 25 بهمن حاکی از بی تفاوتی نسبی نیروهای انتظامی در برخورد با معترضان و در مقابل خشم و خشونت شدید نیروهای لباس شخصی بود. به علاوه اینکه در عکسها و فیلم هایی که از حوادث پس از انتخابات هم دارم این تفاوت تا حدی مشهود است.
تاثیر دیگر ایدئولوژی بر بخشی از مردمان عادی جامعه نمود دارد که گرچه هیچوقت در کسوت گروههای شبه نظامی و لباس شخصی روبروی معترضان قرار نمیگیرند، اما بصورت نظری به همان دلایل ایدئولوژیک از این گروه ها و اعمالشان حمایت میکنند. فکر نمیکنم در هیچ یک از کشورهای مذکور به اندازه ایران گروه هایی از (عمدتا) جوانان حامی حاکمیت در فضاهای مجازی و واقعی وجود داشته باشند که با حرارت و جدیت به دفاع از عملکرد حکومت به خصوص دفاع از حلقه های قدرت شکل گرفته پیرامون شخص اول حاکمیت مشغول باشند. ممکن است کسانی بگویند که "دوستش دارند و برایش احترام قائل هستند". سوال بعدی این است که چه چیزی باعث این دوست داشتن متمایل به شیفتگی بی اراده به یک انسان دیگر مانند همه انسان ها است؟ آنهم کسی که برای چند دهه در صدر قدرت در کشور تکیه داشته؟ جز یک ایدئولوژی؟ جز یک باور قلبی و ذهنی فراتر از علایق معمول بین انسان ها؟
تاثیر دیگر ایدئولوژی تبدیل شدن یک منازعه معمولی به جنگی مقدس و افزایش انگیزه های درونی و افزایش ثبات قدم و اراده در این نبرد مقدس است. به عنوان مثال نگاه کنید به افغانستان. در یک طرف نیروهای رسمی پلیس و ارتش افغانستان قرار دارند که گرچه برای انجام وظیفه حقوق میگیرند و از آسایش و تجهیزات مناسبی برخوردارند اما به ادعای مقامات افغانستان کاملا بدون کارایی و انگیزه لازم برای جنگیدن هستند. در طرف مقابل نیروهای طالبان هستند که به نظر من با سلاح ایدئولوژی میتوانند در شرایط سخت و دشوار همچنان به جنگ ادامه دهند و طبعا نیروهای ارتش افغانستان را زمینگیر کنند.
من سوال بهاره آروین را به یک شکل دیگر مطرح میکنم. چرا میزان خشونت در بحرین و سوریه به مراتب بیشتر از مصر و یمن و تونس بود؟ (مورد لیبی متفاوت است چون در این کشور دو گروه مسلح برابر هم قرار گرفته اند. در سایر کشورها خشونت علیه مردم کاملا غیر مسلح صورت گرفته). پاسخ من این است که اتفاقا در سوریه و بحرین هم شکلی از ایدئولوژی و تعصب و تفاوت مذهبی خودش را نشان داد. در بحرین که اکثریتی شیعه دارد حکومت در دستان طایفه ای سنی با تمایلات وهابی است. در سوریه که اکثریتی سنی دارد حکومت در دست اقلیتی شیعه علوی است. به نظرم این تفاوت های مذهبی که نوعی دیگر از ایدئولوژی است در بالا بودن حجم خشونت ها تاثیر داشته است.
میخواهم پا را از این هم فراتر بگذارم و بگویم ایدئولوژی فقط ایدئولوژی دینی نیست. در مقیاسی فراتر تفاوت های مذهبی و قومی در هر شکلی میتواند به گسترش خشونت منجر شود. جنگ جهانی دوم و فراتر بودن خشونت در مورد یهودیان را بیاد بیاوریم. یا خشونت سفید پوستان و نسل کشی های در پی آن هنگام کشف قاره های آفریقا و آمریکا. تفاوت های قومی و ایدئولوژی های مذهبی بخصوص در مورد تشکیل گروه های شبه نظامی و داوطلب برای خشونت و کشتار نقش موثری دارد که همانطور که قبلا هم گفتم خشونت گروه های داوطلب معمولا بسیار دردناکتر و گسترده تر از نیروهای رسمی است. مثلا جنگ بالکان که تعارض دو قوم صرب _ کروات و صرب / مسیحی _ بوسنیایی / مسلمان منجر به نژاد کشی دیگری باز هم کنار گوش اروپایی ها شد. یا جنگ رواندا که تعارض قبیله ای هوتو _ توتسی باعث نسل کشی گسترده ای شد که باز هم بخش عمده اش بدست مردمان عادی و گروه های داوطلب انجام شد.
با اجازه خانم آروین در پایان مثالی هم از اسرائیل میاورم که اساس تشکیل کشورش و همچنین اساس عمده خشونت هایش بر یک ایدئولوژی قومی مذهبی استوار است. در چنین کشوری است که بخشی از مردمان اش (با همان ایدئولوژی مذهبی) میتوانند با حمایت حاکمیت و نظامیان راه پیمایی های خودجوش و مردمی (!) ترتیب بدهند و به تحریک و تحقیر طرف مقابل بپردازند، و گاها گروه های داوطلب شبه نظامی تشکیل میدهند و اسلحه و سلاح سرد در دست به مردم گروه مقابل حمله میکنند و در عین حال اینهمه نابرابری و بی عدالتی برایشان ذره ای اهمیت ندارد، شاید چون به برتر بودن و مقدس بودن نظام و حکومت مورد حمایت شان اعتقادی تام و تمام دارند. دست بر قضا که اعتقادی آخر الزمانی هم دارند. و در اینجا میخواهم برگردم به سوالی که در ابتدای این نوشتار پرسیدم. به نظرم میتوانیم جامعه اسرائیل و نگاه گروه های سکولار و مذهبی موجود در این جامعه به مناقشه با فلسطینی ها را با هم مقایسه کنیم. تا جایی که من میدانم اکثر گروه های جنگ طلب در این کشور مذهبی ها و معتقدانی هستند که به زندگی در سرزمین مقدس به چشم تکلیف و نه حتی وظیفه نگاه میکنند و در مقابل گروه های صلح طلب جامعه اسرائیل گروه های عمدتا سکولار جامعه هستند. این به نظرم همان نقش ایدئولوژی در تمایل افراد به انجام بیشتر خشونت و بی عدالتی و توجیه آن است.
پی نوشت:
مجمع دیوانگان مشتاقانه از انتشار یادداشت های شما استقبال می کند.
یک ایراد کلی به نحوه نتیجه گیری بهاره آروین وجود دارد. ایشان با مقایسه حکومت سکولار سوریه و حکومت ایدئولوژیک ایران به نتیجه دلخواه میرسد بدون اینکه اشاره کند آیا هیچ عامل دیگری در تفاوت تعداد کشته ها بین اعتراضات سوریه و ایران نقشی ندارد؟ یکی از اولین درس ها در علوم اجتماعی و اقتصادی این است که برای مقایسه تاثیر دو عامل مختلف بر یک معلول، باید تمام شرایط دیگر را در دو حالت مختلف یکسان و ثابت در نظر گرفت تا بتوان تاثیر دو این دو عامل را با هم مقایسه کرد. آیا تمام شرایط دیگر در دو کشور ایران و سوریه یکسان است؟ به نظر من نه. آیا میتوان اینکار را انجام داد؟ یعنی میتوان دو جامعه را پیدا کرد با تمام شرایط یکسان که یکی حکومتی سکولار دارد و دیگری حکومتی مذهبی و ایدئولوژیک تا میزان خشونت و سرکوب این دو حکومت را در برخورد با مخالفانش مقایسه کرد؟ یا یک حکومت که در آن هم احزاب و گروه های سکولار وجود داشته باشند و هم گروه های ایدئولوگ و تفاوت برخوردهای آنان را با هم مقایسه کرد؟ در پاراگراف آخر به این سوال برمیگردم.
از دیدگاه تاثیر ایدئولوژی را نباید فقط در شدت سرکوب در یک کشور دید. بلکه باید معتقدان به نظام سرکوب و حامیان آن حکومت را هم در نظر گرفت. تفاوت ایران و بحرین و سوریه در حجم سرکوب ها نیست. در این است که در تونس و یمن و غیره بازوهای حکومت برای سرکوب معترضان نیروهای نظامی و انتظامی آموزش دیده و حقوق بگیر هستند. اعضای ارتش و پلیس که برای اینکار حقوق میگیرند و ممکن است غیر از انجام وظیفه انگیزه قابل توجهی برای اینکار نداشته باشند. اما در ایران اینگونه نیست. در ایران بخش قابل توجهی از نیروهایی که برای حمله به معترضان به خیابان آورده میشوند جوانانی داوطلب با عقاید مذهبی هستند که احتمالا برای کاری که انجام میدهند حقوقی دریافت نمیکنند. آنها را نه انگیزه های مالی که انگیزه های مذهبی و اعتقادی شان به اینکار تشویق میکند. در ذهن این جوانان کاری که میکنند دفاع از حکومتی مذهبی با آرمانی کاملا ایدئولوژیک به شمار میاید. از دیدگاه اینها، معترضان هم صرفا کسانی نیستند که نظم و امنیت ملی را مختل کرده اند. بلکه احتمالا کسانی هستند که به خون شهدا خیانت کرده اند و با خروج از ولایت رهبرشان مستحق مجازات بیشتری هستند. به نظرم این عقاید کاملا بر میزان خشونت اعمال شده تاثیر دارد. نکته دیگر اینکه در دراز مدت خشونت گروه دوم کارآمد تر از گروه اول است. مشاهدات شخصی من و (تا جایی که خواندم خیلی های دیگر) در روز 25 بهمن حاکی از بی تفاوتی نسبی نیروهای انتظامی در برخورد با معترضان و در مقابل خشم و خشونت شدید نیروهای لباس شخصی بود. به علاوه اینکه در عکسها و فیلم هایی که از حوادث پس از انتخابات هم دارم این تفاوت تا حدی مشهود است.
تاثیر دیگر ایدئولوژی بر بخشی از مردمان عادی جامعه نمود دارد که گرچه هیچوقت در کسوت گروههای شبه نظامی و لباس شخصی روبروی معترضان قرار نمیگیرند، اما بصورت نظری به همان دلایل ایدئولوژیک از این گروه ها و اعمالشان حمایت میکنند. فکر نمیکنم در هیچ یک از کشورهای مذکور به اندازه ایران گروه هایی از (عمدتا) جوانان حامی حاکمیت در فضاهای مجازی و واقعی وجود داشته باشند که با حرارت و جدیت به دفاع از عملکرد حکومت به خصوص دفاع از حلقه های قدرت شکل گرفته پیرامون شخص اول حاکمیت مشغول باشند. ممکن است کسانی بگویند که "دوستش دارند و برایش احترام قائل هستند". سوال بعدی این است که چه چیزی باعث این دوست داشتن متمایل به شیفتگی بی اراده به یک انسان دیگر مانند همه انسان ها است؟ آنهم کسی که برای چند دهه در صدر قدرت در کشور تکیه داشته؟ جز یک ایدئولوژی؟ جز یک باور قلبی و ذهنی فراتر از علایق معمول بین انسان ها؟
تاثیر دیگر ایدئولوژی تبدیل شدن یک منازعه معمولی به جنگی مقدس و افزایش انگیزه های درونی و افزایش ثبات قدم و اراده در این نبرد مقدس است. به عنوان مثال نگاه کنید به افغانستان. در یک طرف نیروهای رسمی پلیس و ارتش افغانستان قرار دارند که گرچه برای انجام وظیفه حقوق میگیرند و از آسایش و تجهیزات مناسبی برخوردارند اما به ادعای مقامات افغانستان کاملا بدون کارایی و انگیزه لازم برای جنگیدن هستند. در طرف مقابل نیروهای طالبان هستند که به نظر من با سلاح ایدئولوژی میتوانند در شرایط سخت و دشوار همچنان به جنگ ادامه دهند و طبعا نیروهای ارتش افغانستان را زمینگیر کنند.
من سوال بهاره آروین را به یک شکل دیگر مطرح میکنم. چرا میزان خشونت در بحرین و سوریه به مراتب بیشتر از مصر و یمن و تونس بود؟ (مورد لیبی متفاوت است چون در این کشور دو گروه مسلح برابر هم قرار گرفته اند. در سایر کشورها خشونت علیه مردم کاملا غیر مسلح صورت گرفته). پاسخ من این است که اتفاقا در سوریه و بحرین هم شکلی از ایدئولوژی و تعصب و تفاوت مذهبی خودش را نشان داد. در بحرین که اکثریتی شیعه دارد حکومت در دستان طایفه ای سنی با تمایلات وهابی است. در سوریه که اکثریتی سنی دارد حکومت در دست اقلیتی شیعه علوی است. به نظرم این تفاوت های مذهبی که نوعی دیگر از ایدئولوژی است در بالا بودن حجم خشونت ها تاثیر داشته است.
میخواهم پا را از این هم فراتر بگذارم و بگویم ایدئولوژی فقط ایدئولوژی دینی نیست. در مقیاسی فراتر تفاوت های مذهبی و قومی در هر شکلی میتواند به گسترش خشونت منجر شود. جنگ جهانی دوم و فراتر بودن خشونت در مورد یهودیان را بیاد بیاوریم. یا خشونت سفید پوستان و نسل کشی های در پی آن هنگام کشف قاره های آفریقا و آمریکا. تفاوت های قومی و ایدئولوژی های مذهبی بخصوص در مورد تشکیل گروه های شبه نظامی و داوطلب برای خشونت و کشتار نقش موثری دارد که همانطور که قبلا هم گفتم خشونت گروه های داوطلب معمولا بسیار دردناکتر و گسترده تر از نیروهای رسمی است. مثلا جنگ بالکان که تعارض دو قوم صرب _ کروات و صرب / مسیحی _ بوسنیایی / مسلمان منجر به نژاد کشی دیگری باز هم کنار گوش اروپایی ها شد. یا جنگ رواندا که تعارض قبیله ای هوتو _ توتسی باعث نسل کشی گسترده ای شد که باز هم بخش عمده اش بدست مردمان عادی و گروه های داوطلب انجام شد.
با اجازه خانم آروین در پایان مثالی هم از اسرائیل میاورم که اساس تشکیل کشورش و همچنین اساس عمده خشونت هایش بر یک ایدئولوژی قومی مذهبی استوار است. در چنین کشوری است که بخشی از مردمان اش (با همان ایدئولوژی مذهبی) میتوانند با حمایت حاکمیت و نظامیان راه پیمایی های خودجوش و مردمی (!) ترتیب بدهند و به تحریک و تحقیر طرف مقابل بپردازند، و گاها گروه های داوطلب شبه نظامی تشکیل میدهند و اسلحه و سلاح سرد در دست به مردم گروه مقابل حمله میکنند و در عین حال اینهمه نابرابری و بی عدالتی برایشان ذره ای اهمیت ندارد، شاید چون به برتر بودن و مقدس بودن نظام و حکومت مورد حمایت شان اعتقادی تام و تمام دارند. دست بر قضا که اعتقادی آخر الزمانی هم دارند. و در اینجا میخواهم برگردم به سوالی که در ابتدای این نوشتار پرسیدم. به نظرم میتوانیم جامعه اسرائیل و نگاه گروه های سکولار و مذهبی موجود در این جامعه به مناقشه با فلسطینی ها را با هم مقایسه کنیم. تا جایی که من میدانم اکثر گروه های جنگ طلب در این کشور مذهبی ها و معتقدانی هستند که به زندگی در سرزمین مقدس به چشم تکلیف و نه حتی وظیفه نگاه میکنند و در مقابل گروه های صلح طلب جامعه اسرائیل گروه های عمدتا سکولار جامعه هستند. این به نظرم همان نقش ایدئولوژی در تمایل افراد به انجام بیشتر خشونت و بی عدالتی و توجیه آن است.
پی نوشت:
مجمع دیوانگان مشتاقانه از انتشار یادداشت های شما استقبال می کند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر