۳/۲۹/۱۳۹۰

یادداشت وارده: پیرامون اعتصاب غذا

حسن بهزادیان*- مدت‌هاست می‌خواهم مطلبی درباره اعتصاب غذا بنویسم، اما هر دفعه به دلایلی نمی‌شود. اعتصاب غذا یکی از موضوعات مهم جنبش سبز شده است، باید در این مورد بیشتر بخوانیم و بدانیم و بنویسیم و بشنویم.

موضوع این است که برخی از زندانیان سیاسی از دو سال گذشته به دلایل گوناگون اقدام به اعتصاب غذا کرده‌اند که بعضا اخبار این اعتصاب‌ها به صورت گسترده منتشر شده و در بعضی موارد بسیار محدود بوده است. با هر بار شروع به اعتصاب غذا، عده‌ای در بیرون از زندان و حتی برخی از زندانیان، سعی می‌کنند با انتشار بیانیه و ملاقات با خانواده‌های زندانیان سیاسی اعتصاب کننده، آنان را وادار به ترک اعتصاب غذا کنند به این دلیل که جامعه آینده ایران به این افراد بیشتر نیاز دارد تا جامعه کنونی ایران به جسم بی‌روحشان، برخی نیز اعتصاب غذا را عملی خلاف شعار مبارزه صلح آمیز می‌دانند و آنرا به صورت عیان یا در خفا تقبیح می‌کنند.

بهتر است حال که اعتصاب غذای جدیدی در اعتراض به مرگ هاله سحابی و هدی صابر شروع شده است، (اینجا) کمی بیشتر در این زمینه فکر کنیم؛ آیا اعتصاب غذا خوب است یا بد؟ آیا مغایر با مبارزه مسالمت آمیز است یا نه؟ چه شرایطی باید داشته باشد؟ آیا باید به سمت فراگیر کردن آن پیش رفت؟ وظیفه هر کدام از ما که دسترسی به دنیای آزاد داریم چیست؟

اعتصاب غذا یا هر حرکت اعتراضی دیگر صرف نظر از معقول و منطقی بودن، درست و نادرست بودن و هر چیز دیگر باید هدف مشخصی داشته باشد، باید در اعتراض به چیزی باشد که قابل رفع باشد، باید اهداف معقول و منطقی داشته باشد، نباید بدون هدف خاصی باشد. اعتصاب غذای 17 زندانی سیاسی در تابستان 89 به عنوان بزرگترین اعتصاب غذای زندانیان سیاسی دارای خواسته‌های زیر بود:

- رعایت کامل حقوق زندانیان مندرج در آیین نامه سازمان زندان‌ها
- برخورد قانونی با زندان‌بانانی که به حقوق زندانیان تجوز کرده‌اند و جبران حقوق زندانی‌های فرستاده شده به انفرادی و خسارات وارده به آن‌ها و بازگرداندن آن‌ها به بند عمومی
- آزادی سریع و بدون قید شرط بابک بردبار، عکاس خبری دربند
- افزایش فضای سرانه، زمان تلفن، امکانات بهداشتی و درمانی برای هر زندانی
- اجرای فوری و کامل قوانین و موارد مصوب مرتبط با زندانیان به مثابه حق آن‌ها و نه امتیازی که در مواقع خاص سلب شود.

این اعتصاب غذا که با پوشش خبری تقریبا مناسب روبرو شد، با دستیابی به نیمی از اهداف (موارد 2، 3 و اندکی مورد 4) و درخواست ده‌ها شخصیت سیاسی از جمله میرحسین موسوی، مهدی کروبی، محمد خاتمی، زندانیان سیاسی رجایی شهر و ... به پایان رسید.

اما اعتصاب غذایی که امروز شروع شده است واقعا بدون هدف است، شاید بتوان تنها هدفی را که نوشته شده است، جلوگیری از وقوع اتفاقاتی مانند درگذشت مشکوک به قتل هاله سحابی و هدی صابر باشد. اما آیا این مورد واقعا هدف است؟ بگذارید سئوال را به گونه‌ای دیگر مطرح کنم، چه شرایطی باید فراهم شود تا اعتصاب غذا پایان بپذیرد؟ به چه صورت می‌توان گفت اعتصاب غذا به اهداف خود رسیده است یا نه؟

این بی‌هدفی نه تنها پایان آنرا نامشخص می‌کند که مانع حمایت‌های گسترده در سطح ملی و حتی بین المللی می‌شود. باز هم در شرایطی قرار می‌گیریم که فقط باید افسوس بخوریم و از ایشان بخواهیم به خاطر سلامت خودشان، اعتصاب غذایشان را بشکنند. حتی داشتن اهداف بلند پروازانه مانند آزادی همه زندانیان سیاسی و یا برگزاری انتخابات آزاد چیزی نیست که بتوان با اعتصاب غذا به آن رسید.

اما از طرف دیگر، وظیفه ما که بیرون از دیوارهای زندان هستیم چیست؟ آیا باید صرفا غر بزنیم که باز یک اعتصاب غذای دیگر؟ آیا باید دلمان بسوزد که ایکاش هر چه سریعتر اعتصاب شکسته شود؟ آیا ما هم باید مانند زندانبان با غر زدن، روحیه زندانیان سیاسی را که کاری غیر از اعتراض‌های محدود از آن‌ها ساخته نیست را از بین ببریم؟ زندانیان سیاسی بیشتر از تک تک ما هزینه پرداخته‌اند، بسیاری از اینان علیرغم اینکه قبل از بازداشت به آن‌ها اطلاع داده شده بود که بازداشت خواهند شد و به نوعی به آن‌ها خط دادند که از کشور خارج شوند، مانده‌اند و به زندانهای انفرادی رفته اند، زندانیان سیاسی نیروی مهیج جنبش سبز هستند، اگرچه نمی‌توانند خودشان در بیرون از دیوارهای زندان اعتراض کنند، اما هر عمل آن‌ها هر قدر کوچک از داخل زندان، به ما روحیه می‌دهد، چرا ما باید روحیه آن‌ها را خراب کنیم؟ آن‌ها هرچه دارند برای پیروزی جنبش خرج کرده‌اند و باز هم می‌کنند. پس بنابراین باید از آن‌ها حمایت کنیم، هرچند همه می‌دانیم در جنبش سبز جای تعارف وجود ندارد، باید با صراحت نظرات را بیان کنیم، باید بگوییم که اگر می‌خواهند اعتصاب غذا کنند، حتما برای آن اهداف معقول و قابل دستیابی تعیین کنند. اما به غیر از این ما در خارج از زندان می‌توانیم:

- با زندانیان همراهی کنیم، می‌توانیم با آن‌ها اعتصاب غذا کنیم، می‌توانیم در میادین شهر جمع شویم، می‌توانیم روزه‌های دسته جمعی بگیریم، لازم نیست صدها نفر و هزاران نفر باشیم، کافیست خودمان باشیم، همراهی کنیم چه با اعتصاب غذا چه با روزه چه با افطارهای دسته جمعی. به طور مشخص باید از افرادی مانند محمد خاتمی، سایر فعالان سیاسی اصلاح طلب و برخی نمایندگان باوجدان مجلس نام ببرم. هرچند این توصیه عمومی بوده و شامل همه مردم ایران و از جمله تک تک افراد می‌شود.

- اخبار و حرف زندانیان را به مردم برسانیم، از آن‌ها صحبت کنیم، جمع‌های دوستانه سبز تشکیل دهیم (عبارتی که می‌خواهم جایگزین عبارت شبکه‌های اجتماعی کنم) به همه اطلاع بدهیم، چه سبز و چه کسانی که شاید موافق نباشند.

- باید برای نمایندگان مجلس، مدیران سیستم قضایی، مراجع مذهبی و ... نامه بنویسم، با آن‌ها ملاقات کنیم و با آن‌ها بگوییم چه اتفاقی دارد می‌افتد، چه کسانی اعتصاب غذا کرده‌اند و برای چه؟ شاید بگویید خودشان می‌دانند! می‌دانم که آن‌ها می‌دانند، آن‌ها باید بدانند که شما هم می‌دانید! آن‌ها باید بدانند این موضوع برای شما مهم است، آن‌ها باید فشار افکار عمومی را حس کنند.

- طومار در حمایت از آن‌ها جمع کنیم، نه طومار اینترنتی، طومار کاغذی و پارچه‌ای با دهها و صدها امضا. باید دهها و صدها طومار واقعی جمع شود.

- دیوارنویسی کنیم، دیوار مهمترین رسانه ماست، یک شعار روی دیوار، حتی شعار پاک شده بهتر از صدها بیانیه اینترنتی کار می‌کند.

- اخبار اعتصاب را ترجمه کنیم و به مردم دنیا خبر بدهیم، همه باید بدانند، این اخبار باید در تمام رسانه‌های خبری معتبر به طور مداوم بیان شود، باید خبر اول جهان بشود

- برای افراد و شخصیت‌های جهانی نامه بنویسم، از آن‌ها بخواهیم که به ایران بیایند، حکومت یا ویزا می‌دهد و در نتیجه توجه افکار عمومی جهان به ایران جلب می‌شود و یا ویزا نمی‌دهد که خودش نیز بیان کننده نحوه رفتار حکومت با شخصیت‌های جهانی است. راستی چرا جنبش سبز تا به حال از نلسون ماندلا تاییدیه نگرفته است؟
- از سازمان‌های بین‌المللی و کشورهای جهان بخواهیم برای نجات جان زندانیان اعتصاب کرده، دخالت کنند، سفرای ایران را احضار کنند، به آن‌ها اعتراض کنند. قطعا در صورتی که فشار افکار عمومی و نامه‌های ما به سازمانها و کشورهای جهان نباشد، چنین کارهایی صورت نمی‌پذیرد
- لازم نیست ما ابرمرد باشیم یا سوپرمن، ما باید خودمان باشیم، باید به آن‌ها فکر کنیم

این نوشته اگرچه ممکن است تلخ باشد، اما با نگاه واقع بینانه نوشته شده است. زمان تعریف و تمجید از جنبش سبز به پایان رسیده است. ما باید آماده آزمون‌های سخت‌تر شویم، آزمون‌هایی سخت‌تر از حضور در خیابان و سخت‌تر از کشته شدن، بازداشت و زندان.

پی نوشت:

* از این نویسنده پیش از این در مجمع دیوانگان منتشر شده بود:
«جنبش سبز مشکل دارد»

«مجمع دیوانگان» مشتاقانه از انتشار یادداشت های شما استقبال می کند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر