نمیدانم میتوان چنین ادعایی را علمی قلمداد کرد یا نه، اما من گمان میکنم برای هر دستاوردی هزینه مشخصی نیاز است که در نهایت باید آن را پرداخت. هرقدر هزینهها بر روی تعداد بیشتری از افراد سرشکن شود، سهم هر یک کاهش مییابد، اما زمانی که گروه بسیاری حاضر به پرداخت هیچ هزینهای نباشند، آنگاه یا از اساس دستاورد مورد نظر محقق نخواهد شد، یا اینکه گروهی تلاش میکنند تا سهم بیشتری را بپردازند و به قول معروف «به تنهایی بار جنبش را به دوش بکشند». من گمان میکنم یکی از ریشههای اعتصاب غذای همراهان در بند ما، همین تقبل هزینههایی است که دیگران باید میپرداختند.
یادداشتهای بسیاری پیرامون اعتصاب غذای اسرای جنبش منتشر شده است. من با گروهی که معتقد هستند مخاطب این اعتصاب غذا فعالان جنبش هستند موافقم. به باور من، پیام این اعتصاب غذا برای امثال ماست که آزادانه بیرون از زندان زندگی میکنیم، اما از ظرفیتهای این آزادی برای پیشبرد جنبش استفاده مناسبی نکردهایم. بیشتر وقت ما یا به غفلت و تعلل گذشته است یا صرف جدالهایی بیفرجام میشود. گویی همراهان دربند ما دارند میگویند: «به خود بیایید؛ این شیوه باید تغییر کند». پیشنهاد جایگزین برای شیوه نامطلوب کنونی، پرسشی است که توافقی بر سر پاسخ آن وجود ندارد، پس من هم تلاش میکنم تنها از زاویه نگاه خودم به آن پاسخ دهم:
- پیشنهاد من برای همراهان خارج از کشور این است که هرچه سریعتر اختلافات را کنار بگذارند. متاسفانه حتی در شرایط دشوار کنونی نیز از تریبونهای خارج از کشور بسیار بیش از آنکه اتحاد و همدلی به گوش برسد، اخبار جدال و اختلاف است که منتشر میشود. اینجا به صورت مستقیم اشارهای نمیکنم اما حتی گروهی به خود اجازه دادند تا همین اعتصاب غذای اخیر را هم مصادره به مطلوب کنند و از آن برای ضربه زدن به رقبا بهره بگیرند. به باور من آنچه همراهان دربند از ما میخواهند پایان دادن هرچه سریعتر به این جدالهاست. چه فایده دارد که یکی پس از دیگری نوار ویدیویی پر کنیم و در کلام اعلام حمایت کنیم. من مشتاق پیامهایی هستم که در آنها تاکید شود: «همراهان عزیز، ما پیام شما را شنیدیم، از این پس در راستای هدف مشترکمان اختلافات را کنار گذاشته و دست از خودخواهی برمیداریم، پس شما هم اعتصاب خود را بشکنید».
- اما روی سخن اصلی من با همراهان داخل کشور است. این نخستین بار نیست که گروهی از اسرای ما دست به اعتصاب غذا میزنند و باز هم این نخستین بار نیست که پیامهای «اعتصاب خود را بشکنید» از هر سو به گوش میرسد. من تردید ندارم اگر اینبار به جای یکی از همین اعتصابکنندگان بودم به چنین پیامهایی توجه نمیکردم. حرف خالی باد هواست. این همه دشواری پیش روی اسرا وجود دارد، ما بجز اینکه نصیحت کردیم اعتصابهایشان را بشکنند تا وجدان ما آسوده شود چه کار کردیم؟ برخی از این اسرا وارد سومین سال حضورشان در زندان شدهاند. آن هم در شرایطی که به قول «مصطفی تاجزاده» از ابتداییترین حقوق یک زندانی هم برخوردار نیستند(اینجا). ما هر بار که خبر یک اعتصاب را شنیدیم به خود لرزیدیم که نکند بلایی بر سر کسی بیاید و شرمندگی ما بیش از این که هست بشود. پس بسیج همگانی تشکیل دادیم که هرچه زودتر اعتصابشان را بشکنند، اما به محض اینکه به هدف خود رسیدیم بار دیگر آرام گرفتیم. این منصفانه نیست. این عادلانه نیست. این صادقانه نیست.
من اگر بخواهم به کسی بگویم دست از اعتراضی با این هزینه سنگین بردارد، ابتدا باید جایگزینی برای آن ارایه کنم. من از همراه اسیر خود میخواهم که با ضربه زدن به جان خودش اعتراض نکند، به جایش من قول میدهم که از آزادی خودم استفاده کنم و اعتراض او را به شیوه دیگری پی بگیرم. اما هیچ گاه به خودم اجازه نمیدهم وقتی که نه شهامت چنین اقدامی را دارم نه عزم و اراده آن را، به آنان که شهامتش را دارند بگویم «ما که تکانی نمیخوریم، شما هم نخورید»!
حال راه حل این اعتراضات جایگزین برای همراهانی که در زندان نیستند چیست؟ من میگویم بدترین و نابخردانهترین شیوه، اعتصاب غذا است! «اعتصاب غذا» از نگاه من آخرین و احتمالا تنها ابزار یک زندانی است، اما برای آنان که در زندان حضور ندارند اعتصاب غذا چه معنایی دارد؟ آیا ما همه راههای ممکن را رفتهایم که امروز بخواهیم در بیرون از زندان اعتصاب غذا کنیم؟ آیا ما مسیرهای کمهزینهتر (و احتمالا پرفایدهتر) را آزمودهایم که بخواهیم دلسرد شویم و تن به مرگ تدریجی بدهیم؟ به باور من، آنان که پیشنهاد میکنند در حمایت و همدلی با اسرایمان، ما هم اعتصاب غذا کنیم تنها میخواهند از کوتاهترین و پیشپاافتادهترین روش ممکن خیال خود را آسوده کنند. این روزها یافتن راهکار مناسب بسیار دشوارتر از اجرای آن به نظر میرسد و خلاصه کردن همه راهها در اعتصاب غذا، شانه خالی کردن از زیر بار دشوار اندیشیدن و خلاقیت است.
اما من به شخصه در برابر این اعتصاب چه خواهم کرد:
- نخست اینکه از امروز من سبز میپوشم. پرده پوشی کافی است. تا زمانی که همراهانمان اعتصاب خود را پایان ندهند من هم نماد سبز را از خود دور نمیکنم. این کمترین پیامی است که میتوانیم به سادهترین شیوه ممکن در شهر فریادش بزنیم. بگذارید دوباره خیابانهای شهر پر شود از عابرین سبز پوش. بگذارید دوباره در خیابان چشممان به هم بیفتد و دلهایمان قوی شود.
- دوم اینکه شیوه اطلاعرسانی خود را تغییر خواهم داد. تا پیش از این بجز در جمعهای خصوصی دوستان و خانواده، تنها شیوه اطلاعرسانی من به فضای مجازی محدود میشد. از این پس آن را تغییر خواهم داد و تلاش میکنم به نوبه خودم پل واسطی باشم میان حجم انبوه اخباری که در فضای مجازی رد و بدل میشود، با رکود و بیخبری بخشهای بسیاری از جامعه که دسترسی به چنین ابزاری ندارند.
- سوم تشویق همراهان سابقی است که این روزها دچار یاس و سرخوردگی شدهاند. 25خرداد را به خاطر بیاورید. ما میلیونها نفر بودیم. گمان میکنید آنانی که در آن راهپیمایی تاریخی حضور داشتند اکنون کجا رفتهاند؟ آیا حاکمیت کودتا توانسته است آنان را قانع کند؟ آیا شرایط اقتصادی، اجتماعی یا سیاسی تغییر مثبتی کرده که مطالبات آنان را پاسخ داده باشد؟ من میگویم نه، بسیاری از همراهان دیروز تنها و تنها به دلیل خستگی و دلسردی ناامید شده و آرام گرفتهاند. شور امید و نشاط میتواند موج آرام گرفته ما را دوباره خروشان کند.
- چهارم شرکت فعال و البته دعوت دیگران به اعتراضات قانونی است که با پلاکاردی مشخص انجام میشود. من بیزارم از نامههای بدون امضا که با عنوان «گروهی از فلان» یا «جمعی از بهمان» منتشر میشود. من بیزارم از آنانی که به خود اجازه میدهند نام «جمعیت دانشجویان سبز فلان دانشگاه» یا گروه «کارگران سبز فلان شهر» را بر خود بگذارند و از پشت این نقابهای ناشناس تنشی به تنشهای بیپایان فضای سیاسی اضافه کنند. در برابر من شیفته مطالبات حداقلی اما مشخصی هستم که با از جانب گروههایی مشخص نظیر «118روزنامهنگار» یا «162 پزشک» منتشر میشود.
- پنجمین و آخرین پیشنهادی که فعلا به ذهنم میرسد کمی خصوصی و شخصی است. من به زودی به میدان بهارستان خواهم رفت*. به ساختمان مجلس. میروم آنجا و به هر نمایندهای که بتوانم مراجعه خواهم کرد. من خودم را یک فعال سبز معرفی میکنم و از آنانی که برچسب «نماینده مردم» بر خود گذاشتهاند میخواهم که به وضعیت همراهان دربند ما رسیدگی کنند. میخواهم که نسبت به ظلمهای روز افزون بیتفاوت نباشند. میخواهم که پا بر روی وجدان خود نگذارند و به این سادگی ما را نادیده نگیرند. به آنها خواهم گفت که ما حضور داریم و از اعلام حضور خود نیز بیمی نخواهیم داشت. اگر امروز کلام ما را نشنوید، اگر امروز به ما فرصت طرح مطالباتمان را ندهید و اگر امروز نخواهید تا مخالفان شما با آرامش نظراتشان را اعلام کنند، آنگاه هیچ تضمینی وجود ندارد که فردا هم با همین آسایش در ساختمانهای مجلل خود تردد کنید و در صحت و سلامت روی صندلیهای گرم و نرم خود لم بدهید.
پینوشت:
* من تاریخ این مراجعه را اعلام نخواهم کرد که نوعی دعوت به تجمع به حساب نیاید. هدف من فقط گفت و گو با نمایندگان است و ترجیح میدهم به صورت جداگانه این کار را انجام دهم.
در پیوند با اعتصاب غذای اخیر بخوانید:
مخاطب اعتصاب غذا کیست؟ (مرثیههای خاک)
مرد جان به لب رسیده را چه نامند؟ (مجمع دیوانگان)
پیرامون اعتصاب غذای اخیر – (ایمایان)
از اعتصاب کنندگان حمایت کنیم (چرخ و فلک)
حمایت از پایان اعتصاب غذا، آری یا نه؟ (تمرین دموکراسی)
چه باید کرد (یادداشت وارده به «مجمع دیوانگان»)
برای اعتصاب کنندگان چه میتوان کرد؟ (برای هیچ وقت)
نامهای به گروههای اصلاحطلب (یادداشت وارده به «مجمع دیوانگان»)
امروز زندانبانان اوین مشغول براندازی نظاماند (آرش حسینپژوه)
روایت تنهای معترض به تنهایی (برای هیچ وقت)
آنکه در برابر بیداد نسخه سکوت میپیچد همپیمان نانوشته جلاد است (مجمع دیوانگان)
مخاطب اعتصاب غذا کیست؟ (مرثیههای خاک)
مرد جان به لب رسیده را چه نامند؟ (مجمع دیوانگان)
پیرامون اعتصاب غذای اخیر – (ایمایان)
از اعتصاب کنندگان حمایت کنیم (چرخ و فلک)
حمایت از پایان اعتصاب غذا، آری یا نه؟ (تمرین دموکراسی)
چه باید کرد (یادداشت وارده به «مجمع دیوانگان»)
برای اعتصاب کنندگان چه میتوان کرد؟ (برای هیچ وقت)
نامهای به گروههای اصلاحطلب (یادداشت وارده به «مجمع دیوانگان»)
امروز زندانبانان اوین مشغول براندازی نظاماند (آرش حسینپژوه)
روایت تنهای معترض به تنهایی (برای هیچ وقت)
آنکه در برابر بیداد نسخه سکوت میپیچد همپیمان نانوشته جلاد است (مجمع دیوانگان)
مهمترين عامل سكوت و بي تفاوتي مردم :
پاسخحذفعافيت طلبي و منفعت طلبي كه در روح و روان تك تك مت رسوخ كرده و علت اصلي آن هم اين حكومت 32 ساله است.
در یادداشتی در همین زمینه لینک شد
پاسخحذفسپاس از توجهی شما
http://ahmadzahedi.blogspot.com
بسیار موافقم و به نظرم تنها راه برون رفت از بحران فعلی شکست دیوار ترسه. همون ترسی که به نوعی تمام جنبش رو درگیر خودش کرده. این ها پیشنهادهای بسیار خوبی ان. فقط به نظرم هر کدوم از ماجراها احتیاج به تبلیغ داره چه در فضای وب و چه در فضای عمومی جامعه برای شکست خفقان موجوده.
پاسخحذفدر جهت متحد شدن فعالین کشور پیشنهادی که به ذهنم می رسه نوشتن ایمیلیه به فعالین خارج کشور چه به صورت فردی و چه به صورت بیانیه ی جمعی و البته با اسامی حقیقیه. چون متاسفانه من چیزی که فهمیدم اینه که خواست اتحاد وجود داره بین این عزیزان. از چپ کمونیست گرفته تا لیبزال اصلاح طلب. ولی متاسفانه این بین اراده وجود نداره و البته این محدود به اصلاح طلبان نیست این در مورد همه ی گروه های اپوزیسیون صادقه باید این اراده رو ایجاد کرد. فراموش نکنیم دو نفری که سعی در ایجاد این اتحاد کردند هر دو ترور شدند. یعنی بختیار و فروهر. الان حکومت در موضعی نیست که بتونه دوباره چنین ترورهایی رو سازمان بده. و جالبه که تو مصاحبه ای که با یک فرد خارجی که در روزهای بعد انتخابات ایران بود با تهران ریویو می خوندم علت موفق نشدن جنبش رو در اون مقطع در دو جیز می دونست. اول وجود سرکوب غیر مستقیم و دوم مدیریت پیچیده ی اپوزیسیون. تنها خط قرمز ما هم این جا همون طور که امیر ارجمند گفت باید مبارزه ی خشونت آمیز باشه. این حکار چند سود داره اول از دامن زده شدن به بحث های انحرافی جلوگیری می کنه و آرامش روانی برای فعالین داخل کشور پدید میاد. دوم مواضع رو متعادل تر می کنه سوم جبهه ی سیاسی قدرتمند در برابر حکومت پدید میاره که به این سادگی ها نمی تونه از میدون در بشه پنجم خواسته های هر طیف رو منطقی تر و ساده تر می کنه.
دومین پیشنهاد من هم که در واقع پیشنهاد دوستی بود توی جمعی خصوصی. این که بی خیال امنیت اس ام اس و اینا باشیم. پشت تلفن حرف بزنیم و دعوت کنیم و بیانیه ها رو با اس ام اس پخش خواهند کرد. این همه ترساندن مردم از قضا همان چیزی است که اقتدارطلبان دنبال آنند. از امروز بیایید تصمیم بگیریم از هر نوع ترساندن مردم و درشت نمایی هایی رقت بار از تهدیدها خودداری کنیم.
بسیار عالی بود. در حد وسعم سعی می کنم به جز مورد پنجم آن هم به علت نداشتن دسترسی به پایتخت در مقطغ فعلی عمل کنم. فقط این پیشنهادها رو جهت همه گیر شدنش باید پی گرفت
همونطور که همه میدونیم در سالهای قبل از انقلاب جنبش چریکی با این نظریه شکل گرفت که مردم ناراضی هستند و این رژیمو نمیخوان و بجای فعالیت سیاسی باید دست به کارهایی زد که ترس مردم بریزه و احساس قدر قدرتی رژیم برای مردم بشکنه. با اتکا به همین نظریه اونها اسلحه دست گرفتند و با اینکه به تجربه کشورهای دیگه میدونستند از نظر سازمانی هیچ امکان رشدی براشون نیست شروع به جنگ چریکی با رژیم کردند. ولی متاسفانه همه از سرنوشتشون و تاثیری که در حرکت عمومی مردم داشتند مطلع هستیم.
پاسخحذفهرچند این پیشنهادی که آرمان مطرح میکنه اصلا قابل مقایسه با اون حرکتها نیست و میتونه در عمل جنبه های بسیار مثبت و نتیجه بخشی داشته باشه، ولی انگیزه و استدلالی که براش آورده شده بی شباهت به نظریه یادشده نیست.
ببینید دوستان،شک نکنید که هر حکومتی همیشه نبض جامعه ای که بهش حکومت میکنه دستشه و با توجه به اون جهتگیریهاو سیاستهای خودشو تایین میکنه. در غیر اینصورت امکان نداره بتونه حکومت کنه.
به همین دلیل هم اگه دقت کنیم میبینیم هر وقت مردم آمادگی اعتراض داشته باشند یا در حال اعتراض باشند سختگیری حکومتها نسبت به فعالین سیاسی و از جمله زندانیان کمتر میشه و بر عکس.
شما مطمین باشید که اگه جنبش سبز به شکلی که دیدیم گسترده نمیشد بسیارس از کسانی که الان زندانی هستند همون روزهای اول اعدام میشدند.
الان هم که میبینید هرکاری دلشون میخواد با اونا میکنند معنیش اینه که میدونند از طرف مردم خبری نیست.
من الان در ایران نیستم ولی 25 بهمن 89 ایران بودم و با اینکه در تظاهرات هم شرکت کردم مخالف برگذاریش بودم. چون با توجه به تماسهایی که با مردم داشتم احساسم این بود که الان وقتش نیست و رژیم بیشترین بهره رو ازش میبره و دیدیم که بلافاصله میرحسین وکروبی حبس شدند.
منظورم اینه که رژیم ممکنه دست به جنایتهای خیلی بزرگتری هم بزنه ولی در داخل کشور هیج کاری هم نشه کرد و چه بسا هر کاری هم بشه نسنجیده باشه و بیشتر به جنبش ضربه بزنه.حتی کارهایی هم که در خارج کشور انجام میشه نتایج قابل توجهی نمیده. دیدیم که حتی در اوج جنبش سبز که حتی نیروهای خارج کشور به اتحاد نسبی رسیده بودند با همه تلاشی که کردند نتیجه خاصی نگرفتند. شما به این حکومت عربستان سعودی نگاه کنید که با همه جنایتهایی که در حق مردمش انجام میده بهترین روابطو با غرب داره. مطمین باشید اگه ماجراجوییهای خود رژیم نبود الان ایران هم هیچ مشکلی با کشورهای دیگه نداشت.
من البته منظورم دعوت به بی عملی نیست چون خودم بیرون گودم و راحت میتونم شما رو به هر کاری تشویق کنم. ولی من با احساس مسیولیت به شما میگم کار سیاسی هم درست مثل جنگه. یک سردار کار آزموده به هیچ وجه وقتی نیروهاش پراکنده هستند و آمادگی ندره به جنگ نمیره. حتی اگه ببینه دشمن به خاکش تجاوز کرده کج دار و مریض وقت تلف میکنه تا نیروهاش آماده بشند.
ببینید دوستان اگه میخواید کاری بکنید که نتیجه بده باید اینو به خودتون بقبولانید که بدون مردم هیچکاری نمیشه کرد، سعی کنید نبض مردم دستتون بیاد و هرکاری میخواید انجام بدید هماهنگ با اونا باشه. غیر از این هیچ راه دیگه ای وجود نداره.
با تشکر سعیدی