در برابر «بیگانه ستیزی» آگاهی بخشیکنید
بیگانهستیزی میتواند جنبه دیگری از نژادپرستی باشد اما برای فاشیستها کارکرد متفاوتی دارد و به شیوه دیگری مورد استفاده قرار میگیرد.
وقتی باغدار داخلی میوههای خود را خشکیده بر درخت میبیند چرا که سیب لبنانی فرانسوی و پرتغال اسراییلی بازار را اشباع کرده است، آمادگی کاملی برای نفرین کردن «خارجی»ها دارد. زمانی که تولید کننده داخلی در رقابت با کالای چینی ورشکسته میشود و دوزنده داخلی فروشگاههای پوشاک را در سیطره کامل پارچههای ترک میبیند، عجیب نیست که همگی در نفرت از بیگانه متحد شوند. حال اگر تحریمهای اقتصادی را هم به این معجون مصیبت اضافه کنیم آنگاه جریان فاشیستی فرصت را کاملا فراهم میبیند تا تمامی ضعفهای خود را به گردن بیگانه بیندازد و با تزریق دوچندان بیماری «توهم توطئه»، بر موجی از احساسات «بیگانهستیز» اجتماعی سوار شود.
جنبه دیگر بیگانههراسی، ترس از مورد تهاجم قرار گرفتن فرهنگها و سنتهای ملی و بومی است. آنکه بر شعار «تهاجم فرهنگی» میدمد خیلی خوب میداند که توده مردم را باید از چه چیز بترساند: «پنجره ماهواره را به خانههایتان باز نکنید، فرزندان شما را میدزدند. به تارنمای عنکبوتی نزدیک نشوید، دختران و پسرانتان گمراه میشوند. به موسیقی و سینما و هنر جهان «نه» بگویید که در غیر این صورت هیچ چیز از شما و فرهنگ پدرانتان باقی نمیماند». «بیگانه هراسی فرهنگی» یعنی پیوستن به جامعه جهانی مقدور نیست مگر با انکار هویت ملی و نفی هرگونه سنت بومی.
بیگانه ستیزی یعنی که ما جزیرهای محاصره شده در جهان وحشی هستیم که اگر درها را به سوی تمامی جهانیان نبندیم و به روی هر بیگانهای چنگ نکشیم به سرعت دریده خواهیم شد. بیگانه هراسی یعنی که تمامی جهانیان صبح تا شب در حال توطئهچینی علیه ما هستند تا ما را به خاک سیاه بنشانند و یا ثروتهایمان را چپاول کنند و بیگانهستیزی یعنی آماده باشیم که هر لحظه هموطنی را با برچسب نفوذی، سرسپرده و یا فریبخورده سرکوب کنیم تا خود را نجات دهیم.
جامعه بیگانههراس نمیتواند بپذیرد که در تمامی جهان همان معادلاتی حاکم است که در داخل خود این جامعه شاهدش هستیم. این جامعه فراموش میکند که تلاش برای بقا، در هرکجا میتواند با بیاخلاقی، زیادهخواهی، سودجویی، تزویر و ای بسا تهاجم همراه باشد، درست به همان میزان که میتواند با همزیستی و منفعت مشترک به تعادل برسد. این جامعه ترسخورده به صورت مداوم تحت بمباران تبلیغاتی جریانات فاشیستی قرار میگیرد تا روز به روز بیشتر در لاک خود فرو رود و هرگونه مسیر ارتباط با جهان بیرون را مسدود کند و حتی فرصت این را نداشته باشد که از خود بپرسد: «آیا جهانی جز این که من در آن زندگی میکنم هم ممکن است؟ آیا نمیتوان دنیای بهتری را تصور کرد؟»
بیگانه ستیزی یعنی توهمی مخدوش در معرفی دوست و دشمن. یعنی من به تو میگویم که دوستت هستم، تنها به این دلیل که به تو نزدیکتر هستم و با زبان تو سخن میگویم، و هر انسان دیگری که از تو دور باشد و یا به زبان دیگری سخن بگوید قطعا دشمن است. بیگانه ستیزی یعنی «بنی آدم اعضای یک پیکر» نیستند. ما از ابتدا جنسی متفاوت داشتهایم و به پیکرهای تعلق داریم که ما را احاطه کرده است و اجازه هیچ تغییری را به ما نمیدهد. یعنی «هم دلی از هم زبانی خوشتر» نیست و هیچ کس را نمیتوان در آن سوی جهان پیدا کرد که با ما دردی مشترک داشته باشد. بیگانهستیزی با هر دلیل و هر ریشهای که باشد، در درجه نخست ابزاری است برای فاشیسم تا ضعفهای خود را بپوشاند و اشتباهاتش را توجیه کند و گناه را به گردن دیگران بیندازد و در درجه دوم مقدمهای است برای جنگ! این پدیده شومی که یکی دیگر از شریانهای حیاتی فاشیسم است.
پس با بیگانهستیزی مبارزه کنید. نباید اجازه دهیم که دفاع از سنت و فرهنگ و ادب و هنر ملی به انحصار مدعیان دروغین حاکمیت درآید. باید پرچمهای خودمان را پس بگیریم. باید یادآوری کنیم که ما میتوانیم در کنار جامعه جهانی قرار بگیریم، به فرهنگ ملل مختلف احترام بگذاریم و در عین حال به فرهنگ خود ببالیم و آن را به جهانیان نیز معرفی کنیم. همچنین باید یادآور شویم که ما بیش از هرکسی نگران کارگر و تولیدکننده داخلی هستیم. باید به یادها بیاوریم چه کسی شعار حمایت از تولید کننده داخلی میداد و چه کسانی اقتصاد ما را با طرحهای فاجعهبارشان به وضعیت درندهخوی کنونی رساندند. در نهایت باید نشان دهیم جامعه جهانی تنها مدلی وسیعتر از همین جامعهای است که ما در آن زندگی میکنیم. پس اگر در خروج از خانههای کوچک خود به جامعه پیرامون هم نگران خطرات هستیم و هم مشتاق منافع، در ورود به جامعه جهانی نیز میتوانیم از تهدیدها پرهیز کنیم و در برابر به منافع مشترک بیندیشیم.
پینوشت:
چهار یادداشت این مجموعه را در قالب یک فایل پی.دی.اف+ دریافت کنید.
وقتی باغدار داخلی میوههای خود را خشکیده بر درخت میبیند چرا که سیب لبنانی فرانسوی و پرتغال اسراییلی بازار را اشباع کرده است، آمادگی کاملی برای نفرین کردن «خارجی»ها دارد. زمانی که تولید کننده داخلی در رقابت با کالای چینی ورشکسته میشود و دوزنده داخلی فروشگاههای پوشاک را در سیطره کامل پارچههای ترک میبیند، عجیب نیست که همگی در نفرت از بیگانه متحد شوند. حال اگر تحریمهای اقتصادی را هم به این معجون مصیبت اضافه کنیم آنگاه جریان فاشیستی فرصت را کاملا فراهم میبیند تا تمامی ضعفهای خود را به گردن بیگانه بیندازد و با تزریق دوچندان بیماری «توهم توطئه»، بر موجی از احساسات «بیگانهستیز» اجتماعی سوار شود.
جنبه دیگر بیگانههراسی، ترس از مورد تهاجم قرار گرفتن فرهنگها و سنتهای ملی و بومی است. آنکه بر شعار «تهاجم فرهنگی» میدمد خیلی خوب میداند که توده مردم را باید از چه چیز بترساند: «پنجره ماهواره را به خانههایتان باز نکنید، فرزندان شما را میدزدند. به تارنمای عنکبوتی نزدیک نشوید، دختران و پسرانتان گمراه میشوند. به موسیقی و سینما و هنر جهان «نه» بگویید که در غیر این صورت هیچ چیز از شما و فرهنگ پدرانتان باقی نمیماند». «بیگانه هراسی فرهنگی» یعنی پیوستن به جامعه جهانی مقدور نیست مگر با انکار هویت ملی و نفی هرگونه سنت بومی.
بیگانه ستیزی یعنی که ما جزیرهای محاصره شده در جهان وحشی هستیم که اگر درها را به سوی تمامی جهانیان نبندیم و به روی هر بیگانهای چنگ نکشیم به سرعت دریده خواهیم شد. بیگانه هراسی یعنی که تمامی جهانیان صبح تا شب در حال توطئهچینی علیه ما هستند تا ما را به خاک سیاه بنشانند و یا ثروتهایمان را چپاول کنند و بیگانهستیزی یعنی آماده باشیم که هر لحظه هموطنی را با برچسب نفوذی، سرسپرده و یا فریبخورده سرکوب کنیم تا خود را نجات دهیم.
جامعه بیگانههراس نمیتواند بپذیرد که در تمامی جهان همان معادلاتی حاکم است که در داخل خود این جامعه شاهدش هستیم. این جامعه فراموش میکند که تلاش برای بقا، در هرکجا میتواند با بیاخلاقی، زیادهخواهی، سودجویی، تزویر و ای بسا تهاجم همراه باشد، درست به همان میزان که میتواند با همزیستی و منفعت مشترک به تعادل برسد. این جامعه ترسخورده به صورت مداوم تحت بمباران تبلیغاتی جریانات فاشیستی قرار میگیرد تا روز به روز بیشتر در لاک خود فرو رود و هرگونه مسیر ارتباط با جهان بیرون را مسدود کند و حتی فرصت این را نداشته باشد که از خود بپرسد: «آیا جهانی جز این که من در آن زندگی میکنم هم ممکن است؟ آیا نمیتوان دنیای بهتری را تصور کرد؟»
بیگانه ستیزی یعنی توهمی مخدوش در معرفی دوست و دشمن. یعنی من به تو میگویم که دوستت هستم، تنها به این دلیل که به تو نزدیکتر هستم و با زبان تو سخن میگویم، و هر انسان دیگری که از تو دور باشد و یا به زبان دیگری سخن بگوید قطعا دشمن است. بیگانه ستیزی یعنی «بنی آدم اعضای یک پیکر» نیستند. ما از ابتدا جنسی متفاوت داشتهایم و به پیکرهای تعلق داریم که ما را احاطه کرده است و اجازه هیچ تغییری را به ما نمیدهد. یعنی «هم دلی از هم زبانی خوشتر» نیست و هیچ کس را نمیتوان در آن سوی جهان پیدا کرد که با ما دردی مشترک داشته باشد. بیگانهستیزی با هر دلیل و هر ریشهای که باشد، در درجه نخست ابزاری است برای فاشیسم تا ضعفهای خود را بپوشاند و اشتباهاتش را توجیه کند و گناه را به گردن دیگران بیندازد و در درجه دوم مقدمهای است برای جنگ! این پدیده شومی که یکی دیگر از شریانهای حیاتی فاشیسم است.
پس با بیگانهستیزی مبارزه کنید. نباید اجازه دهیم که دفاع از سنت و فرهنگ و ادب و هنر ملی به انحصار مدعیان دروغین حاکمیت درآید. باید پرچمهای خودمان را پس بگیریم. باید یادآوری کنیم که ما میتوانیم در کنار جامعه جهانی قرار بگیریم، به فرهنگ ملل مختلف احترام بگذاریم و در عین حال به فرهنگ خود ببالیم و آن را به جهانیان نیز معرفی کنیم. همچنین باید یادآور شویم که ما بیش از هرکسی نگران کارگر و تولیدکننده داخلی هستیم. باید به یادها بیاوریم چه کسی شعار حمایت از تولید کننده داخلی میداد و چه کسانی اقتصاد ما را با طرحهای فاجعهبارشان به وضعیت درندهخوی کنونی رساندند. در نهایت باید نشان دهیم جامعه جهانی تنها مدلی وسیعتر از همین جامعهای است که ما در آن زندگی میکنیم. پس اگر در خروج از خانههای کوچک خود به جامعه پیرامون هم نگران خطرات هستیم و هم مشتاق منافع، در ورود به جامعه جهانی نیز میتوانیم از تهدیدها پرهیز کنیم و در برابر به منافع مشترک بیندیشیم.
پینوشت:
چهار یادداشت این مجموعه را در قالب یک فایل پی.دی.اف+ دریافت کنید.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر