«فصل بالندگی جنبش فرا رسیده است» . این را من عصاره بیانیه اخیر سازمان مجاهدین انقلاب میدانم و هرچند از صمیم قلب بدان امیدوارم، اما نمی توانم تردیدهای جدی خود را نادیده بگیرم. (متن کامل بیانیه را از اینجا بخوانید)
سازمان، در بیانیه اخیر خود برای طول عمر دو ساله جنبش سبز سه مرحله متمایز را قایل شده است. مرحله نخست را «مرحله تکوین» نام نهادهاند که از رهپیماییهای سکوت آغاز میشود و با وقایع خونین عاشورا پایان مییابد. پس از عاشورای خونین، جنبه خیابانی حرکتهای جنبش آنچنان فروکش کرد که دستگاه تبلیغاتی نظام خوش باورانه بر طبل «سرکوب فتنه» کوبید. احتمالا در این مرحله نظام دچار این خیال پردازی شده بود که توانسته است بدون پرداخت هزینه بازداشت رهبران جنبش، بحران را پشت سر بگذارد.
مرحله دوم «تثبیت جنبش و رهبری نمادین آن» لقب گرفته است. مرحلهای که با 25 بهمن 89 بروز پیدا کرد. این بار همه به چشم خود دیدند که جنبش نه تنها فروکش نکرده است، بلکه توانسته طی ماهها سکوت، در عمق جامعه رسوخ کند و ریشه بدواند. ویژگی دیگر این مرحله، بارزتر شدن نقش رهبران جنبش بود. زمانی که نظام ناچار شد علی رغم میل خود و تبلیغات پیشین رهبران جنبش را به حصر بکشد، عملا بر نقش رهبریت آنان مهر تایید زد. همچنین مخالفان نظام نیز خواسته یا ناخواسته پذیرفتند که علی رغم تکثر جنبش، نقش این رهبران در بسیج عمومی غیرقابل تردید است. بدین ترتیب جنبش سبز 20 ماه پس از تولد، حضور قاطع خود را به همگان تحمیل کرد.
اما مرحله سوم که در این بیانیه با عنوان «بسط و ارتقاء جنبش» از آن یاد شده، بیش از آنکه تشریح یک وضعیت باشد، اعلام یک هدف است. در واقع سازمان مجاهدین انقلاب معتقد است در شرایطی که حاکمیت کودتا بیش از هر زمان دیگری دچار اختلاف داخلی شده است، جنبش سبز فرصت دارد تا خود را گسترش داده، و همزمان با ریزش روزافزون نیروهای حاکمیت، فرآیند رویش را سرعت ببخشد. این فرصت از نگاه من نیز غنیمت است، اما آن را قطعی قلمداد نمیکنم.
در بخشی از بیانیه، از شرایط موجود حاکمیت با عنوان «روند بیثباتی و فروپاشی» یاد شده است. تفسیر درستی به نظر میرسد؛ اما این فقط یک سوی ماجراست. سویه دیگر به جنبشی باز میگردد که هرچند پس از دو سال همچنان پا بر جا مانده، اما لزوما انسجام سابق را ندارد. در واقع شکاف در جنبش سبز، هرچند به مانند شکاف داخل حاکمیت عمیق و آشکار نیست، اما نباید مورد غفلت قرار گیرد. شکافی که شاید بتوان آن را ناشی از ریشهها متفاوت گروههای عضو جنبش قلمداد کرد، اما من اینجا ترجیح میدهم از جنبه دیگری به آن نگاه کنم.
به باور من، جنبش سبز در شرایط فعلی در دو محور متفاوت، از چهارسو کشیده میشود و در معرض شکاف قرار دارد. محور نخست به بحث هزینه مربوط میشود. یک سوی این محور به همراهانی تعلق دارد که در سال 88 مشتاقانه و با شور و هیجان به خیابان میآمدند و تمامی هزینههای احتمالی را به جان میخریدند، اما امروز حتی حاضر نیستند در یک راهپیمایی سکوت که کم هزینهترین راهپیمایی دو سال گذشته جنبش بوده است شرکت کنند. اینان به هیچ وجه از آرمانهای گذشته خود منصرف نشده اند. چیزی هم به آنها داده نشده که نارضایتی پیشینشان با رضایتی نسبی جایگزین شود. شرایط کشور، از هر جهت (اقتصادی-اجتماعی و سیاسی) بدتر شده که بهتر نشده است؛ اما هزاران عامل روحی و روانی دست در دست هم داده تا این گروه را به مراتب محتاطتر کند. آنها احتمالا چشم انتظار ارایه راههای جدیدی در مبارزه مدنی هستند که هزینه شرکت در آن حتی از راهپیمایی سکوت هم کمتر باشد. سوی دیگر همین نمودار به همراهانی باز میگردد که گویا قصد دارند بار هزینه کل جنبش را خود به دوش بکشند. آنانی که روز به روز بیمحاباتر میشوند و جان خود را در معرض خطراتی قطعی قرار میدهند. (پس از شهادت هدی صابر، به دلیل یک اعتصاب غذای نامحدود، به تازگی خبر اعتصاب غذای نامحدود 12 تن دیگر از همراهان در بند منتشر شده است) من میگویم پیدا کردن استراتژی مشترکی که هر دو گروه این نمودار را در بر بگیرد، اگر غیر ممکن نباشد، دست کم بسیار دشوار است.
از جنبهای دیگر و بر محوری که لزوما نباید اشتراکی با محور پیشین داشته باشد، دو جریان متضاد دیگر در جنبش به چشم میخورند. نخست گروهی هستند که رفتار دو سال گذشته حاکمیت را غیرقابل گذشت میدانند. این گروه اعتقاد دارند حتی اگر در روزهای نخستین پس از کودتا، تنها خواسته جنبش در شعار «رای من کجاست؟ » خلاصه میشد، امروز و پس از انبوهی از جنایات فجیعی که حاکمیت مرتکب شده، تمام پلهای پشت سر شکسته شده است و تنها هدف جنبش باید در سرنگونی نظام خلاصه شود. در جهت مقابل این جریان، گروه دیگری هستند که گمان میکنند بهتر است به نحوی با حاکمیت وارد گفت و گو شد تا راهکاری برای برون رفت از بن بست کشور پیدا کرد. مهم نیست که تلاش این گروه برای برقراری گفت و گو با طیف اصولگرایان میانه رو است یا افراطیون نزدیک دولت، مسئله این است که این گروه دست کم در کوتاه مدت، به جای سرنگونی نظام، به اصلاحات از داخل ساختار فکر میکنند. باز هم باید اعتراف کرد که ایجاد یک ائتلاف تمام عیار میان این دو طیف چیزی نزدیک به محال است.
به باور من، ده راهکاری که بیانیه سازمان مجاهدین انقلاب تحت عنوان «ضرورت ها، مسئولیت و وظایف مرحله بسط و ارتقاء جنبش» ارایه داده است، به نوعی تلاش میکنند تا ضمن حفظ و تحکیم پایههای قدرت جنبش سبز در دل جامعه، از علنی شدن اختلافات مورد اشاره جلوگیری کنند. در واقع طراحان این استراتژی امیدوار هستند تا با توسل به این ده پیشنهاد، ضمن پویا نگه داشتن جنبش در بسط گفتمان خود، بروز اختلافات را به تاخیر بیندازند و اندکی زمان بخرند. در این نگاه، باید امیدوار بود که اشتباهاتی که حاکمیت را دچار بحرانی درونی کرده است تداوم یابد و آن را به مرز سقوط بکشاند. این فرصتی است که پیش بینی ظهور آن چندان غیرمنطقی به نظر نمیرسد. آن گاه میتوان امیدوار بود که در شرایط بحرانی حاکمیت، جنبش سبز به عنوان تنها نیروی جایگزین قدرتمند، مشروع، شناخته شده و سازمان یافته بتواند ابتکار امور را در دست بگیرد. با این حال همه این طرح ریزیها تنها بر روی کاغذ قابل اتکا خواهند بود. هیچ کس نمیتواند حساب جرقه هایی را بکند که ناگهان زده میشود وای بسا در انبار باروت فرود بیایند.
سازمان، در بیانیه اخیر خود برای طول عمر دو ساله جنبش سبز سه مرحله متمایز را قایل شده است. مرحله نخست را «مرحله تکوین» نام نهادهاند که از رهپیماییهای سکوت آغاز میشود و با وقایع خونین عاشورا پایان مییابد. پس از عاشورای خونین، جنبه خیابانی حرکتهای جنبش آنچنان فروکش کرد که دستگاه تبلیغاتی نظام خوش باورانه بر طبل «سرکوب فتنه» کوبید. احتمالا در این مرحله نظام دچار این خیال پردازی شده بود که توانسته است بدون پرداخت هزینه بازداشت رهبران جنبش، بحران را پشت سر بگذارد.
مرحله دوم «تثبیت جنبش و رهبری نمادین آن» لقب گرفته است. مرحلهای که با 25 بهمن 89 بروز پیدا کرد. این بار همه به چشم خود دیدند که جنبش نه تنها فروکش نکرده است، بلکه توانسته طی ماهها سکوت، در عمق جامعه رسوخ کند و ریشه بدواند. ویژگی دیگر این مرحله، بارزتر شدن نقش رهبران جنبش بود. زمانی که نظام ناچار شد علی رغم میل خود و تبلیغات پیشین رهبران جنبش را به حصر بکشد، عملا بر نقش رهبریت آنان مهر تایید زد. همچنین مخالفان نظام نیز خواسته یا ناخواسته پذیرفتند که علی رغم تکثر جنبش، نقش این رهبران در بسیج عمومی غیرقابل تردید است. بدین ترتیب جنبش سبز 20 ماه پس از تولد، حضور قاطع خود را به همگان تحمیل کرد.
اما مرحله سوم که در این بیانیه با عنوان «بسط و ارتقاء جنبش» از آن یاد شده، بیش از آنکه تشریح یک وضعیت باشد، اعلام یک هدف است. در واقع سازمان مجاهدین انقلاب معتقد است در شرایطی که حاکمیت کودتا بیش از هر زمان دیگری دچار اختلاف داخلی شده است، جنبش سبز فرصت دارد تا خود را گسترش داده، و همزمان با ریزش روزافزون نیروهای حاکمیت، فرآیند رویش را سرعت ببخشد. این فرصت از نگاه من نیز غنیمت است، اما آن را قطعی قلمداد نمیکنم.
در بخشی از بیانیه، از شرایط موجود حاکمیت با عنوان «روند بیثباتی و فروپاشی» یاد شده است. تفسیر درستی به نظر میرسد؛ اما این فقط یک سوی ماجراست. سویه دیگر به جنبشی باز میگردد که هرچند پس از دو سال همچنان پا بر جا مانده، اما لزوما انسجام سابق را ندارد. در واقع شکاف در جنبش سبز، هرچند به مانند شکاف داخل حاکمیت عمیق و آشکار نیست، اما نباید مورد غفلت قرار گیرد. شکافی که شاید بتوان آن را ناشی از ریشهها متفاوت گروههای عضو جنبش قلمداد کرد، اما من اینجا ترجیح میدهم از جنبه دیگری به آن نگاه کنم.
به باور من، جنبش سبز در شرایط فعلی در دو محور متفاوت، از چهارسو کشیده میشود و در معرض شکاف قرار دارد. محور نخست به بحث هزینه مربوط میشود. یک سوی این محور به همراهانی تعلق دارد که در سال 88 مشتاقانه و با شور و هیجان به خیابان میآمدند و تمامی هزینههای احتمالی را به جان میخریدند، اما امروز حتی حاضر نیستند در یک راهپیمایی سکوت که کم هزینهترین راهپیمایی دو سال گذشته جنبش بوده است شرکت کنند. اینان به هیچ وجه از آرمانهای گذشته خود منصرف نشده اند. چیزی هم به آنها داده نشده که نارضایتی پیشینشان با رضایتی نسبی جایگزین شود. شرایط کشور، از هر جهت (اقتصادی-اجتماعی و سیاسی) بدتر شده که بهتر نشده است؛ اما هزاران عامل روحی و روانی دست در دست هم داده تا این گروه را به مراتب محتاطتر کند. آنها احتمالا چشم انتظار ارایه راههای جدیدی در مبارزه مدنی هستند که هزینه شرکت در آن حتی از راهپیمایی سکوت هم کمتر باشد. سوی دیگر همین نمودار به همراهانی باز میگردد که گویا قصد دارند بار هزینه کل جنبش را خود به دوش بکشند. آنانی که روز به روز بیمحاباتر میشوند و جان خود را در معرض خطراتی قطعی قرار میدهند. (پس از شهادت هدی صابر، به دلیل یک اعتصاب غذای نامحدود، به تازگی خبر اعتصاب غذای نامحدود 12 تن دیگر از همراهان در بند منتشر شده است) من میگویم پیدا کردن استراتژی مشترکی که هر دو گروه این نمودار را در بر بگیرد، اگر غیر ممکن نباشد، دست کم بسیار دشوار است.
از جنبهای دیگر و بر محوری که لزوما نباید اشتراکی با محور پیشین داشته باشد، دو جریان متضاد دیگر در جنبش به چشم میخورند. نخست گروهی هستند که رفتار دو سال گذشته حاکمیت را غیرقابل گذشت میدانند. این گروه اعتقاد دارند حتی اگر در روزهای نخستین پس از کودتا، تنها خواسته جنبش در شعار «رای من کجاست؟ » خلاصه میشد، امروز و پس از انبوهی از جنایات فجیعی که حاکمیت مرتکب شده، تمام پلهای پشت سر شکسته شده است و تنها هدف جنبش باید در سرنگونی نظام خلاصه شود. در جهت مقابل این جریان، گروه دیگری هستند که گمان میکنند بهتر است به نحوی با حاکمیت وارد گفت و گو شد تا راهکاری برای برون رفت از بن بست کشور پیدا کرد. مهم نیست که تلاش این گروه برای برقراری گفت و گو با طیف اصولگرایان میانه رو است یا افراطیون نزدیک دولت، مسئله این است که این گروه دست کم در کوتاه مدت، به جای سرنگونی نظام، به اصلاحات از داخل ساختار فکر میکنند. باز هم باید اعتراف کرد که ایجاد یک ائتلاف تمام عیار میان این دو طیف چیزی نزدیک به محال است.
به باور من، ده راهکاری که بیانیه سازمان مجاهدین انقلاب تحت عنوان «ضرورت ها، مسئولیت و وظایف مرحله بسط و ارتقاء جنبش» ارایه داده است، به نوعی تلاش میکنند تا ضمن حفظ و تحکیم پایههای قدرت جنبش سبز در دل جامعه، از علنی شدن اختلافات مورد اشاره جلوگیری کنند. در واقع طراحان این استراتژی امیدوار هستند تا با توسل به این ده پیشنهاد، ضمن پویا نگه داشتن جنبش در بسط گفتمان خود، بروز اختلافات را به تاخیر بیندازند و اندکی زمان بخرند. در این نگاه، باید امیدوار بود که اشتباهاتی که حاکمیت را دچار بحرانی درونی کرده است تداوم یابد و آن را به مرز سقوط بکشاند. این فرصتی است که پیش بینی ظهور آن چندان غیرمنطقی به نظر نمیرسد. آن گاه میتوان امیدوار بود که در شرایط بحرانی حاکمیت، جنبش سبز به عنوان تنها نیروی جایگزین قدرتمند، مشروع، شناخته شده و سازمان یافته بتواند ابتکار امور را در دست بگیرد. با این حال همه این طرح ریزیها تنها بر روی کاغذ قابل اتکا خواهند بود. هیچ کس نمیتواند حساب جرقه هایی را بکند که ناگهان زده میشود وای بسا در انبار باروت فرود بیایند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر