بعد از مدت ها بالاخره به یک یادداشت به اصطلاح تئوریک از حامیان کودتا برخوردم که متاسفانه تنها سبب سردرد و افسوس مضاعف می شود! تصور کنید یک نفر در انگلستان (کالج اسلامی لندن) نشسته و در سوگ وقوع رنسانس می نویسد: «در یک کلام، رنسانس یعنی قطع رابطه خداوند با انسان و دادن مسئولیت مدیریت انسان به هواهای نفسانیش». «لیبرالیسم» را «لاابالیگری مذهبی» و «تفکری الحادی و ضد خدایی» می خواند و در یک تحلیل تئوریک از چنین ادبیاتی استفاده می کند: «بنانهادن حکومتی براساس شریعت و با انتخاب مردم؛ خاری بود بر چشم لیبرال دموکراسی» و یا «این تفکر جدید و بزک کرده ولی در باطن خباثت آمیز آنقدر شایع شد که حتی مومنین را نیز تحت تاثیر قرار داد».
من گمان می کنم رد پای چگونگی پیدایش چنین پدیده های شگفت انگیزی را در همین نوشته هم می توان یافت. نخست آنجا که می نویسد: «آیت الله مصباح هم سهم زیادی برای روشنگری در این زمینه داشت. ولی ایشان مظلومانه مورد هجوم همه جانبه ترور شخصیتی قرار گرفت»؛ معلوم می شود که در این «کالج اسلامی لندن» چه کسانی و بر پایه چه تفکراتی مشغول تربیت نیرو و گسترش اسلام هستند. دومین نشانه که من مدت ها است به آن باور دارم ترکیبی از سرخوردگی های عاطفی، عقده های جنسی و در نهایت احساس تحقیر اجتماعی است. بخوانید: «این طبقه نورسیده (بورژوازی ایرانی) در قسمتهای اعیان نشین شهرها و یا برجها ساکن شدند. تا آنجا که حتی بعضی از برجهای 5 ستاره در انتخاب خریداران آپارتمانهای خود دقت می کردند که حتما افرادی بی قید باشند. برخی از این برجها با داشتن تمام امکانات رفاهی و اتصال به ماهواره های غربی فضای زندگی ساکنین آنها را تبدیل به فضای زندگی در کشورهای اروپایی آنهم از نوع بی بند و بار کرده است. بی حجابی، مشروبات الکلی، پارتیهای شبانه با روانگردانها و روابط نامشروع از ویژگیهای بعضی از این برجهاست» و جالب تر از این نمونه، یکی از پیشنهادات هشت گانه برای «تطهیر جامعه از فکر و اندیشه لیبرال دمکراسی»: «6- باید فکری برای جزایر انسانی منحرف در داخل کشور شود. مثلا بعضی از برجها که تبدیل به یک واحد یکپارچه زندگی به سبک غربی آن هم بصورت مستهجن شده اند».
پی نوشت:
جدی جدی کسی پیدا نمی شه به این بابا بگه اگه اینقدر از دست غرب ناراحتی، خبرمرگت، پاشو بردگرد مملکت خودت؟!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر