این چند خط را برای دوست ناشناسی می نویسم که چند روزی است (دو سه پنج ده روزی) میهمان این دیوانه سرا شده و با قلمی متفاوت برایم می نویسد؛ دوست داشتم پاسخ این دوست را همان روز اولی که برایم نوشت بدهم، اما نوشته ناشناس به هیچ جایی راه نداشت؛ دوباره که آمد با گلایه تلخی آمد که دلم گرفت؛ دیوانه سرا هرچه باشد حرمت میهمان را نگه می دارد؛ آن هم میهمانی به این شیرین بیانی. مشکل اینجا است که از وقتی آقایان دیوانگی های اینجا را به حال خلق الله مضر تشخیص دادند و برای دومین بار «مجمع دیوانگان» را در فهرست ممنوعه قرار دادند، من خودم هم نمی توانم وبلاگ خودم را ببینم! اگر هم به زور فیلترشکنی بتوانم یک نظر حلال به «دیوانه سرا» بیندازم قارد به «نظر دادن» نیستم (با ultra surf امکان ارسال نظر وجود ندارد)؛ نتیجه آنکه امکان پاسخ دادن به دوستانی که در بخش نظرات می نویسند و یا وبلاگشان فیلتر شده است وجود ندارد. از همه این دوستان، به ویژه میهمان شیرین قلم جدید پوزش می خواهم.
پی نوشت: یکی از دوستان پیشنهاد کرده که مجددا اسباب کشی کنم؛ نه اینکه خانه کشی دشوار باشد؛ به لطف بلاگر با چند کلید ساده می توانم این آدرس را تغییر دهم؛ با این حال فعلا به دو دلیل قصد این کار را ندارم؛ نخست اینکه نمی دانم این بازی موش و گربه کی قرار است به اتمام برسد؛ از این فرار کردن ها دل خوشی ندارم. دوم اینکه بسیاری از دوستان به این آدرس جدید عادت کرده اند؛ از خانه قبلی که به اینجا اسباب کشیدم تعداد زیادی از دوستان که با گودر مطالب را دنبال می کردند آدرس را تغییر ندادند؛ اگر همه خوانندگان وبلاگ به جای آدرس این وبلاگ،«آدرس فیدبرنر وبلاگ» را در خوراک خوان خود استفاده کنند، آنگاه تغییر آدرس وبلاگ برای من بسیار راحت تر خواهد بود.
از نرم افزار your freedom بهره ببرید. من چند ماهی است که دارم از این برنامه استفاده میکنم و چنانچه میبینید به راحتی میـوانم کامنت هم بگذارم! وسوسهانگیزتر هم این است که این نرمافزار در اصل پولی، پس از انتخابات برای ایرانیان یک سرویس بدون محدودیت زمانی و بسیار سریع ارائه میدهد. آنهم مجانی!
پاسخحذفرنجاندن كار من نيست ... كه رنجيده ميشوم پيش و بيش از او كه – ناخواسته – مفعول ميكنمش ... و چه حيف ! :(
پاسخحذفگلايه و طعمي كه وصفش رفت حقيقتا آني نبود كه ميهمان دو پنچ ده روزه ي تو به نيتش خط خطي كرد سپيد ذهنت را ... حرفي اگر بود و « مقصود » ي : نبود مگر اين كه « خوش ندارم بي اذن صاحب خانه پا بگذارم به هيـــــــــــــچ جغرافيايي » ... روي و درب – محترمانه و اينچنين با سخاوت - گشاده باشد يا كه نه !
نيت به گلايه نبود رفيق ... خواستم به « ها » يي « هو » برسد ... بلكه بدانم خراش نميدهد خط عبورم نرم خيالت را ... چه : اين روزها همين دو سه مشت خلوت آرام را هم پاس ميبايد داشت ... در دياري كه روا نيست ( بخوان : نميدارند ) مُجاز مسلم هيــــــــچ « حريم خصوصي » را .
سپاس از « هو » ي بهنگامت ... حس بد « خرمگس معركه بودن » داشت گريبانم را ميگرفت كه ... به داد رسيدي ! :ي
پي نوشت :
تعمدا جدا مينويسم ... بلكه يادم نرود - بلنـــد بلنـــد - سهم خودم از پوزش را : « متاسفم به خاطر حس بدي كه ساختم و و واداشتت به نوشتن و توضيح » . با بند بند وجودم درك ميكنم دشواري اين روزهاي پُر پريشاني را ... بي نيازي به رنجيدگي هايي از اين دست كه من ساختم !
كوتاه اينكه : ميزبان محترمي هستي « گرامي » ... با سهم قابل ستايشي از فهم و مهر و ادب .
.
.
هزارباره سپاس :)
به ناچار در پست دو مينويسم ... كه خوش ندارم گم كردن اعلام عذرخواهي هاي ريز و درشت را ميان همهمه ي باقي حرفها . ميبيني ؟ اين انجمن بايد كه مال من ميشد ... كه ديوانه ترم انگار . خبر كن اگر خيال استعفا داشتي !!! :ي
پاسخحذف.
.
و اما :
خوش يا شوربختانه اينجانب هم به همين درد وطني دچارم ... به همين مناسبت (!) از تولد كودتا تا به امروز نه مجموعه اي به سهم « فيس بوك » م اضافه شد نه خطي به بيكران فريادهاي نام و نشاندار مجازي ام . تنها نكته ي عجيب اين قصه اين ست كه : امكانات قابل استفاده ام - اعم از نظر نويسي و ورود به تعدادي از آدرس هاي موجودم - هربار و هرجا تغيير ميكند . با ultra surf گاهي امكان هايي هست و گاه نيست !!!
پيشنهاد دوست شماره يك را - بي كسب اجازه - امتحان خواهم كرد . حلال است انشاالله ؟! :ي