رفیق فرخ نگهدار در یکی از تازهترین یادداشتهای خود موضوعی را مطرح کرده که بیانش نیازمند شهامت ویژه امثال او است। نه از آن دست شهامتها که با فریادهای «من آماده شهادتام» همراه است. این شهامت کم یاب نیست. از آنان که هزاران فرسخ آنسوتر از خطر هستند سخن نمیگویم. اتفاقا از کسانی میگویم که آماده مرگ شدهاند و به واقع هم با خطر روبه رو میشوند تا کار را «یکسره» کنند. حرف من این است: ماندن و صبر کردن شهامتی میخواهد که ای بسا مواجهه با خطر نمیخواهد. از آن بالاتر، سخن گفتن از واقعگرایی و عقلانیت در میان توفانی از احساسات که هر لحظه حاضر است شرف و حیثیت و آبروی شما را به باد فنا دهد کاری است که تنها از انسانهای بزرگ بر میآید. من باور دارم برای یک انسان آزاده، قربانی کردن جان به مراتب سادهتر از قربانی کردن شرف و حیثیت است.
جناب نگهدار در یادداشت «درسهای بزرگ حرکت 22 بهمن» (از اینجا بخوانید) آورده است: «برخی از حامیان پر شور جنبش سبز لحظه حاضر را طور دیگری میبینند. آنها توجه خود را روی تعرض بیشتر و تداوم بخشی به حرکت ۲۵ بهمن ماه تا پیروزی قطعی بر استبداد متمرکز کردهاند. آنچه امروز موضوع اصلی مورد توجه جنبش سبز به هیچ وجه تعرض سبز برای کسب قدرت سیاسی نیست. مهار یورش راست خونخوار برای تسخیر همه اهرمهای قدرت و فراگیر شدن خشونت و خشم وظیفه مبرم است»। من هم راهپیمایی یک اسفند را از همین دریچه میبینم.
من امروز به خیابان خواهم رفت। با دو انگشت برافراشته. اگر مجال دادند با سکوت، ورنه با فریاد: «زندانی سیاسی، آزاد باید گردد» و «موسوی زنده باد، کروبی پاینده باد». من امروز به خیابان خواهم رفت بدون آنکه در اعماق وجودم هیچ امید و آرزویی برای سرنگونی زودهنگام حاکمیت کودتا بپرورانم. من امروز به خیابان خواهم رفت اما نه برای حذف هیچ کسی از عرصه قدرت و یا اخراج دیگری از کشور. من تنها به خیابان میروم که بگویم ما هم حق فعالیت سیاسی داریم. رهبران ما بیگناه به حصر کشیده شده اند. همراهانمان ناجوانمردانه به اسارت درآمدهاند. ما حق داریم حرف خود را آزادانه بزنیم. ما حق داریم آزادانه با مردم سخن بگوییم. ما حق داریم به صورت برابر از رسانههای ملی بهره بگیریم. ما حق داریم باورهای خود را آزادانه با مردم در میان بگذاریم. ما حق داریم از هر شخص و نهادی آزادانه انتقاد کنیم. ما حق داریم آنچه را نمیپسندیم نپذیریم و خواستار مطالباتمان شویم. ما حق داریم سرنوشت خود را خود تعیین کنیم و در یک کلام: ما حق داریم زنده باشیم و آزادانه زندگی کنیم.
حتی با چشم پوشی از یک قرن تجربیات مبارزه، تنها به اتکای وقایع دو سال اخیر هم میتوانیم به یاد بیاوریم که آنچه جنبش سبز را برجسته و فراگیر کرد منش متفاوت، مدرن، قابل تقدیر و آموزنده آن بود که برای کوچکترین مطالباتی نظیر «رای من کو؟ » دست به حرکاتی بزرگ با حفظ آرامشی بیمانند میزد। به یاد بیاوریم زمانی را که جهانی به احترام ما از جای برخاست که چگونه میلیونها تن از ما خیابانهای پایتخت را به تسخیر خود درآوردند اما نه خونی از دماغ کسی روانه ساختند، نه آتشی به خشم برافروختند و نه یک گام از سادهترین پرسش خود فراتر گذاشتند؟ به یاد بیاورید که این ما بودیم که بار دیگر برای جهانیان یادآور شدیم هنوز هستند ملتی که پاسخ گلوله و سرکوب را با سکوت و آرامش میدهند. به یاد بیاورید حیرت همگان را آن زمان که به دفاع از سرکوبگرانمان در برابر خشونت متقابل برخاستیم و به یاد بیاوریم که افتخار جنبش ما این بود که تنها سلاحش «آگاهی» است.
من امروز بار دیگر به خیابان بازخواهم گشت। به یاد روزهای اوج جنبش. به یاد روزهای افتخار آمیز با هم بودن و در کنار هم بودن. خواستههای من از آنچه از ابتدا مطرح کردیم فراتر نرفته است. حاکمیتی که با نیرنگ و فریب نتوانست من را از راه خود باز دارد، با ددمنشیهایش نیز نمیتواند مسیر حرکتی من را منحرف کند. 25 بهمن ماه نخستین روزی نبود که همراهان سبز ما تاوان خواستههای بر حقشان را با خون خود پرداخت کردند. سهراب را به خاطر بیاورید. تزویر تهوع آور شهید دزدی و سناریو پردازی برای مرگ صانع ژاله نخستین نیرنگ شوم دستگاه دروغ نبود، ندا را به خاطر بیاورید. بازداشت و شکنجه و بیداد در اسارتگاهها نیز برای ما تازگی ندارد، محسن روح الامینی را یاد کنید. اینها همه بودهاند و هستند و خواهند بود، اما سیل بنیانکن ما تاکنون به بیراهههای حاکمیت گرفتار نشده و زین پس هم نباید بشود.
موضوع جدیدی نیست که حاکمیت همچنان در نافهمیهای خود لجاجت به خرج میدهد। حتی حصر و بازداشت رهبرانمان نیز از همان روزهای نخست قابل پیشبینی بود. اما قرار نیست که تصمیمات حاکمیت مسیر راه و اهداف و منش ما را برایمان ترسیم کند. به باور من جنبش سبز، همانگونه که به خوبی توانست خود را به بسیاری از نقاط جهان گسترش داده و الگویی شود برای آزادی خواهان در خواب رفته دیگر، آنچنان قدرت دارد که مطالباتش را همراه با منش ویژه خود به حاکمیت تحمیل کند. به باور من آنان که از پیشرفت این جنبش با منش مسالمتآمیز و گام به گامش ناامید شدهاند همانانی هستند که از ابتدا به قدرت مردم ایمانی نداشتهاند. آنان که خواستار «یکسره کردن» کار هستند و برای جدال نهایی لحظه شماری میکنند همان شتابزدگانی هستند تاب و توان و تحمل مسیر دشوار مبارزه را نداشته و ندارند. اینان بیتابی و کم طاقتی خود را در پس فریادهای کر کننده و «هل من مبارز» طلبیهای تکراری خود نهان میسازند تا در ورای ظاهر پرخاشجویشان ترس عمیق خود را از شکستی ابدی پنهان سازند. من به پیروزی نهایی جنبش ایمان دارم. من باوری تردید ناپذیر از ناپایداری هر بیداد و پیروزی هر فریاد آزادی خواهانهای دارم، پس نه خود شتابان و بیمناک خواهم شد و نه دست به تهییج دیگری خواهم زد تا فضا را هرچه بیشتر از عقلانیت تهی و با شور و هیجان انباشته کنم.
من امروز به خیابان خواهم رفت. با قلبی آرام، با خاطری مطمئن و با ایمانی راسخ که راه ما تاکنون درست بوده است و باید از این پس نیز آن را در مسیر درست حفظ کنیم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر