۴/۰۱/۱۳۹۰

آنکه در برابر بیداد نسخه سکوت می‌پیچد هم‌پیمان نانوشته جلاد است


1- گمان می‌کنید دولت فخیمه بریتانیا بیشتر نگران کدام گزینه بود؟ سلامت جانی «بابی ساندز» یا موج اطلاع‌رسانی در مورد اعتصاب غذای او؟ به صورت دقیق‌تر می‌خواهم بپرسم از نگاه شما در ماجرای اعتصاب غذای بابی‌ساندز چه چیز حکومت انگلستان را تحت فشار قرار داد؟ نگرانی یک سری سیاست‌مدار انسان‌دوست از خطراتی که جان یک انسان را تهدید می‌کرد و یا عواقب وخیم موج تبلیغاتی این بی‌داد؟ آیا اساسا اعتصاب غذا بدون حمایت رسانه‌ای معنا دارد؟ بابی‌ساندز در نهایت جانش را از دست داد. احتمالا هزینه‌ای که دولت انگلستان در برابر فشار افکار عمومی می‌پرداخت برایش کمتر از هزینه‌ خواسته‌ای بود بابی‌ساندز خواستار آن شد. از نگاه من مسوولیت مرگ بابی‌ساندز در درجه نخست بر عهده مقامات بریتانیایی است، اما اگر رسانه‌ها هم او را به شیوه‌ای بایکوت خبری می‌کردند که امروز حتی نامش هم به گوش ما نرسیده بود، آنگاه من می‌گفتم بابی‌ساندز دو بار کشته شد. یک بار از گرسنگی و یک بار از سکوت افکار عمومی.


2- تمام حرف من در یادداشت «مرد جان به لب رسیده را چه نامند؟» این بود که حکایت زندانی اعتصاب کننده چندان در چهارچوب منطق رایج نمی‌گنجد. ما نمی‌دانیم چه بر سر او رفته است که اینگونه دست به انتحار می‌زند. همانگونه که نمی‌دانیم به سبزی فروش تونسی چه گذشت که خودش را به آتش کشید. خودسوزی بر روی کاغذ هیچ گاه عملی خردمندانه محسوب نمی‌شود، اما چه کسی می‌تواند بگوید قضاوتی اینچنین در مورد سبزی فروش تونسی خردمندانه است؟ آیا همچون منی که هزاران کیلومتر دورتر از او بوده‌ام و هیچ اطلاعی از شرایطی که او تحمل کرده نداشتم اصلا در جایگاهی هستم که بخواهم عمل او را از منظر «منطقی» مورد نقد قرار دهم؟


3- اعتصاب غذا، همچون هر کنش دیگری دو جنبه دارد. جنبه نخست هزینه‌ای است که پرداخت می‌شود و جنبه دیگر دستاوردی است که به همراه دارد. هزینه اینجا کاملا مشخص است: خطراتی که سلامت اعتصاب کنندگان را تهدید می‌کند و حتی ممکن است به قیمت جان آن‌ها تمام شود. دستاورد اما کمی مبهم‌تر است. من گمان می‌کنم که نیت اصلی اعتصاب کنندگان رساندن صدایشان به گوش مردم بوده است. احتمالا آنکه در سلول زندان گرفتار آمده و دستش از همه جا کوتاه است با خود اندیشیده که هیچ راهی برای رساندن فریادش ندارد بجز همین انتحار آرام و تدریجی. در مورد پرداخت هزینه کسی از ما نظر نپرسید. یعنی هیچ گاه کسی اعلام نکرد (و احتمالا از این پس هم نخواهد کرد) که «آی مردم؛ من می‌خواهم اعتصاب غذا کنم؛ نظر شما چیست؟» ناگفته پیداست که زندانیان اعتصاب کننده حق داشتند در مورد عملی که هزینه‌اش را تنها خودشان پرداخت می‌کنند، خودشان هم تصمیم بگیرند. چیزی قرار نبوده از جیب ما کم شود که حق تصمیم‌گیری برای خودمان قایل شویم. پس امروز مسئله‌ای که پیش روی ماست اعتصاب کردن یا نکردن نیست. این مسئله پیش روی زندانیان بوده و آشکار است که آن‌ها تصمیمشان را هم گرفته‌اند. اکنون که در مورد جنبه هزینه‌زای اعتصاب غذا تصمیم گرفته شده، تنها جنبه «دستاورد» آن باقی می‌ماند. همان جنبه‌ای که زندانیان اعتصاب کننده هم در بیانیه‌شان از ما خواسته‌اند در کسب آن به یاریشان بشتابیم. (بیانیه اعتصاب کنندگان را از اینجا بخوانید) حال گمان می‌کنید چه راه‌هایی پیش روی ماست؟ من می‌گویم دو راه بیشتر نیست. نخست اینکه صدای مظلومیت همراهانمان را به گوش جهان برسانیم و دوم اینکه سکوت کنیم تا آن‌ها در بی‌خبری جهانیان ذره ذره آب شوند و جان بدهند.


4- آرش بهمنی عزیز در آغاز این+ یادداشت خود پرسش خوبی مطرح کرده است: «آیا زندانیان‌مان را دارای حداقلی از شعور سیاسی می‌دانیم؟» دردناک به نظر می‌رسد، اما رفتارهایی که من در چند روز گذشته دیده‌ام نشان می‌دهد که پاسخ برخی از دوستان به این پرسش منفی است. این گروه به خود اجازه می‌دهند که در عمل هرگونه خرد و شعور زندانیان اعتصاب‌کننده را منکر شوند. آن هم زندانیانی که یک تصمیم جمعی گرفته‌اند و دست کم 12 نفر بر روی آن نظر داده و با آن موافقت کرده‌اند. دوستان از بیرون زندان و در فضایی راحت و آزاد استدلال می‌کنند که «اعتصاب غذا اشتباه است» و عجیب‌تر از آن نسخه می‌پیچند که «در برابر آن باید سکوت کنیم»! نتیجه خلاصه شده این نسخه حکیمانه این است: «ما که خودمان نتوانستیم کاری کنیم که فشار بر روی زندانیان کاسته شود. ما که خودمان نتوانستیم جلوی بیداد روا شده در حق این اسرای دربند را بگیریم. حالا هم که خودشان دست به کار شده‌اند، بیایید آن‌ها را بایکوت خبری کنیم»! جنبه دردناک این «به ظاهر استدلال» به همین‌جا ختم نمی‌شود. مشکل زمانی دوچندان می‌شود که این جماعت نقاب «اخلاق‌گرایی» و یا «خردورزی» را به چهره می‌گیرند.


5- «مرد جان به لب رسیده» انسانی است که چیزی برای از دست دادن ندارد و یا دست کم خودش اینگونه تصور می‌کند. پس همه‌چیزش را در یک فریاد خلاصه می‌کند. فریادی که یک زمان شعله‌های آتشی می‌شود بر اندام او و یک زمان دیگر لب‌های فرو بسته‌ای می‌شود بر روی آب و غذا. مرد جان به لب رسیده از جان خود فریاد می‌سازد. جسمش شاید از «جان» تهی شود، اما تا زمانی که فریادش باقی است جانش هم باقی است. به باور من، اینچنین مردی دو بار می‌تواند کشته شود. یک بار به دست جلادی که جانش را می‌گیرد، یک بار به دست آنانی که فریادش را به سکوت می‌کشانند.

۵ نظر:

  1. فرزاد۲/۴/۹۰

    اگر خاطرتون باشه من مدت ها پیش این جا هشدار داده بودم در باب این که بعضی آقایان اخلاق گرایی را با بی عملی اشتباه گرفته اند این رو بنده از زمان ماجرای روزنامه ی هفت صبح فهمیدم یا شاید هم قبل تر. برخی از زمان عاشورای 88 با حمله ی بی مهابا به رفتار تظاهر کنندگان در این روز ماجرا رو فهمیدن. این که این تحلیل ها با این شیوه فقط دایره ی چنبش را کوچک تر و کوچک تر می کند. هم بخش محافظه کارتر از دست زدن به هر عملی پرهیز می کند و هم بخش رادیکال تر از هر گونه تغییری نا امید می شود( علی الخصوص با این شبه پارانویای ایرانی نسبت به اصلاح طلبان( واقعاً به غیر از چند فردی که با این قشر رفت و آمد دارن و به واسطه ی ارتباطشون می دونن اصلاح طلبا نیت خیر دارن در جامعه ی ما چقدره اگر نخوان در عملشون نشون بدن این خواست رو). این ماجرای خواستار پایان شدن اعتصاب هم اساساً به صورت خیلی مهوعی در اومده. حال البته دخلی نیست و سودی محاسبه نمی شه برای این دانستن. امثال ما هم عاجز بودند از برقراری دیالوگ درست با طرف مقابل و این حساسیت درست تقلیل یافت به فحش دادن و دق دلی سر هم خالی کردنای وبلاگی. ما همه اشتباه کردیم و امروز داریم میوه ی اشتباهمون رو درو می کنیم هر چند هنوز دیر نیست برای جبران اشتباه با وجود این که جنبش تو یکی از بحرانی ترین موقعیت های خود قرار داره. فقط به سرعت عمل نیاز داریم و نترسیدن از شکست و تبلیغات حاکمیت. علی الخصوص نترسیدن از شکست که به نظر من بزرگترین ایراد فعالین اصلاح طلب جنبشه.از قضا مردم ما هم چنان معتقدم نه بزدلن و نه دل سرد و نه حتی صلح طلب( بر خلاف حرف اون یادداشت بسیار وارده ی خوب پنج پاسخ. قصد داشتم کامنی در تشکر بنویسم از اون پست ولی نشد) مشکل ما دقیقاً مشکل رهبریه نه لزوماً رهبران ولی در سطوح بالای رهبری. توضیح مفصله سر فرصت باز خواهم کرد مبحث رو. البته رسانه های جنبش هم به میزان بالاتری در این زمینه تقصیر کارن.
    حالا حرف زیاده از لزوم لخ والسا بودن هر فرد تا لزوم سازماندهی از بالا به پایین( عوض خواسته ی با عرض معذرت مسخره ی شاخه ی مجاهدین انقلاب اسلامی مبنی بر تشکیل خود به خود حلقه های سبز) تا تشکیل شورایی فراگیر از اکثر طیف های اپوزیسیون هم برای کم کردن حمله ی منتقدین و هم برای انتخاب راهی میانه روانه و جلوگیری از برخورد طیف های متکثر جنبش( من البته ارزش اقدامات آقای امیر ارجمند رو منکر نمی شه چه این که کاراشون فراتر از انتظار من بوده ولی تا کافی بودن هنوز فاصله ی زیادی داره.) و لزوم پیگیری خواسته ها و پیشنهادات از طرف خودمون( چرا پیشنهاد شورای مخالفین رو پی نگرفتید؟ می شد حتی نامه ای تنظیم کرد و آن را رونوشت کرد به رسانه ها و فعالین سیاسی معتبر اپوزیسیون. همین طور طرح تظاهرات سکوت دنباله دار یا تجمع و اعتصاب در میادین اصلی شهر) ولی هر کدوم تیترایین بسیار مفصل و من نمی تونم باز کنم هر کدوم رو. اما سر قرصت حتماً خواهم اومد و حرف خواهم زد. اما اینا محورایین که باید حرف زده روشون. اون ماجرای رسا هم همین طور.
    من فک می کنم این افراد با اعتصاب غذا هدفشون به خود اوردن ماهاست و همون طور که آرش بهمنی به درستی اشاره کرد دارن راه حل رو به ما نشون می دن. یعنی اتحاد و لزوم پیجگیری حرکت منظم و مستمر.
    از مضرات این جور حرکات لحظه ای هم فقط همین که من ساعت 11 امشب از فراخوان تکبیر آگاه شدم. جالب اینه که امروز هم زمانی که مشغول آروم کردن و امید دادن به بچه ها بود راجع به احتمال زیاد موفقیت جنبش و هیچ کدوممون خبر نداشتیم. اندر حکایت فراخوان به صورت ضربتی و بدون اطلاع رسانی کافی( حداقل بدن تو بی بی سی اعلام کنن چهار نفر خبردار شن.)
    حالا بر می گردم.

    پاسخحذف
  2. ناشناس۲/۴/۹۰

    میشه لینک چند تا از این افاضات که گفتند بایکوت خبری کنیم رو بدید؟ من اصلا ً نمیتونم باور کنم همچین مغزهای متفکری بین این وریا باشند که در برابر اعتصاب کنندگان حکم به بایکوت خبری بدند....

    پاسخحذف
  3. ناشناس۲/۴/۹۰

    http://www.google.com/reader/item/tag:google.com,2005:reader/item/12118f03ba5133a5

    پاسخحذف
  4. طولانی است وارزش خواندن دارد.
    علی علی‌زاده: اعتصاب برای بدنه جنبش پیام دارد

    علی علی‌زاده مدرس فلسفه سیاسی در دانشگاه میدل‌سکس لندن اما نظر متفاوتی درباره این اعتصاب دارد: "قبل از آنکه به مساله چه باید کرد فکر کنیم٬ باید دید که پیام این اعتصاب چه بوده است. اعتصاب غذای افرادی که برخی از آن‌ها در سال‌های گذشته با توجیهات ایدئولوژیک به شدت با اعتصاب غذا مخالف بوده‌اند٬ به نظر من دارای پیام رمزی است به ما افراد به ظاهر آزاد. در واقع قتل هاله سحابی در عزای پدرش و سپس قتل هدی صابر که در اعتصاب غذا برای قتل هاله سحابی بوده٬ نشان‌دهنده این است که این افراد در زندان احساس خطر کرده‌اند. اولا از پیشروی حاکمیت در اعمال خشونت و همچنین از فقدان واکنش عمومی به این دو اتفاق. به نظرم حضور فیزیکی این زندانیان در کنار یکدیگر٬ به آنان این امکان را داده است که زودتر از بقیه جامعه متوجه شوند که وضعیت انفعال کنونی ما٬ نشان دهنده این نیست که فاجعه در راه است٬ بلکه فاجعه رخ داده است".

    علی‌زاده اما درباره اطلاع‌رسانی برای اعتصاب غذاکنندگان در خارج از کشور می‌گوید: "به نظر من اطلاع‌رسانی به سازمان‌های جهانی راه‌کار نیست. چون اگر بود٬ خود زندانیان نامه می‌نوشتند و و قاعدتا بیشتر هم مورد توجه قرار می‌گرفت. فکر می‌کنم خطاب این اعتصاب به مردم در معنای عام هم نبوده است. چون زندانیان از عدم واکنش مردم نسبت به دو قتل قبلی هم اطلاع داشتند. من فکر می‌کنم آنان با ایجاد وضعیتی بحرانی و معذب کننده بدنه جنبش را نشانه گرفته‌اند. در این جا افرادی که بدون ارائه راهکاری پیام داده و خواستار شکستن اعتصاب شدند٬ در واقع مورد نقد این دوازده تن هستند. از این منظر باید گفت این افراد و گروه‌ها با ارسال چنین پیام‌هایی٬ سرسختی خود را در نشنیدن این پیام نشان می‌دهند. به نظرم تنها راه پاسخ دادن نشان دادن عملی این مساله است که بگوییم ما پیام شما را شنیدیم و به آن عمل می‌کنیم. این بدان معنا نیست که ما اعتصاب غذا می‌کنیم٬ چون اعتصاب غذا در مرحله آخر فعالیت برای یک زندانی است. ما باید به طور عملی نشان دهیم که خواستار فعالیت بیشتر وآماده پرداخت هزینه بیشتری هم هستیم. اگر هر کس از خود فراتر رود و به زندانیان پیغام دهد که من جای شما را در این وضعیت مبارزه می‌گیرم٬ می‌تواند درخواست دهد که اعتصاب شکسته شود. یعنی افراد باید دو قدم از خود فراتر روند و دست به عمل خاص و معینی بزنند. راه دیگر هم این است که این گروه‌ها با یکدیگر متحد شوند و اعلام کنند که جای اعتصابیون را خواهند گرفت. چون اگر ما دست به عملی نزنیم٬ میزان خشونت حاکمیت کنونی و وضعیت فاجعه‌باری که در آن هستیم٬ حتما بدتر خواهد شد".




    --------------------------------------------------------------------------------

    پاسخحذف
  5. این مدرس دانشگاه از نهادهای حقوق‌بشری نیز ناامید است: "رابطه و رفتار جمهوری اسلامی با نهاد حقوق بشر٬ رفتاری دوگانه است. از طرفی تمام تلاش خود را می‌کند تا در مجامع حقوق بشری محکوم نشود؛از جمله از باج دادن به دیگر کشورها تا رایزنی با نمایندگان حقوق بشر. اما از لحظه ای که محکوم می شود تلاش می کند تا با توجه بر نقض حقوق بشر در کشورهای غربی٬ از اهمیت این مساله بکاهد و محکومیت خود را خنثی کند. در واقع بر حکومتی که قبح نقض حقوق بشر از طریق کشتن شهروندان خود در روز روشن را شکسته است٬ فشارهای بین‌المللی اساسا چندان موثر نیست. ما باید از تمرکز اغراق آمیزی که در دو سال گذشته روی حقوق بشر و تاثیر جامعه جهانی ـ به ویژه جامعه جهانی غرب ـ– بر ایران داشتیم٬ بیرون بیاییم".

    علی‌زاده درباره راهکارهایی که برای واکنش در مقابل اعتصاب غذای این دوازده تن وجود دارد نیز خواستار فعالیت بیشتر بدنه جنبش است: "عمل این دوازده نفر الگوی کامل مبارزه غیرمنفعل و غیرخشونت‌آمیز است. یعنی همه چیزهایی که جنبش سبز در دو سال گذشته مدعی آن بوده است. این افراد در رادیکال‌‌ترین شکل مبارزه همچنان بدون خشونت مبارزه می‌کنند. این کنش آنان تمامی جنبش سبز را بحرانی و بیدار و تا حد زیادی مشوش کرده است. عمل این افراد را نباید به عملی اخلاقی فروکاست٬ بلکه عملی کاملا سیاسی است. اعتراض آنان به ظلم است٬ نه به این دلیل که آقای صابر هم‌بندی یا دوست آن‌ها بوده است٬ بلکه اعتراض‌شان به شکل نمادین به ظلم حاکمیت بوده است. آنان متوجه شده‌اند که حاکمیت در این خشونت‌ها و سبعیت‌ها قصد تست جامعه را دارد. آن‌ها فهمیده‌اند که اگر حاکمیت را در این مرحله متوقف نکنند٬ حاکمیت در اعمال خشونت باز هم گامی به جلو برخواهد داشت".



    وی اضافه می‌کند: "من فکر می‌کنم همه افراد باید دو گام به جلو بردارند. اگر کسانی بوده‌اند که فقط به سخنرانی‌های سربسته اکتفا کرده‌اند٬ باید صریح‌تر حرف بزنند. کسانی که در بیانیه‌های خود از سر نصیحت با حاکمیت حرف می‌زنند٬ باید صریح‌تر حرف بزنند. کسانی که منفعل شده‌اند باید برگردند به صحنه عمل. مهم‌تر از همه اینکه باید حلقه‌های اول و دوم در جنبش سبز بدانند که جنبش‌های اجتماعی جنبش‌های نامیرا نیستند. در واقع باید گفت که عمل این دوازده نفر اتمام حجت برای نکته است: اگر در این لحظه بحرانی همدیگر را پیدا نکنیم و راهکاری برای ادامه فعالیت پیدا نکنیم٬ اگر راه‌های مشخص عمل جمعی را نیابیم٬ روزهای بسیار سخت و تاریکی در پیش خواهیم داشت".

    پاسخحذف