1- از نگاه من، وجه تمایز اصلی میان آشوبهای لندن با جنبشهای خاورمیانه، شیوه بروز اعتراضات نبود. در واقع آنچه سبب میشود من ناآرامیهای لندن را «آشوب» بخوانم اما رویدادهای مشابه در خاورمیانه را «جنبش» قلمداد کنم صرف این مسئله نیست که انگلیسیها به مغازههای مردم حمله میکردند و یا دست به خشونت میزدند. این تنها شیوه بروز یک نارضایتی است که اتفاقا ممکن است در برخی از نقاط خاورمیانه هم تکرار شود. به باور من اصل تفاوت در محتوای اعتراض بود. جایی که همه کارشناسان باید بسیج میشدند تا اعتراضات لندن را «ریشهیابی» کرده و برای آن «خواسته و مطالبه» تعیین کنند، اما در نمونههای خاورمیانه نیازی نیست که شما کارشناس باشید و ذرهبین به دست بگیرید، خود معترضان از همان ابتدا اعلام میکنند که هدفشان دستیابی به مواردی همچون «آزادی، حقوق شهروندی، حق حاکمیت بر سرنوشت خویش، نفی استبداد» و نظایر آن است. حرکتهای اعتراضی اگر با تبیین دقیق مطالبه همراه نشود، ولو اینکه در عمل چندان خشونتبار هم نباشد، بیشتر به آشوب و اعتراض کور شباهت خواهند یافت.
2- هفته گذشته فرصتی دست داد تا یک سفر به غرب کشور داشته باشم. شاید قابل پیشبینی بود که نارضایتی در مناطق دورافتادهتر نه تنها کمتر از پایتخت نبود، که ای بسا فشار فقر و تبعیضهای اقتصادی-اجتماعی در این مناطق تبعات دوچندانی پیدا میکرد. با این حال این جمعیت ناراضی طی دو سال گذشته حاضر نشدند به معترضین سبز بپیوندند. در کمال تعجب من متوجه شدم علت اصلی این همراه نشدن، هراس مردم از اهداف جنبش بود. آنان مدام تاکید میکردند که انقلاب و سرنگونی حکومت مرکزی دوباره به ناآرامیهای داخلی منجر خواهد شد و حتی اگر سرانجامی چون لیبی پیدا نکنیم، بعید نیست که خاطرات تلخ برادر کشی در سالهای نخست انقلاب تکرار شود. برای همچون منی که ذات جنبش سبز را اصلاحگرا و شعار آن را «اجرای بدون تنازل قانون اساسی» میدانم، چنین نگرشی جای شگفتی داشت. من در تمام طول سفر نصیحت میشدم که جنگ و انقلاب هزینههای بالایی دارند و هربار بیشتر میاندیشیدم که «ما پیام اصلی جنبش را به درستی منتشر نکردیم».
3- این روزها استانهای شمال غربی کشور در تب و تاب به سر میبرند و اخبار ناگواری از سرکوب هموطنانمان به گوش میرسد. جرقه ابتدایی این اعتراضات با گسترش خبر خشک شدن دریاچه ارومیه زده شد. وقتی که حاکمیت به گروههای مردمی اجازه نداد نگرانیهای خود را از خشک شدن دریاچه به صورت مسالمتآمیز بیان کنند، عجیب نبود که خیلی زود کار به درگیری برسد، اما حالا که کار از کار گذشته دیگر چه کسی میتواند قاطعانه بگوید «تمامی معترضان تنها و تنها خواستار رسیدگی به وضعیت دریاچه ارومیه هستند»؟
4- پرسش رایجی است که چرا اعتراضات مردمی در ایران یکدستی و یکپارچگی خود را در سطح کشور حفظ نمیکند؟ چرا زمانی که شهروندان پایتخت دست به اعتراض میزنند آذربایجان ساکت است و زمانی که آذریها سرکوب میشوند در پایتخت خبری از همراهی نیست؟ دریافتهای من نشان میدهد که ریشه اصلی در عدم درک صحیح از محتوای اعتراضات است. تا زمانی که شهروند آذری، یا کرد و بلوچ و عرب، دقیقا متوجه نشوند که اعتراضات پایتخت در جست و جوی حقوقشهروندی برای تمامی ایرانیان است و در صورت کسب این حقوق نه قصد براندازی دارد و نه میخواهد جنگ داخلی به راه بیندازد، طبیعی است که به آن نپیوندند. در نقطه مقابل زمانی که معترضین به وضعیت دریاچه ارومیه، دقیقا مطالبات خود را مطرح نکنند و دیگر شهروندان ایرانی را متقاعد نسازند که اعتراضات آنها ریشه در یک دغدغه ملی دارد بعید است که بتواند همراهی موثری را جذب کند. من همچنان میپذیرم که شیوه اعتراضات عامل پراهمیتی است، اما باز هم تاکید دارم که اصل ماجرا در محتوای اعتراض است.
5- شهروند پایتخت نشین به اعتراضات بالفعل آذربایجان و یا حرکتهای بلقوه کردستان و سیستان و خوزستان با دیده تردید نگاه میکند. خاطرات تلخ نفوذ پانتورکها با شعار «هرکس کی بیطرف دیر - فارس دان دا بی شرف دیر*»، یا اقدامات تروریستی «جندالله» در سیستان، «الاحواز» در خوزستان و «پژاک» در کردستان هنوز از اذهان بسیاری پاک نشده است. اگر خواستار اتحاد و همدلی هستیم، نخستین گام را باید با شفافسازی برداریم.
پینوشت:
* شعار «هرکس که بیطرف باشد از فارسها هم بیشرفتر است» که در زمان اعتراضات آذربایجان به کارتون «مانا نیستانی» سر داده میشد. شعار دیگر «فارس، روس، ارمنی، آذربایجان دشمنی» بود. (از اینجا+ بخوانید)
* شعار «هرکس که بیطرف باشد از فارسها هم بیشرفتر است» که در زمان اعتراضات آذربایجان به کارتون «مانا نیستانی» سر داده میشد. شعار دیگر «فارس، روس، ارمنی، آذربایجان دشمنی» بود. (از اینجا+ بخوانید)
فعلِ آخر آن جملات ترکی "دیر" نیست. "دی" است.
پاسخحذفبرخلاف نظر شما كه عدم درك صحيح اعتراضها را دليل سكوت قلمداد ميكنيد، من روحيه فردگرايي را ريشه اين بي تفاوتي ميدانم. ما ايراني ها روحيه اي فردگرا داريم و به آنچه در اطراف خود ميگذرد بي تفاوتيم مگر آنكه خود بشكل مستقيم با مشكل درگير باشيم... الان چندنفر سراغ داريد كه با زندانيان سياسي كه مدتهاست در زندان هستند همدردي كنند يا حداقل يادي ازآنها بكنند؟
پاسخحذفبه همين خاطر است كه در خارج از كشور بسياري از ايرانيها از هم گريزانند در حاليكه مثلا در مورد چيني ها اينچنين نيست...
کاملا موافقم. هماهنگ کننده ها ضعیف عمل می کنند. چرا که افراد جنبش سبز با منافع یکدیگر آشنا نیستند.
پاسخحذفخفه شو.
پاسخحذفاين خفه شو ديگه چي بود اينم يه نظر بود يعني سطح نظرات اينقدر پايين اومده واقعاً باعث تاسفه.
پاسخحذفیعنی اگه آذربایجانیهای معترض به وضعیت دریاچه ارومیه، دقیقا مطالبات خود را مطرح نکنند، دریاچه باید خشک بشه. من که نمی فهمم. من از طرف خودم و آذربایجانیها مطالبات را مطرح می کنم. ما ایرانیها به خشک شدن دریاچه ارومیه اعتراض داریم. می توان مطالبات را جور دیگری هم مطرح کرد ما ساکنین کره زمین به خشک شدن دریاچه ارومیه اعتراض داریم. این هم مطالبات حالا می شه شما هم در این اعتراض شرکت کنید.
پاسخحذفرفیق جان حرف من به یک مرحله قبل باز می گردد. شما این پیش فرض را بدیهی انگاشته اید که اعتراض آذری ها به خشک شدن دریاچه ارومیه است. من می گویم برای بسیاری از مردم ما این مسئله کاملا ساده و پیش پا افتاده هنوز مسجل نشده است. یک دلیلش را بگذارید به حساب اینکه صدا و سیما ساز دیگری می زند. دلیل دیگرش را بگذارید به حساب سوء استفاده های برخی جریانات فرصت طلب که مطالبات را وارونه جلوه می دهند. حرف این است که اگر مسجل شود که اعتراض فقط و فقط به خشک شدن دریاچه است آنگاه به قول شما حتی مردم دیگر نقاط جهان هم به آن خواهند پیوست
پاسخحذفمن در ارومیه زندگی کردم و باید بگم در اذریابجان متاسفانه مطالبات جدایی طلبانه بسیار زیاده و حتی جنبش سبز رو یک دعوای فارسها میدونستن .همینطور میان کردها خیلی بیشتر از ترکها این خواست جدایی وجود داره.تا زمانی که همه ی قومیت ها در درجه اول خودشون رو ایرانی ندونن هیچ وقت هدفهای بزرگی مثل جنبش سبز دست یافتنی نیست.
پاسخحذف