آهنگ غریبی دارد این کلام. غریب و تکان دهنده. «والعصر». سوگند به زمان.
بخشهای بسیاری از بیانه مشترک موسوی و کروبی (از جرس بخوانید) است که دلم میخواست برای تاکید بیشتر اینجا بازنشر کنم. شاید آنجا که آمده است: «تبعیت بی چون و چرا از قدرت، رنگ قدسی و آسمانی به خود گرفته و عدم سوال از قدرت فضیلت شده» یا آنجا که «امروز شرایط سیاسی كشور از خطر بازتولید مناسبات شاهنشاهی، جز موروثی بودن حكومت چیزی كم ندارد». یا آن بخش که از درد بیکاری، گرانی، فقر، نابودی تولید ملی و دشواری کارگر و کارفرما سخن میرود یا آنجا که یادآور میشود گفتمان جنبش سبز: «بدنبال یافتن منجیان قهرمان نیست بلکه میخواهد هر ایرانی در نجات کشورش سهیم باشد. گفتمانی که به تعداد معتقدانش رهبر دارد».
اما نمیدانم به مصداق همان مصرع «هرکسی از ظن خود شد یار من» است و یا همچنان زیر سایه سنگین آیههای آغازین بیانیه که نگاهم ناخودآگاه بر روی این بخش متمرکز میشود: «... در کنار آنانی که از هر گونه تغییر مأیوس و ناامید بودند، در کنار آنانی که مصلحت اندیشی را به گونهای تفسیر کردند که عافیتطلبی شخصی آنان را توجیه کند، در کنار آنانی که رعب پوشالی حکومت کودتا هرگونه حرکت را از آنان سلب کرده بود، چه بسیار کسانی هم بودند که دست از تلاش برنداشتند، چرا که باور داشتند زندگی کردن، صرفا به معنای زنده ماندن نیست. میدانستند که ملتهای دیگر برای رسیدن به آزادی، عدالت، استقلال و پبشرفت، راهی بس دراز پیموده اند و تلاش برای دستیابی به جامعهای که از چنین نعمتهایی برخوردار باشد، خود، عین زندگی است».
من هم باور دارم که خود تلاش و مبارزه عین زندگی است. من هم باور دارم که دیگران در این مسیر راه درازی پیمودهاند و امروز نیز ما ناگزیر از پیمودم همان راهیم. و من هم باور دارم آنانی که گمان میکنند طولانی شدن این مسیر تلف کردن عمر است نه معنای درست مبارزه را دریافتهاند و نه به راز زیبای زندگی پی بردهاند. آنان «صبور» نیستند و سوگند به زمان که انسان در زیان است مگر آنان که صبور باشند.
اما نمیدانم به مصداق همان مصرع «هرکسی از ظن خود شد یار من» است و یا همچنان زیر سایه سنگین آیههای آغازین بیانیه که نگاهم ناخودآگاه بر روی این بخش متمرکز میشود: «... در کنار آنانی که از هر گونه تغییر مأیوس و ناامید بودند، در کنار آنانی که مصلحت اندیشی را به گونهای تفسیر کردند که عافیتطلبی شخصی آنان را توجیه کند، در کنار آنانی که رعب پوشالی حکومت کودتا هرگونه حرکت را از آنان سلب کرده بود، چه بسیار کسانی هم بودند که دست از تلاش برنداشتند، چرا که باور داشتند زندگی کردن، صرفا به معنای زنده ماندن نیست. میدانستند که ملتهای دیگر برای رسیدن به آزادی، عدالت، استقلال و پبشرفت، راهی بس دراز پیموده اند و تلاش برای دستیابی به جامعهای که از چنین نعمتهایی برخوردار باشد، خود، عین زندگی است».
من هم باور دارم که خود تلاش و مبارزه عین زندگی است. من هم باور دارم که دیگران در این مسیر راه درازی پیمودهاند و امروز نیز ما ناگزیر از پیمودم همان راهیم. و من هم باور دارم آنانی که گمان میکنند طولانی شدن این مسیر تلف کردن عمر است نه معنای درست مبارزه را دریافتهاند و نه به راز زیبای زندگی پی بردهاند. آنان «صبور» نیستند و سوگند به زمان که انسان در زیان است مگر آنان که صبور باشند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر