رفیق.ش: شاید در دهه 60 مساله ضعف خبررسانی در جامعه منجر به بروز فاجعه شد و یا حداقل شرایط را بغرنج کرد، اما در نیمه دوم دهه70 و دهه 80 وضعیت اینگونه نبود. در دهه60 خیلیها چیزهایی میدانستند که نمیتوانستند به دیگران منتقل کنند و تاسف میخوردند که ضعف اطلاعرسانی طبیعیترین ساز و کارهای اجتماعی را متوقف کرده است. شاید اگر خیلیها میتوانستند آزادانه از نتیجه جنگ سخن بگویند، آن بدبختی بزرگ زودتر خاتمه مییافت و شاید اگر آماری نسبی از وضعیت کشور و چشمانداز بعدی به عامه مردم ارایه میشد جلوی بسیاری از دیوانگیهای عمومی گرفته میشد. همین عقده تاریخی در نیمه اول دهه70 بسیار کارساز افتاد. کوچکترین چراغ سبزی برای آزادانهتر سخن گفتن منجر به فرو ریختن دومینوی پیوستهای شد که نهایتا به خرداد 76 انجامید. در این فاصه هرچند به سختی میتوان نشانی از جریان هدفمند آگاهسازی و اطلاعرسانی یافت، اما همان دادههای شلخته که از هر زبانی و بر هر کاغذی تراوش میکرد آنقدر تکاندهنده بود که به طور طبیعی تنها میتوانست در یک جهت جاری گردد: میل به تغییر.
میل به تغییر اما انگار با آتش گرفتن انبار باروت در خرداد 76 باز هم همان قدر کلی و مبهم ماند و نتوانست به مفاهیمی خاصتر استحاله شود. هم از این رو از هزاران هدف خاص عموما متنافر و در پارهای موارد حتی متناقض، هیچ یک حذف نشده و حتی به درستی مشمول جریان اولویتگذاری قرار نگرفت. در آن سالها جریان آگاهسازی آنچنان توسعه کمّی پیدا کرد که از میان هزاران عنوان خبر، مقاله، تحلیل و افشاگری، حتی امروز و با گذشت سالها برای کسی که آن دوران را در ایران و به شیوهای ایرانی نزیسته باشد و نهایتا نتیجه خطوط مختلف را عینا مشاهده نکرده باشد دشوار خواهد بود که تشخیص دهد در کدام فصل از کدام سال کدام بحث اجتماعی یا دعوای سیاسی قسمت بزرگتری از ذهن مردم را به خود مشغول نموده و به راستی کدام یک مهمتر بوده است؟ در آن شلختهکاری خبری کجا زیاده روی شد و کجا انعطاف غیرضروری نشان داده شد؟ چطور شد که پس از آن همه کارشکنی مجلس پنجم در برابر دولت اصلاحات، ناگهان در آستانه مجلس ششم بحث اصلی مطبوعات حضور یا عدم حضور فلان عالیجناب رنگی پوش در مجلس بعدی و زدن پنبه او شد؟ چطور قیام دانشجویان علیه دولت مستقر اصلاحطلب از سوی بدنه اصلاحت تحسین شد؟ چطور اولویت توسعه سیاسی بر توسعه اقتصادی در بدترین وضعیت اقتصادی بحث روز مطبوعات شد؟ چطور دامنه افشاگریهای جزیی آنچنان بسط داده شد که نهایتا چیزی مهمتر از آن برای شنیدن و خواندن وجود نداشت؟ در واقع به نظر میرسد آنچنان عطش بروز ناگفتههای دهه شصت در جامعه اوج گرفت که کمتر کسی توجه داشت آن حجم شلخته کاری خبری تنها ذهنیت جامعه را دچار خستگی مفرط خواهد کرد.
از سوی دیگر، نتیجه کلی آن حجم افشاگری این بود که اولا همه مسوولین و دستاندرکاران سابق مملکت همواره «دزد» بودهاند و ثانیا همه مردم درستکار و «بیاشتباه» بودهاند. هیچ گاه اشتباهات اساسی «مردم» به صورت دقیق به رخشان کشیده نشد تا شیرفهم شوند که یک من ماست چقدر کره دارد. ظاهرا هیچ کس جرات نقد رفتارهای نابهنجار مردم حتی در دهههای پیش را نداشت. آنقدر جوک و لطیفه و طنز آبکی منتشر شد که جدی بودن موج اصلاحات از اساس مورد تردید قرار گرفت. حتی افشاگریها علیه خواص آنقدر پیچیده میشد که خاصترین مخاطبین هم گمراه میشدند که سیبل افشاگری دقیقا چه کسی است؟ جوکها هم به همان نسبت آنقدر مبتنی بر دست انداختن کلی فلان مقام سیاسی میشد که به راحتی قابل بازتعریف برای مسوولین دیگر بود و این دقیقترین مثالی است که نگارنده برای روشن کردن مفهوم «بلبشوی خبری» قایل است. پرواضح است هر کس در هر مقامی میتوانست دریابد که تا چه حد دشوار است ایستادن در برابر این موج افشاگری، اتهام، جوک و تمسخر مسوولان و در مقابل تا چه اندازه ساده است منحرف کردن مسیر این «بلبشوی خبری» از طریق کلیتر کردن دامنه متهمین و افشا شوندگان و دزد از آب درآمدگان. در نهایت چندان هم بیربط نیست که در آخرین صحنه انتخاباتی در پایان آن دوران کاندیدای پیروز از دو اهرم «گمنامی» و «ژولیدگی» بیشترین منفعت را ببرد!
امروز هنوز معضل «بلبشوی خبری» حل نشده است. رییس دولت مستقر و تقریبا تمام مسئولین دولت، نمایندگان مجلس و ... آنقدر در گفتار و رفتار خود دچار تناقضگویی شدهاند که دیگر انگار گوش مردمان از بازگویی مکرر این تناقضگوییها پر شده است. آنقدر مقامات مختلف نهایتا دزد از آب درآمدهاند که دیگر کسی چندان توجهی نمیکند دقیقا چه کسی متعلق به کدام جریان سیاسی است و در کدام اختلاس چند میلیاردی چقدر سهیم بوده است. اگرچه این موج اطلاعرسانی را میتوان با عبارت «بلبشوی خبری» حل و فصل کرد اما بیتفاوتی مفرط در برابر آن نشانگر تمام عیار «فروپاشی اجتماعی» است. فروپاشی اجتماعی که میتوان همان بلبشوی خبری را از مهمترین عواملش برشمرد. هنوز بسیارند کسانی که نه تنها اعتراضی به این شیوه «آگاهسازی» ندارند، بلکه حتی آن را محرک لازم برای رشد نسبی شعور سیاسی میپندارند.
قابل انکار نیست که موج اطلاعرسانی شفاف از مهمترین زمینههای بلوغ سیاسی جامعه است اما مساله اینجاست که در وضعیت کنونی نقطه ضعف مشهود در بستر این محرک فراهم نبودن بستر لازم برای ارزشگزاری اصولی بر انبوه اخبار و افکار تولید شده است. در این وضعیت برای پیدا کردن تعداد معدودی مجهول هزاران معادله پیچیده تولید شده که ابدا به نسبت اهمیت خود مورد توجه قرار نمیگیرند. این معادلات تنها حجم انبوهی از جوابهای متناقض تولید میکند که امکان پیدا کردن جواب درست و یا جوابهای درستتر را برای مخاطبین به کلی از میان میبرند. مگر نه اینکه موج «اطلاعرسانی»، «آگاهسازی» و «خبررسانی» قرار بوده گسترش شفافیت را هدف قرار دهند. حال چگونه میتوان شرایطی را که در آن «اطلاع رسانی» به حربهای برای پیچیدهتر شدن کلیترین مفاهیم تبدیل شده، بستری مساعد برای رشد فهم سیاسی پنداشت؟
دقت کنیم که در دایره مخاطبین عام، حتی برای آنان که به ابزار مطالعات اجتماعی به طور نسبی دسترسی داشتهاند دست و پنجه نرم کردن با این معضل چندان آسان نیست، چه رسد به شهروندانی که در شعاع دورتری از چنین ابزارهایی قرار گرفتهاند.
میل به تغییر اما انگار با آتش گرفتن انبار باروت در خرداد 76 باز هم همان قدر کلی و مبهم ماند و نتوانست به مفاهیمی خاصتر استحاله شود. هم از این رو از هزاران هدف خاص عموما متنافر و در پارهای موارد حتی متناقض، هیچ یک حذف نشده و حتی به درستی مشمول جریان اولویتگذاری قرار نگرفت. در آن سالها جریان آگاهسازی آنچنان توسعه کمّی پیدا کرد که از میان هزاران عنوان خبر، مقاله، تحلیل و افشاگری، حتی امروز و با گذشت سالها برای کسی که آن دوران را در ایران و به شیوهای ایرانی نزیسته باشد و نهایتا نتیجه خطوط مختلف را عینا مشاهده نکرده باشد دشوار خواهد بود که تشخیص دهد در کدام فصل از کدام سال کدام بحث اجتماعی یا دعوای سیاسی قسمت بزرگتری از ذهن مردم را به خود مشغول نموده و به راستی کدام یک مهمتر بوده است؟ در آن شلختهکاری خبری کجا زیاده روی شد و کجا انعطاف غیرضروری نشان داده شد؟ چطور شد که پس از آن همه کارشکنی مجلس پنجم در برابر دولت اصلاحات، ناگهان در آستانه مجلس ششم بحث اصلی مطبوعات حضور یا عدم حضور فلان عالیجناب رنگی پوش در مجلس بعدی و زدن پنبه او شد؟ چطور قیام دانشجویان علیه دولت مستقر اصلاحطلب از سوی بدنه اصلاحت تحسین شد؟ چطور اولویت توسعه سیاسی بر توسعه اقتصادی در بدترین وضعیت اقتصادی بحث روز مطبوعات شد؟ چطور دامنه افشاگریهای جزیی آنچنان بسط داده شد که نهایتا چیزی مهمتر از آن برای شنیدن و خواندن وجود نداشت؟ در واقع به نظر میرسد آنچنان عطش بروز ناگفتههای دهه شصت در جامعه اوج گرفت که کمتر کسی توجه داشت آن حجم شلخته کاری خبری تنها ذهنیت جامعه را دچار خستگی مفرط خواهد کرد.
از سوی دیگر، نتیجه کلی آن حجم افشاگری این بود که اولا همه مسوولین و دستاندرکاران سابق مملکت همواره «دزد» بودهاند و ثانیا همه مردم درستکار و «بیاشتباه» بودهاند. هیچ گاه اشتباهات اساسی «مردم» به صورت دقیق به رخشان کشیده نشد تا شیرفهم شوند که یک من ماست چقدر کره دارد. ظاهرا هیچ کس جرات نقد رفتارهای نابهنجار مردم حتی در دهههای پیش را نداشت. آنقدر جوک و لطیفه و طنز آبکی منتشر شد که جدی بودن موج اصلاحات از اساس مورد تردید قرار گرفت. حتی افشاگریها علیه خواص آنقدر پیچیده میشد که خاصترین مخاطبین هم گمراه میشدند که سیبل افشاگری دقیقا چه کسی است؟ جوکها هم به همان نسبت آنقدر مبتنی بر دست انداختن کلی فلان مقام سیاسی میشد که به راحتی قابل بازتعریف برای مسوولین دیگر بود و این دقیقترین مثالی است که نگارنده برای روشن کردن مفهوم «بلبشوی خبری» قایل است. پرواضح است هر کس در هر مقامی میتوانست دریابد که تا چه حد دشوار است ایستادن در برابر این موج افشاگری، اتهام، جوک و تمسخر مسوولان و در مقابل تا چه اندازه ساده است منحرف کردن مسیر این «بلبشوی خبری» از طریق کلیتر کردن دامنه متهمین و افشا شوندگان و دزد از آب درآمدگان. در نهایت چندان هم بیربط نیست که در آخرین صحنه انتخاباتی در پایان آن دوران کاندیدای پیروز از دو اهرم «گمنامی» و «ژولیدگی» بیشترین منفعت را ببرد!
*****
امروز هنوز معضل «بلبشوی خبری» حل نشده است. رییس دولت مستقر و تقریبا تمام مسئولین دولت، نمایندگان مجلس و ... آنقدر در گفتار و رفتار خود دچار تناقضگویی شدهاند که دیگر انگار گوش مردمان از بازگویی مکرر این تناقضگوییها پر شده است. آنقدر مقامات مختلف نهایتا دزد از آب درآمدهاند که دیگر کسی چندان توجهی نمیکند دقیقا چه کسی متعلق به کدام جریان سیاسی است و در کدام اختلاس چند میلیاردی چقدر سهیم بوده است. اگرچه این موج اطلاعرسانی را میتوان با عبارت «بلبشوی خبری» حل و فصل کرد اما بیتفاوتی مفرط در برابر آن نشانگر تمام عیار «فروپاشی اجتماعی» است. فروپاشی اجتماعی که میتوان همان بلبشوی خبری را از مهمترین عواملش برشمرد. هنوز بسیارند کسانی که نه تنها اعتراضی به این شیوه «آگاهسازی» ندارند، بلکه حتی آن را محرک لازم برای رشد نسبی شعور سیاسی میپندارند.
قابل انکار نیست که موج اطلاعرسانی شفاف از مهمترین زمینههای بلوغ سیاسی جامعه است اما مساله اینجاست که در وضعیت کنونی نقطه ضعف مشهود در بستر این محرک فراهم نبودن بستر لازم برای ارزشگزاری اصولی بر انبوه اخبار و افکار تولید شده است. در این وضعیت برای پیدا کردن تعداد معدودی مجهول هزاران معادله پیچیده تولید شده که ابدا به نسبت اهمیت خود مورد توجه قرار نمیگیرند. این معادلات تنها حجم انبوهی از جوابهای متناقض تولید میکند که امکان پیدا کردن جواب درست و یا جوابهای درستتر را برای مخاطبین به کلی از میان میبرند. مگر نه اینکه موج «اطلاعرسانی»، «آگاهسازی» و «خبررسانی» قرار بوده گسترش شفافیت را هدف قرار دهند. حال چگونه میتوان شرایطی را که در آن «اطلاع رسانی» به حربهای برای پیچیدهتر شدن کلیترین مفاهیم تبدیل شده، بستری مساعد برای رشد فهم سیاسی پنداشت؟
دقت کنیم که در دایره مخاطبین عام، حتی برای آنان که به ابزار مطالعات اجتماعی به طور نسبی دسترسی داشتهاند دست و پنجه نرم کردن با این معضل چندان آسان نیست، چه رسد به شهروندانی که در شعاع دورتری از چنین ابزارهایی قرار گرفتهاند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر