گمان میکنم همه ورزشدوستان ایرانی (به ویژه فوتبال دوستان) یک تصویر آشنا و تکراری را در ذهن داشته باشند. آنجا که تیمهای ملی و کاروانهای ورزشی کشور با هزار امید و آرزو و به همراه موجی از تبلیغات روانه پیکارهای جهانی میشوند، بعد دست از پا درازتر برمیگردند و همه را بسیج میکنند که به دنبال مقصر بگردند. برنامه پشت برنامه و میزگرد پشت میزگرد برگزار میشود و شاهبیت تمامی این دور هم نشینیها هم این است که «باید ریشهیابی کنیم و اشتباهات را برطرف کنیم و برای دورههای بعدی برنامه ریزی داشته باشیم». ادعاهایی که چند روزه به دست فراموشی سپرده میشود و باز هم همان آش است و همان کاسه. حالا به نظر میرسد حکایت جنبش اعتراضی ما هم بیشباهت به همین کلیشههای تکراری نیست.
اعتصاب غذای همراهان دربند برای چند روزی ولوله در فعالان جنبش انداخته بود. همه میخواستند کاری کنند اما آشکارا مشخص شد که همه ما عاجزیم! عاجز از یافتن شیوه مناسبی برای اعتراض. عاجز از یافتن راهکاری برای بازگشت به اتحاد پیشین و برداشتن گامی دیگر در پیشبرد جنبش. هر روز که از آغاز اعتصاب غذا میگذشت نگرانیها بیشتر میشد و فشارهای روانی برای یافتن شیوهای در همراهی با اسرای جنبش بالا میگرفت، اما در نهایت هیچ اتفاقی نیفتاد تا اینکه اعتصاب به پایان رسید.
در این راه من همچنان گمان میکنم بیشترین بار مسوولیت بر دوش چهرهها و گروههایی است که ضمن اعلام همدلی با اعتصاب کنندگان از آنان میخواستند تا اعتصابشان را پایان دهند. حتی برخی از شخصیتهای مذهبی پیدا شدند که از «حرام» بودن این شیوه سخن گفتند. حال من میخواهم بدانم این افراد با پایان یافتن اعتصاب غذا ماموریت خود را انجام شده قلمداد میکنند؟ آیا همه کارکرد این بزرگواران در این خلاصه شده تا منتظر بمانند که یکی جانش به لب برسد و سر به طغیان بردارد، بعد اینان پا پیش بگذارند و نصیحت به آرامش کنند و تمام؟ دوباره روز از نو و روزی از نو؟ گویی که تمام مشکل در همان اعتصاب غذا خلاصه شده بود و با شکسته شدنش همه چیز دوباره آرام شده است. انگار که فراموش کردیم اعتصاب غذا تنها واکنشی بود به مجموعهای از ریشههای نارضایتی. تنها یک شیوه بود برای اعتراض به نوعی رکود و بیعملی.
به باور من این روزها که به ظاهر موج خبری جنبش فروکش کرده است و فشار روانی اعتصاب غذای همراهان دربند هم تعادل فکری و روانی ما را تهدید نمیکند بهترین فرصت است که برای روزهای دشوار آینده برنامه ریزی کنیم. ما به چشم خود دیدیم که در بزنگاههای دشوار تا چه میزان مستاصل خواهیم بود. آیا در آینده نیز قرار است دوباره این استیصال را تجربه کنیم؟
به نظر من همه ما مخالفان قادر نیستیم یک حرکت بزرگ یا یک اعتراض ادامه دار به سوی هدف کلی مان که براندازی نهایی دیکتاتوری است ، انجام بدهیم. دلیلش مهم نیست( قدرت دیکتاتوری، نداشتن رهبر،پراکندگی نیروها، سرخوردگی و ترس ناشی از انقلاب قبلی ، و .... ) . مهم این است که ما چه میتوانیم بکنیم؟
پاسخحذفمن پیشنهادی دارم:
حال که رسیدن به هدف نهایی ، خیلی سخت است، بیایید از قدمهای نه خیلی کوچک ولی قابل انجام شروع کنیم. موضوعی انتخاب می کنیم که قابل نقد و پیگیری در رسانه ها باشد(نمیدانم چی؟ شاید زوم کردن روی یک زندانی سیاسی خاص، پیگیری کار یک پالایشگاه، درخواست شفاف سازی بودجه یک امر خاص و ... ) و سپس از همه بخواهیم با قلمهای شیوایشان ، مخالف و موافق ، در موردش بگویند و بنویسند، متخصصان نظر دهند،یک جور بمباران تبلیغاتی عظیم و شاید حتی برگزاری جلسات و تجمعات قانونی برای پیگیری آن موضوع خاص و اصرار و پایفشاری در مورد آن.
شاید پیشنهاد خنده دار و مسخره ای به نظر بیاید در این وانفسا! ولی باور کنید اگر بسطش دهید و رویش کار کنید تنها راه باز کردن روزنه های امیدی است در این خفقان.در این اوضاعی که هیچکس نمی داند باید چه کرد و به که اعتماد کرد. اوضاعی که نمی دانیم واقعا چه می خواهیم و چه کسی لایق رهبری و برقراری دموکراسی(به فرض نابودی دیکتاتوری ) است! شاید در این میان نخبگان خفته ای هم بیدار و امیدوار شدند. بیایید از همین وبلاگهای اینترنتی شروع کنیم. و حمل سنگ بزرگ را با برداشتن سنگ ریشه ها شروع کنیم.
یک اعتراض ادامه دار به سوی هدف کلی مان که براندازی نهایی دیکتاتوری است ، انجام بدهیم. دلیلش مهم نیست( قدرت دیکتاتوری، نداشتن رهبر،پراکندگی نیروها، سرخوردگی و ترس ناشی از انقلاب قبلی ، و .... ) . مهم این است که ما چه میتوانیم بکنیم؟
من پیشنهادی دارم:
حال که رسیدن به هدف نهایی ، خیلی سخت است، بیایید از قدمهای نه خیلی کوچک ولی قابل انجام شروع کنیم. موضوعی انتخاب می کنیم که قابل نقد و پیگیری در رسانه ها باشد(نمیدانم چی؟ شاید زوم کردن روی یک زندانی سیاسی خاص، پیگیری کار یک پالایشگاه، درخواست شفاف سازی بودجه یک امر خاص و ... ) و سپس از همه بخواهیم با قلمهای شیوایشان ، مخالف و موافق ، در موردش بگویند و بنویسند، متخصصان نظر دهند،یک جور بمباران تبلیغاتی عظیم و شاید حتی برگزاری جلسات و تجمعات قانونی برای پیگیری آن موضوع خاص و اصرار و پایفشاری در مورد آن.
شاید پیشنهاد خنده دار و مسخره ای به نظر بیاید در این وانفسا! ولی باور کنید اگر بسطش دهید و رویش کار کنید تنها راه باز کردن روزنه های امیدی است در این خفقان.در این اوضاعی که هیچکس نمی داند باید چه کرد و به که اعتماد کرد. اوضاعی که نمی دانیم واقعا چه می خواهیم و چه کسی لایق رهبری و برقراری دموکراسی(به فرض نابودی دیکتاتوری ) است! شاید در این میان نخبگان خفته ای هم بیدار و امیدوار شدند. بیایید از همین وبلاگهای اینترنتی شروع کنیم. و حمل سنگ بزرگ را با برداشتن سنگ ریشه ها شروع کنیم.