به یاد دارم که پس از شکست در انتخابات سال 84، حزب مشارکت در یک نقد از خود به درستی اشاره کرد که «ما نتوانستیم دموکراسی را به نان شب ترجمه کنیم». از نگاه من این همان ضعفی است که در جنبش سبز نیز به وضوح مشاهده می شود و برای درک بهتر آن باید به فضای انتخاباتی پیش از انتخابات بازگشت. اما پیش از آنکه به بازخوانی وقایع پیش از انتخابات و شکل گیری جنبش سبز بپردازیم باید اطمینان داشته باشیم که در «ریزش نیرو» و «تضعیف» جنبش سبز توافق داریم. به بیان دیگر تلاش من تنها زمانی معنا پیدا می کنم که مخاطب این نوشته نیز به مانند من بپذیرد که جنبش سبز نه تنها بسیار ضعیف تر و ضربه پذیرتر از آن چیزی است که تا کنون نشان داده، بلکه حتی روز به روز نیز ضعیف تر می شود. این ضعیف تر شدن به هیچ وجه به این معنا نیست که بخش هایی از جنبش سبز به سلامت انتخابات دهم اعتقاد پیدا کرده و یا مشروعیت حاکمیت فعلی را به رسمیت می شناسند؛ بلکه تنها به این معنی است که ادامه روند اعتراضات کنونی هر روز از روند عادی زندگی افراد فاصله بیشتری می گیرد؛ هزینه های ادامه فعالیت مدام افزایش پیدا می کند و همه اینها به این معنی است که در این جنگ فرسایشی، جنبش سبز ناچار است برای ادامه مسیر اعتراضات خود روز به روز از توده مردم جدا شده و به مبارزان حرفه ای تکیه کند!
در این میان، همان گونه که پیش از این هم نوشتم، من باور دارم که چند اتفاق سبب شد تا این ریزش نیرو از چشم ها پنهان شود و همه را به اشتباه بیندازد. بزرگترین این اتفاقات درگذشت آقای منتظری بود؛ به دنبال فوت ایشان جمعیتی میلیونی، از گوشه و کنار کشور در شهر قم گرد آمدند و درست در پایتخت قدرت و مشروعیت نظام ولایی، رهبری این نظام را به چالش کشیدند. بلافاصله نیز وقایع مشابهی در شهرهای اصفهان، نجف آباد و حتی زنجان رخ داد. همه این وقایع این تصور اشتباه را پدید آورد که جنبش روز به روز در حال گسترش است و حتی پای شهرهای دیگر نیز به مبارزات کشیده شده است. این در حالی است که از نگاه من، درگذشت آقای منتظری در هر زمان دیگری نیز رخ می داد، بدون هیچ ارتباطی به جنبش سبز، جمعیتی میلیونی در قم گرد هم می آمدند و اتفاقا باز هم رهبری نظام را به چالش می کشیدند! هرچند باید پذیرفت همزمانی با جنبش سبز این اعتراضات را تشدید کرد.
تنها هفت روز پس از این روی داد نیز، در حالی که از یک سو تجمع قم انرژی ذخیره ای را به صورت یک شوک به جنبش تزریق کرده بود و از سوی دیگر هم زمانی هفتمین روز درگذشت منتظری با روز عاشورا بهانه مناسبی به دست فعالان جنبش داد بود، بار دیگر یک تجمع گسترده و این بار خشونت بار در روز عاشورا شکل گرفت. تجمعی که از نگاه من به هیچ وجه نمی توان از آن نتیجه گرفت جنبش با همان شور و حالی که در هفته های ابتدایی پس از انتخابات شکل گرفته بود همچنان ادامه دارد. من گمان می کنم چنین اتفاقاتی در طول 6 ماه گذشته بارها رخ داده است؛ انتشار تصاویر شهادت یک هم وطن، اظهارات تحریک کننده یک مقام رسمی و ... هربار سبب شده تا یک واکنش مقطعی و احساسی شکل بگیرد و همچنان ریزش های نیرو از چشم فعالان جنبش پنهان بماند. اما اینکه این ریزش نیرو به چه دلیل شروع شد، چگونه گسترش یافت و یا چگونه می توان جلوی آن را گرفت، نیازمند بازگشت و مرور وقایع پیش از انتخابات است.
ممکن است جنبش سبز ریزش داشته باشد ولی جنبشی که پشت جنبش سبز بوجود خواهد آمد یقینا بسیار خروشان تر و خانمان سوز تر خواهد بود.
پاسخحذفیکی از دلایل عمده ریزش نیروهای سبز این است که اکثر کسانی که این جنبش را در روزهای اول همراهی کردند هیچ همگنی با رهبران جنبش ندارند. اکثریت نیروهای این جنبش کسانی هستند که کل سیستم را میخواهند سرنگون کنند، در حالی که حداقل در ظاهر رهبران جنبش سبز چنین ادعایی ندارند. در نتیجه میتوان یکی از دلیل ریزش را هم همین مساله دانست.
ریزش جنبش سبز دقیقا به همان دلیل و شکلی روبه افول میرود که جنبش اصلاحی اصلاح طلبان رو به افول گذاشت، چونکه خواسته مردم بسیار بیشتر و فراتر از خواسته نیروهای اصلاح طلب بود.
اوضاع سیاسی اقتصادی ایران آماده یک انفجار تمام عیار است، حالا اگر نیروهای سیاسی نتوانند آنرا در کنترل خود در آورند و پاسخگوی خواستههای مردم باشند. این جنبش در بزنگاه بعدی بسیار خونین تر و بسیار خشن تر سر بر خواهد آورد. در آن مقطع دیگر نه توپ نه تفنگ و نه نیروهای اصلاح طلب خواهند توانست آنرا کنترل کنند.