در یادداشت «به حق حیات نیاز داریم» مدعی شدم نهادهای مدنی و اجتماعی جنبش سبز قادر به اداره کلیت جامعه نیستند و همچنان برای بازسازی یک حکومت متلاشی شده ضعیف و ناآماده اند. اینجا ضمن آنکه مطلب پیشین را کمی گسترش داده و مدعی می شوم «نهادهای مدنی و اجتماعی جنبش سبز حتی قادر به مبارزه طولانی مدت و اعمال فشار مناسب به حاکمیت هم نیستند» تلاش می کنم ادعاهای خود را مشخص تر مطرح کنم.
از نگاه من از میان معدود نهادهای مدنی که غالبا در دوران اصلاحات به وجود آمده و یا رشد یافتند، تنها دو مرجع قابل ذکر تا کنون به جنبش سبز پیوسته اند. اولی جنبش دانشجویی و دیگری جنبش زنان. البته اگر مجموعه ای از روشنفکران، فعالان سیاسی و روزنامه نگاران را هم در کنار این دو مجموعه قرار دهیم، می توانیم کلیت آنها را زیر عنوان فعالان «آزادی خواه» و یا «دموکراسی طلب» جمع بندی کنیم که من اینجا از این ترکیب استفاده نمی کنم.
در توصیف اقداماتی که فعالان حقوق زنان طی سال های گذشته انجام داده و یا می دهند متاسفانه باید گفت تنها خود این گروه هستند که می توانند از اصطلاح «جنبش» استفاده کنند. از نگاه من فعالیت علیه تبعیض های حقیقی و حقوقی علیه زنان در کشور ما هیچ گاه نه از لحاظ کمی و نه از لحاظ کیفی به یک «جنبش» بدل نشد. متاسفانه هرچند بسیاری از فعالان زنان از درک و شناخت بالا و کم نظیری از مشکلات زنان و شرایط جامعه ما برخوردار بودند*، اما کلیت این جریان هیچ گاه نتوانست توده زنان ایرانی را با خود همراه سازد که البته جای نقد آن در این یادداشت نیست. در نهایت هم کار به جایی رسید که مجموعه آنچیزی که فعالان حقوق زنان خوانده می شدند به حدی رشد کردند که نظام هر گاه اراده کند می تواند تمامی اعضایشان را در یک اتوبوس بازداشت کند!
اما در مورد جنبش دانشجویی چه از نظر کیفی و چه از نظر کمی با یک پدیده کاملا متفاوت مواجه هستیم، به نوعی که هر ناظری می تواند به خوبی تشخیص دهد در حال حاضر تحمل بزرگترین بخش فشار بر جنبش سبز را فعالان دانشجویی بر عهده گرفته اند. چندین شهید دانشجو، ده ها دانشجوی اخراج شده از دانشگاه، صدها دانشجوی معلق شده از تحصیل و در نهایت هزاران دانشجوی بازداشتی به خوبی نشان دهنده این حقیقت است که استوانه اصلی جنبش سبز را جنبش دانشجویی پدید آورده و حفظ کرده است. با این حال این وضعیت تا چه زمانی می تواند ادامه یابد؟ روزی نیست که خبر تعلیق، اخراج و یا بازداشت دانشجویان از گوشه و کنار کشور به گوش نرسد؛ مگر جنبش دانشجویی به چه میزان توانایی پرداخت هزینه را دارد؟
من مدت ها است باور دارم که ما در تحلیل جنبش خود کمی دچار شتابزدگی شدیم. من باور دارم تا همین جای کار نیز آنقدر که اشتباهات نظام به بقای جنبش سبز کمک کرده، انسجام، هدفمندی و برنامه ریزی این جنبش سودمند واقع نشده است. حتی می توانم گام را فراتر از این نیز بگذارم و مدعی شوم که اشتباهات نظام باعث شد تا ما ضعف های بزرگی که در درون جنبش سبز وجود دارند را نادیده بگیریم و برای اولین بار می خواهم این جسارت طرح این ادعا را به خود بدهم که حتی رهبران جنبش نیز تا کنون به این ضعف ها پی نبرده و یا دست کم اشاره ای نکرده اند. یادداشت بعدی از سری یادداشت های «سرانجام جنبش ما» را به بازشماری این ضعف ها و ارایه پیشنهادات شخصی برای اصلاح آنها اختصاص خواهم داد.
پی نوشت:
* به شخصه خانم «شادی صدر» را در این زمینه فوق العاده می دانم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر