نخست: اصلاحات از پایین
«میرزاملکم خانم ناظمالدوله» بدون تردید پدر اصلاحطلبی ایرانی است. هرچند پیش از او نیز چهرههایی چون «عباسمیرزا» یا «امیرکبیر» گامهایی در جهت اصلاح نظام قاجار برداشته بودند، اما این ملکمخان بود که اصلاحطلبی ایرانی را به تمام معنا پایهگذاشت، شکل داد و نهادینه کرد. زندگی سیاسی ملکمخان را از یک منظر به سه دوره مختلف طبقهبندی میکنند. دوره نخست «اصلاحات از بالا» بود که ملکم آن را از دربار ناصرالدین شاه آغاز کرد. او در این دوره حتی «انجمن آدمیت» خود را به عنوان یک «فراموشخانه» کاملا ایرانی با کسب مجوز از شخص پادشاه تاسیس کرد، اما به زودی مورد غضب قرار گرفت، فراموشخانهاش تعطیل شد و خودش به اروپا فرار کرد. در این مرحله ملکم از اصلاحات حکومتی ناامید شد و راه خود را با «اصلاحات از پایین» ادامه داد. پس روزنامه تشکیل داد و تلاش کرد تا قواعد مدرنیته را با ادبیات بومی در هم آمیزد و به بتن جامعه بکشاند. قطعا هیچ کس دیگر به اندازه او و تلاشهایش در این مرحله در پیریزی زمینههای مشروطیت تاثیرگزار نبود. در نهایت و در دوران پایانی فعالیتش بار دیگر فرصت کرد که به دستگاه دولتی نزدیک شود و دوره دیگری از اصلاحات از بالا را آغاز کند.
سیدمحمد خاتمی هیچ گاه در دوران ریاستجمهوریاش نخواست که رهبر جنبش اصلاحات باشد. با این حال همواره شاخصترین چهره جریان اصلاحطلبی باقی ماند و پس از شکل گیری جنبش سبز نیز تلاش کرد تا به جای حل شدن در جنبش، همچنان از عنوان «اصلاحطلبی» استفاده کند. به باور من آقای خاتمی پس از کودتای انتخاباتی به صورت ضمنی پذیرفت که رهبری جنبش اصلاحطلبی را بر عهده بگیرد. حتی اگر این گمانهزنی پایهای نداشته باشد، یک چیز مشخص است. خاتمی هم از تحقق پیششرطهای انتخاباتی خود ناامید شده و دست کم در این مقطع قید «اصلاحطلبی حکومتی» یا همان «اصلاحات از بالا» را زده است. آقای رییس جمهور حالا برای خودش نشریهای تاسیس کرده تا به یکی از بنیانهای مورد نیاز در گذار به مدرنیته بپردازد: «گفت و گو». باز هم به باور من، خاتمی بار دیگر پیشگام شده تا راهی را نشان بدهد که دیگر اصلاحطلبان نیز دیر یا زود باید قدم در آن بگذارند. حال که مسیر اصلاحات سیاسی از طریق مجاری قانونی مسدود شده است، فرصت مناسبی پدید آمده تا بار دیگر نگاهمان را به دل جامعه بدوزیم و برای تقویت توان پیشرفت اجتماعی تلاش کنیم. طبقه متوسط جامعه ما از نظر اقتصادی طبقهای شکل یافته است، اما لزوما از نظر فرهنگی به تثبیت نرسیده است. اگر بتوانیم در این دوران رکود زیرساختهای فرهنگی این طبقه را تقویت کنیم، قطعا برای تغییرات بزرگ آینده آمادگی بیشتری خواهیم داشت.
دوم: گفت و گو هم شرایط دارد
از همان عنوان نشریه کاملا مشخص است که تاکید گردانندگان آن بر تقویت و نهادینه سازی «فرهنگ گفتوگو» است. فرهنگی که جامعه امروزی ما آشکارا در زمینه آن ضعف دارد. انتخاب بجایی است و من خوشبین هستم که دست کم از جانب طیف گستردهای از نخبگان اجتماعی مورد استقبال قرار گیرد. با این حال و درست به مانند بسیاری دیگر از دریافتهای جدید جامعه ایرانی از دستاوردهای مدرنیته، همواره این خطر وجود دارد که برداشتهای سطحی از فرهنگ گفتوگو آن را به ابتذالی بکشاند که از مفاهیم و اهداف اصلی خود تهی گشته و کارکردهای متفاوت و ای بسا مخدرگونهای پیدا کند. برخوردهای رسانهای و تبلیغاتی با بسیاری از دیگر مفاهیم مدرن چون لیبرالیسم، آزادی، قانونگرایی، مردمسالاری، مدارا و خشونتپرهیزی تجربیات تلخی بر جای گذاشته است که حکایت آنها چندان بیشباهت به سرانجام «مشروطه ایرانی» نیست!
از نگاه من، تلاش برای گسترش فرهنگ گفتوگو نباید به بلاهت و سادهلوحی دامن بزند. گفتوگو سنگ کیمیاگری نیست که از هر معجون آشفتهای گوهر ناب و خالص بیرون بدهد. اساسا گفتوگو هم شرایط و ملزوماتی دارد که اگر فراهم نباشد نه تنها به نتیجهای نخواهد رسید، که اساسا ممکن است تبعات زیانباری به همراه داشته باشد. من تنها به صورت خلاصه و گذرا اشاره میکنم که حداقل پیششرط مورد نیاز برای گفتوگو، احساس نیاز مشترک طرفین است. هر دو طرف یک گفتوگو باید احساس کنند که به چنین رابطهای نیاز دارند و یا دست کم از جریان آن میتوانند منفعتی کسب کنند. منفعتی که احتمالا کم هزینهتر از تقابل و جدال باشد. برای مثال وقتی گروهی شکل گیری هر گفتوگویی را خطری بلقوه برای از دست دادن چاههای نفت و تجارت میلیاردی مافیای اقتصادی قلمداد کنند، وقتی کسی ایمان دارد که منصب و موقعیت خود را تنها و تنها مدیون حذف غیرمنصفانه و غیرقانونی رقیبان است و اگر کسی بداند که باز شدن باب گفتوگو احتمال دارد به محکومیتش در جنایت و قانونشکنی بینجامد، قطعا وارد گفتوگو نخواهد شد و تن به آن نخواهد داد مگر با این شرط که پیشاپیش «پیروز» قاطع آن باشد. دست کم اندک تجربیات من در همین فضای مجازی نشان میدهد که پیادهنظام «جنگ نرم» ماموریت دارد تا در زمینههایی که هنوز امکان به کارگیری چماق و گاز اشکآور وجود ندارد، با شبیهسازی بحث و گفتوگو فضا را آلوده کند تا فرصت برای سرکوب فراهم شود. این چیزی نیست که من به آن گفتوگو بگویم. همان تعبیر «ترول» که در فضای مجازی شایع است برای چنین «حرافی»هایی برازندهتر است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر