زمانی که از «طبقه متوسط شهری» حرف میزنیم، نخستین تصویری که در ذهن ایجاد میشود، طبقه تحصیلکردهای است که مشاغلی چون کارمندی ادارات، معلمی، مهندسی، پزشکی و پرستاری، مشاغل آزاد و بازرگانی خردهپا و البته دانشجویان را شامل میشود. معمولا برای این طبقه خصلت اصلاحطلبی و تمایل به فرایند مدرنیزاسیون تصور میشود. من به چنین نگرشی دو انتقاد دارم. نخست اینکه بخش قابل توجهی از این طبقه، که بیشتر با معیارهای اقتصادی تعریف میشود ابدا اصلاحطلب نبوده و به طیف راست سنتی تعلق دارند. جناح بازار شاخصترین طیفی است که طی یک قرن گذشته در تاریخ سیاسی ما نقشآفرینی کرده و همواره مواضعی ضد فرایندهای دموکراتیک و تجددگرایی از خود بروز داده است. این طیف گاه به دلیل پیوندهایی که با ساختار اقتصادی قدرت حاکم داشته و گاه به دلیل گرایشهای سنتی-مذهبی خود علیه تغییرات سیاسی-اجتماعی واکنش نشان داده است. این گروه را در واقع باید «طبقه متوسط سنتی» قلمداد کرد.
از سوی دیگر، جمعیت قابل توجهی از کارگران صنعتی، در عمل مواضعی همواره دموکراتیک، مترقی و اصلاحطلب از خود نشان دادهاند. این گروه هرچند ممکن است در ظاهر از تحصیلات آکادمیک قابل توجهی برخوردار نباشند، اما در عمل و به دلیل جایگاه صنفی و منافع اقتصادی خود در کنار جناحی قرار گرفتهاند که پیگیر فرآیند تجددگرایی در کشور بوده است. در عین حال، توسعه صنایع کشور و رشد کارخانجات بزرگ به مرور این امکان را فراهم آورد تا با افزایش نسبی رفاه بخشهایی از این گروه، به آنان فرصت رشد فرهنگی بدهد. به نحوی که عملا بتوانند از جنبه فرهنگی به طبقه متوسط شهری بپیوندند، حتی اگر همچنان از نظر اقتصادی به میانگین لازم دست پیدا نکرده باشند.
این بحث مفصلی است که من به مرور بیشتر بدان میپردازم. در اینجا تنها تلاش میکنم یک تصور رایج در مورد راههای ارتباطی کارگران را به چالش بکشم. تصوری که گمان میکند رسانههای مدرن نظیر اینترنت یا ماهواره، در انحصار طبقه تحصیلکردهای است که چندان ارتباط پیوستهای با جمعیت کارگری ندارد. این نگرش ادعا میکند که فعالیت در شبکههای مجازی به معنی قطع ارتباط با جمعیت کارگری کشور است و تنها مخاطبان این فضا گروههای جوان، با اکثریت دانشجویان و یا فارغالتحصیلان دانشگاه هستند. بدین ترتیب امید چندانی به تاثیرگزاری در فضای کارگری از این طریق وجود ندارد. من با این تصور رایج مخالف هستم و برای ادعای خود آمارهایی در اختیار دارم.
در سال 1380 و به سفارش دولت اصلاحات، یک نظرسنجی گسترده از میان کارگران کشور به عمل میآید. گستره این طرح بسیار بزرگ است اما شرح دقیق آن را به آینده موکول میکنم. در اینجا تنها به یک نتیجه آماری استناد میکنم که میتواند تصور رایج کنونی در مورد منابع خبری جامعه کارگری را به چالش بکشد. گزینه پرسش در مورد «اولویت علاقه به وسایل ارتباط جمعی» در میان کارگران به نتایج زیر ختم شده است:
32٪ تلویزون
12٪ ماهواره
10٪ اینترنت
8٪ روزنامه
5٪ کتاب (مذهبی و غیر سیاسی) «مشارکت سیاسی طبقه کارگر در ایران+، افشین حبیب زاده»
12٪ ماهواره
10٪ اینترنت
8٪ روزنامه
5٪ کتاب (مذهبی و غیر سیاسی) «مشارکت سیاسی طبقه کارگر در ایران+، افشین حبیب زاده»
دقت کنید که آمار فوق متعلق به سال 1380 است. من گمان نمیکنم در آن سال، اساسا در کل جامعه ما 10درصد افراد «اینترنت» را گزینه نخست خود در وسایل ارتباط جمعی میدانستند. حال اگر در نظر بگیریم که طی دهه گذشته این شبکه تا چه میزان در جامعه ما رشد کرده است و در عین حال به یاد بیاوریم که کودتای خرداد88 تا چه حد اقبال عمومی به تلویزیون را کمرنگ و نقش شبکههای مجازی را تقویت کرد، آنگاه شاید بتوانیم تخمینی از نقش پررنگ اینترنت در میان جامعه امروزی کارگران به دست بیاوریم. باز هم باید در نظر بگیریم که درصد فوق مربوط به کارگرانی است که اینترنت را گزینه نخست خود میدانند، پس لزوما اینگونه نیست که دیگران اصلا با اینترنت کار نکنند. در عین حال احتمالا آن درصدی که اینترنت را گزینه نخست میدانند، گروه به نسبت فعالتری هستند که میتوانند دایرهای از دیگر کارگران را هم تحت نفوذ درآورده و دست کم اخبار جدید را در اختیار آنان قرار دهند.
حرف اصلی من این است که در توجیه دلایل حضور کمرنگ جامعه کارگری در جنبش اعتراضی سبز، نبود لینکهای ارتباط با این جامعه یکی از تفاسیر همیشگی است. من به چنین توجیهی اعتقاد ندارم. به باور من جامعه کارگری به صورت کامل از اخبار و تحلیلهای جنبش آگاه است، اما به صورت صنفی رد پایی از مطالبات خود را در آن نمیبیند. بدین ترتیب حضور کارگر ایرانی در جنبش سبز، نه از جایگاه صنفی و منافع طبقاتی، بلکه صرفا از جنبه دموکراتیکی است که یک کارگر برای خود قایل است. متاسفانه این ضعف ادبیات جنبش بوده که به صورت کامل به منافع و مطالبات طبقهای تا بدین حد گسترده و اینچنین تاثیرگزار بیتوجهی نشان داده و امکان جذب سازماندهی شده آنها را از خود سلب کرده است. در آینده من به این ضعف بیشتر خواهم پرداخت و پیشنهادات خودم را برای جبران آن ارایه خواهم کرد.
پینوشت:
در پیوند با همین موضوع بخوانید:
به نظرم وقتی یه سری شغل رو به عنوان طبقهی متوسط شهری میاریم منظور بیشتر رفاه مالی هست که باعث میشه نیازهایی بالاتر از سطح "غم نان" مطرح بشه. و خب دقیقا نمیدونم ولی به نظرم بعیده خصلت اصلاحطلبی و تمایل به فرایند مدرنیزاسیون ربط مستقیمی به سطح مالی داره یا نه مثال نقضش همون طبقهی بازار که توی این نوشته آوردی.(گمونم حتی تحصیلات بیشتر هم تو جامعهای که داشتن مدرک آموزشی مد هست لزوما فرد رو اصلاح طلب تر نمیکنه) از طرف دیگه طبقهی کارگر به دلیل درآمد کمتر اولویتهای اقتصادی بیشتری دارن. ادعای حضور کمرنگ جامعه کارگری در جنبش اعتراضی سبز هم اگه درست باشه بیشتر مربوط به ضعف یا در واقع نبود وجه اقتصادی مشخص تو جنبش سبز هست. به نظرم تو کشور ما جنبهی اقتصادی مهمتر از ابعاد دیگهی قدرت هست و طبقهبندی اقتصادی معنیدارتره. این همه نهاد نظامی و سیاسی و عقیدتی هم که خودشون رو به رانت اقتصادی مجهز کردن این رو میدونن. تا زمانی که پایگاه اقتصادی قوی مخالفان اصلاح ضعیف نشه یا وضع اقتصادی موافقان اصلاح خیلی بدتر یا خیلی بهتر نشه فقط روند کند تحول تدریجی و مبهم ناریخی جامعه یا حملهی نظامی هست که میتونه شرایط آزادی اجتماعی و سیاست رو متفاوت کنه.
پاسخحذف