رفیق.ش: حتی در روزهایی که دیگر مشخص شده بود مساله نفت با شیوه چند ماه پیش از آن حل شدنی نیست، نخست وزیر نهایتا اجازه نداد بدون سوختن سیخ و کباب مسئله حل و فصل شود. عاقبت معلوم نشد ترس از روشنفکر باشیها بود که دست و پای نخست وزیر را بسته بود یا بقایای هیجان مردمی برای کسستن از بازی پرشکست سیاست خارجه. ظاهرا تخست وزیر خود پیش از همه دریافته بود که بازی کودکانه در عرصه بینالمللی بینتیجه خواهد ماند؛ چه اینکه خود یک سال پیش از سقوط قریبالوقوع به شیوهای محترمانه و البته زیرکانه سعی داشت خود را به نفع رقیبی کمتر مردمی و بیشتر عملگرا خانه نشین کند و اگر نمایشی که بعدها به قیام 30تیر معروف شد سرنمیگرفت چه بسا نه کار به کودتای نظامی میکشید و نه گرگزاده میتوانست در مجاورت قبای قوامالسلطنه چندان گرگ شود. این سناروی مطلوت نخستوزیر؛ سناریویی که کاسههای داغتر از آشِ 30تیری در نهایت بیحوصلگی ب شکست کشاندند. پس از هیچ منظری چندان بیراه نیست که هیجانطلبهای آن کارناوال شروبختی را با چاقوکشیهای ورژن نهایی 28مرداد مقایسه کنیم.
بلی؛ برای مردمانی که حاضر نیستند هیجانطلبیهایشان را لحظهای به عقب بیندازند، چندان عجیب نیست که واقعبینیها روز به روز و ماه به ماه به تعویق انداخته شوند.
*****
مختصات غرور ملی ایرانیان بر دو محور هیجانطلبی و در کنار آن گزافهگویی استوار شده است. میل به گزافهگویی در میان ایرانیان حتی به مراتب قویتر از مساله هیجانطلبی است. در عمل آمیزهای از فاجعهآمیزترین برداشتهای تاریخی، بیپایهترین ادعاهای فرهنگی و بیفایدهترین الگوهای حیات اجتماعی پس از غوطهور ماندن در بستری از سطحیترین جاذبههای مذهبی، نهایتا در میان تشویق همگانی به عنوان «هویت فرهنگی» رونمایی شده است. کمتر کسی حاضر به شناسایی وضعیت کنونی جامعه به عنوان نتیجه محتوم ضعف شدید و همه جانبه فرهنگی، تاریخی و مذهبی است که نه با من بمیرم و تو بمیری قابل حل است و نه اساسا قابل تقلیل به پدیدهای میان مدت است.
سیدحسن تقیزاده سالها پیش که افول همه جانبه فرهنگی-اجتماعی هنوز تا این اندازه کار دست ایرانیان نداده بود، پیشبینی کرده بود که «تا ایرانی از بن پا تا پس سر فرنگیمآب نشود امیدی به بهبود اوضاع در میان نخواهد بود». شگفتا که سالها غرور ملی ایرانیان به یاریشان شتافت تا در لجنزاری از افراطیگری فرهنگی، افراطیگری تاریخی و افراطیگری مذهبی، این اوج ژرفاندیشیِ خلفِ راستینِ شاهکلید نهضت مشروطیت را «افراطگرایی» بخوانند!
*****
عجیبترین نکته این است که ملتی که خود همواره میان «آرمانگرایی» و «واقعگرایی» بر گزینه نخست پافشاری مطلق دارد، در صحنه جدال واضح و آشکار «حقیقت» و «دروغ» به ناگاه به میانهروی گرایش پیدا میکند! انگار میل به اعتدال حد معینی دارد که نهایتا باید تخلیه شود، حالا اینجا نشد آنجا تلافی میکنیم. در میانه این بازی، «غرور ملی» با تعریف مستقر اجازه گرایش به اعتدال را همواره در مرز آرمانگرایی مسدود میکند (فاجعه نخست) و همین واژه اعتدال لاجرم در یک صحنهآرایی کذبآلود سر از جایی دیگر بیرون میآورد. (فاجعه بعدی)
*****
همه نقاط ضعفی که در پیشینه فرهنگی ایرانیان قابل بازیابی است هم مانع نمیشود تا نقش تبلیغات رسمی در دامن زدن به بیماریهای فرهنگی را بتوان نادیده انگاشت. در عمل تبلیغات رسمی است که مانع از آن می گردد که دوره نقاهت فرهنگی شروع شود. هنوز چنان ردپایی از این بازی (حداقل) 50ساله باقی است که لابلای اکثر سطور بر جای مانده از تاریخ نیمه رسمی این دوران پرانتزی جداگانه میطلبد. (این مبحث در جای دیگری به تفصیل مورد بررسی قرار خواهد گرفت) حاکمان ایران حداقل در این بازه گرایش واضحی داشتهاند تا بر بقایای همه بیماریهای فرهنگی سوار شده و وضعیت وقت را مصادره به مطلوب کنند. جالب آنکه چنین گرایشی در میان حاکمان حتی مخالفین سیاسی را نیز اغلب تحتالشعاع قرار داده است. سادهترین برداشتی که از این مطلب میتوان داشت آن است که مخالفین برای بقا بر صحنه رقابت با حاکمان مجبور شدهاند وارد چنین بازی مضحکی شوند:
- در سادهترین حالت حاکمان ندا میدهند که ملت ایران ملت بزرگی است و پیشینه عمیقی دارد و بنابر این تن به ذلت مخالفین نمیدهد. بدیهتا جواب مخالفین این خواهد بود که «ملت ایران ملت بزرگی است و پیشینه فرهنگی عمیقی دارد و بنابر این حاکمان کنونی شایستگی زعامت ندارند». (بازی مستقیم)
- حاکمیت ندای سروری مذهبی ایرانیان بر جهان را میدهد و برخی مخالفین به شدیدترین شکل ممکن به زدن پنبه مذهب مشغول میشوند. (بازی معکوس)
- حاکمیت خواستار تحول اقتصادی لیبرالیستی میشو و مخالفین اینبار جای همیشگی خود را با حاکمان وض کرده به انگیختن احساسات عمومی علیه این تحول مشغول میشوند. (بازی پیچیده)
- حاکمان انرژی هستهای میخواهند و برخی از مخالفین که خود را ناتوان از رویارویی مستقیم با بیماری «غرور ملی» میبینند به «اما» و «اگر»های پیاپی پناه میبرند. (بازی زبانی)
اینچنین است که صداهایی که با این انواع بازی مخالفت اصولی دارند تنها تضعیف میشوند. بدتر آنکه در دراز مدت که پوچ بودن چنین بازیهایی قاعدتا باید هویدا شود، ناگهان همه دست به دست هم میدهند تا شوکی آنی به جامعه وارد شود؛ ناگهان کافه به هم میریزد و دیگر انگار نه انگار! آخر هم معلوم نمیشود بازی از کجا شروع شده بود و به کجا ختم گردید. چه کسی مسوول کدام اشتباه فاجعهآمیز بود و روز از نو روزی از نو.
پینوشت:
شما هم میتوانید مجموعه یادداشتهای خود را در «مجمع دیوانگان» تعریف و سردبیری کنید.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر