رخدادهای خونین و خشونت بار عاشورای سال ۸۸ آخرین حضور قابل توجه معترضین در خیابانها بود. از آن تاریخ تا به امروز حاکمیت عملا برای بیش از یک سال با یک جنبش اعتراضی پنهان مواجه بوده است که دامنه فعالیتش در حد انتقاد و یا آگاهی رسانی محدود مانده بود. بدین ترتیب میتوان مدعی شد که حاکمیت برای بیش از یک سال فرصت داشت تا با یک سری اصلاحات ضروری، سرکوب مخالفان را به پشتوانه راضی ساختن اقشار بیشتری از جامعه استحکام بخشد. با این حال به باور من حاکمیت نه تنها از چنین فرصتی سود نبرد که حتی عملا در جهت مخالف گام برداشت. برای این ادعا به چند نمونه اشاره میکنم:
رسوایی جنایات کهریزک مسئلهای بود که حتی دستگاه تبلیغاتی نظام هم ناچار آن را پذیرفت. طی یک سال گذشته این فرصت برای دستگاه قضایی وجود داشت تا با تشکیل دادگاه آمران اصلی این فجایع، (نظیر سعید مرتضوی و سردار رادان) نشان دهد که ارادهای جدی برای جبران جنایات دارد. ارادهای که میتوانست از ریزش بیشتر نیروهای نظام جلوگیری کند، اما این محاکمه هیچگاه برگزار نشد و همچنان نیز به تعویق میافتد تا دیگر هیچ توجیهی برای فجایع کوی دانشگاه و بازداشتگاه کهریزک وجود نداشته باشد.
شعار مبارزه با مفاسد اقتصادی، نه تنها در چهارسال نخست، که حتی در دوران تبلیغات انتخابات دور دهم نیز بزرگترین دستاویز محمود احمدینژاد بود. شعاری که به بهانه آن در مناظره معروف نزدیک به سه دهه تاریخچه جمهوری اسلامی را زیر سوال برد و پای افرادی چون هاشمی رفسنجانی و ناطق نوری را وسط کشید. باز هم طی یک سال گذشته نظام این فرصت را داشت تا با محاکمه واقعی برخی از مفسدان اثبات شده اقتصادی نشانههایی از تلاش برای بهبود شرایط را به بدنه جامعه ارایه دهد. با این حال نه تنها در این مورد هیچ دادگاهی برای هیچ مفسدی برگزار نشد، بلکه حتی در مورد پرونده معاون احمدینژاد (رحیمی) آشکارا نظام به مصلحت سنجی و پرده پوشی پرداخت تا پوشالین بودن ادعاهایش را خود به اثبات برساند.
در عرصه اجتماعی همواره تاکید میشود که مطالبات دموکراسی خواهانه تنها به قشر متوسط شهری منحصر میشود و بخش عمدهای از جامعه بیشتر دغدغههای اقتصادی دارند. من به صورت کلی با این ادعا موافقم و به همین دلیل باور دارم نظام این فرصت را داشت که طی یک سال گذشته با توسل به یک سری اصلاحات ضروری و مدیریت علمی هم بازدهی بخش اقتصادی خود را افزایش دهد و هم به مدد درآمدهای هنگفت نفتی وضعیت فاجعهبار بیکاری را تا حدودی سامان بخشد تا به پشتوانه آن رضایت بخش قابل توجهی از اقشار اجتماعی را کسب کند. با این حال آنچه در عمل شاهدش بودیم اجرای نسنجیده طرح حذف یارانهها، همراه با گسترده شدن دامنه بیکاری و رکود اقتصادی بود که دامنه نارضایتیها را بیش از پیش گسترش داد.
به باور من در عرصه سیاسی حتی اگر نیمی از پیشنهادات مطرح شده از جانب هاشمی رفسنجانی مورد قبول و اجرا واقع میشد وضعیت نظام ثبات چشم گیری پیدا میکرد. کافی بود طی یک سال گذشته بخش عمدهای از اسرای جنبش سبز که تنها به اتهام حضور در راهپیماییهای اعتراضی بازداشت شده بودند آزاد شوند و به وضعیت دیگر زندانیان رسیدگی شود تا هر روز عریضه جدیدی از سوی خانواده زندانیان سیاسی منتشر نشود. اما در همین زمینه نیز نه تنها نظام هیچ گونه حرکت مثبتی از خود نشان نداد، بلکه روز به روز بر دامنه بگیر و ببندهای خود افزود.
از سوی دیگر با فروکش کردن اعتراضات خیابانی، این فرصت برای حاکمیت پدید آمد که دست مجلس را در نظارت بر قانون گریزیهای دولت باز بگذارد و به نوعی یک دوگانه درونی را شبیه سازی کند. نمونهای آزمایشگاهی از اپوزوسیون سازی که میتوانست بخش عمدهای از دعواها و نارضایتیها را به داخل چهارچوب حاکمیت کنونی بکشاند، اما آنچه امروز همه شاهدش هستند خودکامگی روزافزون دولت به پشتوانه حمایتهای پایان ناپذیر رهبر است که حتی صدای ستونهای اصلی اصولگرایی را هم به هوا بلند کرده است.
در نهایت اینکه به باور من حاکمیت کودتا در عمل به اثبات رساند که هیچ برنامهای برای پس از کودتای خود در سر نپرورانده بود. در واقع به نظر میرسد حذف رقیب اصلاح طلب آنچنان توجه دست اندرکاران کودتا را به خود جلب کرده بود که هیچگاه فرصت نیافتند برای روزگار حاکمیت یکدست خود برنامهای طراحی و پیش بینی کنند. بدین ترتیب شاهد بودیم حتی در روزهایی که مخالفان عملا در یافتن راهکاری جدیدی برای تداوم اعتراضاتشان دچار سردرگمی شده بودند، حاکمیت نیز برای بازگرداندن کشور به وضعیت عادی به مراتب پریشانتر و بیبرنامهتر ظاهر شد و این اشتباه مرگباری است که بدون تردید تاوان جبران ناپذیری را به همراه خواهد آورد. ۲۵ بهمن ماه امسال، چه شاهد شکل گیری یک راهپیمایی گسترده باشد و چه به مدد دستگاه سرکوب آرام پشت سر گذاشته شود، در هر صورت نقطه پایانی خواهد بود بر زنگ تفریح یک سالهای که حاکمیت به هیچ وجه قدر آن را ندانست.
رسوایی جنایات کهریزک مسئلهای بود که حتی دستگاه تبلیغاتی نظام هم ناچار آن را پذیرفت. طی یک سال گذشته این فرصت برای دستگاه قضایی وجود داشت تا با تشکیل دادگاه آمران اصلی این فجایع، (نظیر سعید مرتضوی و سردار رادان) نشان دهد که ارادهای جدی برای جبران جنایات دارد. ارادهای که میتوانست از ریزش بیشتر نیروهای نظام جلوگیری کند، اما این محاکمه هیچگاه برگزار نشد و همچنان نیز به تعویق میافتد تا دیگر هیچ توجیهی برای فجایع کوی دانشگاه و بازداشتگاه کهریزک وجود نداشته باشد.
شعار مبارزه با مفاسد اقتصادی، نه تنها در چهارسال نخست، که حتی در دوران تبلیغات انتخابات دور دهم نیز بزرگترین دستاویز محمود احمدینژاد بود. شعاری که به بهانه آن در مناظره معروف نزدیک به سه دهه تاریخچه جمهوری اسلامی را زیر سوال برد و پای افرادی چون هاشمی رفسنجانی و ناطق نوری را وسط کشید. باز هم طی یک سال گذشته نظام این فرصت را داشت تا با محاکمه واقعی برخی از مفسدان اثبات شده اقتصادی نشانههایی از تلاش برای بهبود شرایط را به بدنه جامعه ارایه دهد. با این حال نه تنها در این مورد هیچ دادگاهی برای هیچ مفسدی برگزار نشد، بلکه حتی در مورد پرونده معاون احمدینژاد (رحیمی) آشکارا نظام به مصلحت سنجی و پرده پوشی پرداخت تا پوشالین بودن ادعاهایش را خود به اثبات برساند.
در عرصه اجتماعی همواره تاکید میشود که مطالبات دموکراسی خواهانه تنها به قشر متوسط شهری منحصر میشود و بخش عمدهای از جامعه بیشتر دغدغههای اقتصادی دارند. من به صورت کلی با این ادعا موافقم و به همین دلیل باور دارم نظام این فرصت را داشت که طی یک سال گذشته با توسل به یک سری اصلاحات ضروری و مدیریت علمی هم بازدهی بخش اقتصادی خود را افزایش دهد و هم به مدد درآمدهای هنگفت نفتی وضعیت فاجعهبار بیکاری را تا حدودی سامان بخشد تا به پشتوانه آن رضایت بخش قابل توجهی از اقشار اجتماعی را کسب کند. با این حال آنچه در عمل شاهدش بودیم اجرای نسنجیده طرح حذف یارانهها، همراه با گسترده شدن دامنه بیکاری و رکود اقتصادی بود که دامنه نارضایتیها را بیش از پیش گسترش داد.
به باور من در عرصه سیاسی حتی اگر نیمی از پیشنهادات مطرح شده از جانب هاشمی رفسنجانی مورد قبول و اجرا واقع میشد وضعیت نظام ثبات چشم گیری پیدا میکرد. کافی بود طی یک سال گذشته بخش عمدهای از اسرای جنبش سبز که تنها به اتهام حضور در راهپیماییهای اعتراضی بازداشت شده بودند آزاد شوند و به وضعیت دیگر زندانیان رسیدگی شود تا هر روز عریضه جدیدی از سوی خانواده زندانیان سیاسی منتشر نشود. اما در همین زمینه نیز نه تنها نظام هیچ گونه حرکت مثبتی از خود نشان نداد، بلکه روز به روز بر دامنه بگیر و ببندهای خود افزود.
از سوی دیگر با فروکش کردن اعتراضات خیابانی، این فرصت برای حاکمیت پدید آمد که دست مجلس را در نظارت بر قانون گریزیهای دولت باز بگذارد و به نوعی یک دوگانه درونی را شبیه سازی کند. نمونهای آزمایشگاهی از اپوزوسیون سازی که میتوانست بخش عمدهای از دعواها و نارضایتیها را به داخل چهارچوب حاکمیت کنونی بکشاند، اما آنچه امروز همه شاهدش هستند خودکامگی روزافزون دولت به پشتوانه حمایتهای پایان ناپذیر رهبر است که حتی صدای ستونهای اصلی اصولگرایی را هم به هوا بلند کرده است.
در نهایت اینکه به باور من حاکمیت کودتا در عمل به اثبات رساند که هیچ برنامهای برای پس از کودتای خود در سر نپرورانده بود. در واقع به نظر میرسد حذف رقیب اصلاح طلب آنچنان توجه دست اندرکاران کودتا را به خود جلب کرده بود که هیچگاه فرصت نیافتند برای روزگار حاکمیت یکدست خود برنامهای طراحی و پیش بینی کنند. بدین ترتیب شاهد بودیم حتی در روزهایی که مخالفان عملا در یافتن راهکاری جدیدی برای تداوم اعتراضاتشان دچار سردرگمی شده بودند، حاکمیت نیز برای بازگرداندن کشور به وضعیت عادی به مراتب پریشانتر و بیبرنامهتر ظاهر شد و این اشتباه مرگباری است که بدون تردید تاوان جبران ناپذیری را به همراه خواهد آورد. ۲۵ بهمن ماه امسال، چه شاهد شکل گیری یک راهپیمایی گسترده باشد و چه به مدد دستگاه سرکوب آرام پشت سر گذاشته شود، در هر صورت نقطه پایانی خواهد بود بر زنگ تفریح یک سالهای که حاکمیت به هیچ وجه قدر آن را ندانست.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر