من سالها پیش از آنکه وارد دنیای مهندسی شوم فرصت پیدا کردم تا برای دو سال در جایگاه یک کارگر ساده و در یک کارخانه متوسط کار کنم. حالا که تجربیات آن دنیای کارگری و این دنیای مهندسی را کنار هم قرار میدهم به این نتیجه میرسم که جامعه مهندسی ما به صورتی متکبرانه بدیهی فرض میکند که از جایگاهی برتر از جامعه کارگری برخوردار است. در واقع نگرش رایجی در این جامعه وجود دارد که سطح اجتماعی یا رشد یافتگی آن از جامعه کارگری بالاتر است. این برداشت احتمالا با نگرش عمومی اجتماع هم تطابق دارد. نگرشی که انتظار دارد جامعه مهندسین به صرف داشتن تحصیلات دانشگاهی و احتمالا برخورداری از سطح درآمد بالاتر، اجتماعی مدرنتر و رشدیافتهتر از جامعه کارگری باشد؛ اما تجربیات من با این پیشفرض ناسازگار است.
نمیتوان انکار کرد که در محیط کارگری ادبیات و رفتاری رایج است که احتمالا از نگاه هنجارهای اجتماعی در برابر ادبیات جامعه مهندسی «مبتذل» و «سخیف» شمرده میشود. لحن سخنان، شیوه برخورد و حتی شوخیهای جامعه کارگری چندان با تعارفات و هنجارهای رسمی جامعه همخوانی ندارد. مثلا تکرار مشابهای از این شوخیها در جریان یک دیدار فوتبال میتواند ماهها محرومیت برای بازیکنان را به همراه داشته باشد! با این حال من گمان نمیکنم این ملاکها، معیارهای مناسبی برای سنجش توسعه یافتگی یک اجتماع باشد. نه شیوه شوخیهای شما، نه مُهرهایی که در برگه تحصلات دانشگاهیتان میخورد و نه مبلغ دستمزد، هیچ کدام به تنهایی از ملزومات و یا دستاوردهای «مدرنیسم» نخواهند بود. همه اینها سختافزارهایی است که ممکن است به صورتی مجزا از روح و درونمایه اصلی خود به جامعه ما تزریق شده باشند. ملاکهای من چیز دیگری است.
احتمالا هیچ کارخانهای در کشور ما وجود ندارد که کارگرانش از هرگونه تشکیلات صنفی محروم باشند*. اگر از کارگاههای کوچک صرف نظر کنیم، اکثر کارگران کشور در یکی از تشکلهای کارگری عضویت دارند. نمایندگان این تشکلها مامور پیگیری حقوق و مطالبات کارگران هستند. حال این مطالبات ممکن است چند ماه دستمزد عقب افتاده باشد، یا درخواست برای جابجایی شغلی و مرخصیهای ضروری. مصادیق چندان اهمیتی ندارند، مهم این است که جامعه کارگری ما عادت کرده است که برای پیگیری درخواستهای خود از یک تشکیلات استفاده کند. در بدترین حالتش میتوانیم تصور کنیم (که البته تصور بیراهی هم نیست و حقیقت دارد) که این تشکلهای کارگری با دخالتهای حکومتی استقلال خود را از دست دادهاند، اما حتی این حقیقت هم تغییری در اصل ماجرا پدید نمیآورد و در نهایت باید بپذیریم که جامعه کارگری، از نظر اجتماعی به سطح درک تشکیلات، کار گروهی و اتحاد صنفی رسیده است. این یکی از بارزترین نشانههای بلوغ و رشد یافتگی اجتماعی است که البته در جامعه مهندسی مشابه قابل ذکری ندارد!
در شرایط بحرانی اقتصاد کشور، سالهاست که مهندسان شاغل در بخش خصوصی عادت کردهاند دستمزدهای خود را با چند ماه تاخیر دریافت کنند، به صورت مداوم میان شرکتهایی که یکی پس از دیگری ورشکست میشوند جابجا شوند و در موارد بسیاری برای دریافت مطالبات خود از کارفرمایان شکایت حقوقی کنند. احتمالا در بین مهندسینی که این متن را میخوانند حتی یک نفر هم پیدا نمیشود که تجربه چند مورد تاخیر در پرداخت حقوق و یا حتی پایمال شدن کامل دستمزد یک پروژه قراردادی را نداشته باشد. اما این همه آشفتگی در بازار کار مهندسان چه تغییری در عملکرد اجتماعی آنان پدید آورده است؟ آیا جامعه مهندسی به این بلوغ رسیده است که برای دفاع از حقوق خود به اتحاد صنفی نیاز دارد؟ آیا عادت کرده است که برای پیگیری مطالبات خود از یک تشکیلات کمک بگیرد؟ آیا حاضر است برای آنکه فردا روزی خودش گرفتار نشود، امروز نسبت به پایمال شدن حقوق تعدادی از همکارانش در جای دیگر دست به اعتراض بزند؟
متاسفانه پاسخ تمامی این پرسشها منفی است. جامعه مهندسی ما همچنان کاملا سنتی عمل کرده و روابطی بیمار را بازتولید میکند. اعتراضات مهندسان به کارفرمایان غالبا به صورت خودمانی و ریشسفیدی است. در بهترین حالت سرپرستهای بخش که مهندسانی با تجربه کاری بیشتر هستند پیشقدم میشوند اما این به هیچ وجه نمونهای از یک کار گروهی یا تشکیلاتی نیست. این دقیقا بازتولید همان روابط سنتی و قبیلهای است که هرکس به صورت جداگانه و تنها با بهرهگیری از ظرفیت روابط موجود تلاش میکند تا گلیم خودش را از آب بیرون بکشد. هیچ گونه بلوغ اجتماعی در جهت نهادسازی مدرن در این جامعه به چشم نمیخورد و این نشانه بارزی است که علیرغم ظاهر پر رنگ و لعاب، جامعه مهندسی کشور ما به مراتب در ردههای پیشرفت پایینتری نسبت به جامعه کارگری است. بدین ترتیب من باور دارم اگر در تغییرات اجتماعی ما چشم امیدی به پیشرفت، نهادسازی و فرایند «مدرنیزاسیون» داریم، باید به تاثیرگزاری جامعه کارگری و نقشآفرینی آن دل ببندیم و نه جامعه مهندسی.
پینوشت:
* در مورد سطح عضویت کارگران در تشکلهای مختلف من آمارهای خوبی دارم که در آینده منتشر میکنم.
- در مقایسه میان جامعه پزشکان و پرستاران هم من دیدگاه مشابهی دارم، اما از آنجا که تجربه آن را نداشتهام فعلا اشاره قطعی نمیکنم. فقط پیشنهاد میکنم به تعداد اخباری که پیرامون اعتصاب پرستاران منتشر میشود دقت کنید و در مقابل به دنبال یک حرکت گروهی از جامعه پزشکان بگردید.
- حجم نوشته اجازه توضیح بیشتر نمیداد وگرنه به این مسئله هم میپرداختم که وقتی از «طبقه متوسط شهری» حرف میزنیم، انتظار داریم که این طبقه از «مدنیت» و «شهروندی» پیشرفتهتری برخوردار باشد. با این برداشت، از نگاه من جامعه کارگری به مراتب بیشتر از جامعه مهندسی مستحق عنوان «طبقه متوسط شهری» است.
نمیتوان انکار کرد که در محیط کارگری ادبیات و رفتاری رایج است که احتمالا از نگاه هنجارهای اجتماعی در برابر ادبیات جامعه مهندسی «مبتذل» و «سخیف» شمرده میشود. لحن سخنان، شیوه برخورد و حتی شوخیهای جامعه کارگری چندان با تعارفات و هنجارهای رسمی جامعه همخوانی ندارد. مثلا تکرار مشابهای از این شوخیها در جریان یک دیدار فوتبال میتواند ماهها محرومیت برای بازیکنان را به همراه داشته باشد! با این حال من گمان نمیکنم این ملاکها، معیارهای مناسبی برای سنجش توسعه یافتگی یک اجتماع باشد. نه شیوه شوخیهای شما، نه مُهرهایی که در برگه تحصلات دانشگاهیتان میخورد و نه مبلغ دستمزد، هیچ کدام به تنهایی از ملزومات و یا دستاوردهای «مدرنیسم» نخواهند بود. همه اینها سختافزارهایی است که ممکن است به صورتی مجزا از روح و درونمایه اصلی خود به جامعه ما تزریق شده باشند. ملاکهای من چیز دیگری است.
احتمالا هیچ کارخانهای در کشور ما وجود ندارد که کارگرانش از هرگونه تشکیلات صنفی محروم باشند*. اگر از کارگاههای کوچک صرف نظر کنیم، اکثر کارگران کشور در یکی از تشکلهای کارگری عضویت دارند. نمایندگان این تشکلها مامور پیگیری حقوق و مطالبات کارگران هستند. حال این مطالبات ممکن است چند ماه دستمزد عقب افتاده باشد، یا درخواست برای جابجایی شغلی و مرخصیهای ضروری. مصادیق چندان اهمیتی ندارند، مهم این است که جامعه کارگری ما عادت کرده است که برای پیگیری درخواستهای خود از یک تشکیلات استفاده کند. در بدترین حالتش میتوانیم تصور کنیم (که البته تصور بیراهی هم نیست و حقیقت دارد) که این تشکلهای کارگری با دخالتهای حکومتی استقلال خود را از دست دادهاند، اما حتی این حقیقت هم تغییری در اصل ماجرا پدید نمیآورد و در نهایت باید بپذیریم که جامعه کارگری، از نظر اجتماعی به سطح درک تشکیلات، کار گروهی و اتحاد صنفی رسیده است. این یکی از بارزترین نشانههای بلوغ و رشد یافتگی اجتماعی است که البته در جامعه مهندسی مشابه قابل ذکری ندارد!
در شرایط بحرانی اقتصاد کشور، سالهاست که مهندسان شاغل در بخش خصوصی عادت کردهاند دستمزدهای خود را با چند ماه تاخیر دریافت کنند، به صورت مداوم میان شرکتهایی که یکی پس از دیگری ورشکست میشوند جابجا شوند و در موارد بسیاری برای دریافت مطالبات خود از کارفرمایان شکایت حقوقی کنند. احتمالا در بین مهندسینی که این متن را میخوانند حتی یک نفر هم پیدا نمیشود که تجربه چند مورد تاخیر در پرداخت حقوق و یا حتی پایمال شدن کامل دستمزد یک پروژه قراردادی را نداشته باشد. اما این همه آشفتگی در بازار کار مهندسان چه تغییری در عملکرد اجتماعی آنان پدید آورده است؟ آیا جامعه مهندسی به این بلوغ رسیده است که برای دفاع از حقوق خود به اتحاد صنفی نیاز دارد؟ آیا عادت کرده است که برای پیگیری مطالبات خود از یک تشکیلات کمک بگیرد؟ آیا حاضر است برای آنکه فردا روزی خودش گرفتار نشود، امروز نسبت به پایمال شدن حقوق تعدادی از همکارانش در جای دیگر دست به اعتراض بزند؟
متاسفانه پاسخ تمامی این پرسشها منفی است. جامعه مهندسی ما همچنان کاملا سنتی عمل کرده و روابطی بیمار را بازتولید میکند. اعتراضات مهندسان به کارفرمایان غالبا به صورت خودمانی و ریشسفیدی است. در بهترین حالت سرپرستهای بخش که مهندسانی با تجربه کاری بیشتر هستند پیشقدم میشوند اما این به هیچ وجه نمونهای از یک کار گروهی یا تشکیلاتی نیست. این دقیقا بازتولید همان روابط سنتی و قبیلهای است که هرکس به صورت جداگانه و تنها با بهرهگیری از ظرفیت روابط موجود تلاش میکند تا گلیم خودش را از آب بیرون بکشد. هیچ گونه بلوغ اجتماعی در جهت نهادسازی مدرن در این جامعه به چشم نمیخورد و این نشانه بارزی است که علیرغم ظاهر پر رنگ و لعاب، جامعه مهندسی کشور ما به مراتب در ردههای پیشرفت پایینتری نسبت به جامعه کارگری است. بدین ترتیب من باور دارم اگر در تغییرات اجتماعی ما چشم امیدی به پیشرفت، نهادسازی و فرایند «مدرنیزاسیون» داریم، باید به تاثیرگزاری جامعه کارگری و نقشآفرینی آن دل ببندیم و نه جامعه مهندسی.
پینوشت:
* در مورد سطح عضویت کارگران در تشکلهای مختلف من آمارهای خوبی دارم که در آینده منتشر میکنم.
- در مقایسه میان جامعه پزشکان و پرستاران هم من دیدگاه مشابهی دارم، اما از آنجا که تجربه آن را نداشتهام فعلا اشاره قطعی نمیکنم. فقط پیشنهاد میکنم به تعداد اخباری که پیرامون اعتصاب پرستاران منتشر میشود دقت کنید و در مقابل به دنبال یک حرکت گروهی از جامعه پزشکان بگردید.
- حجم نوشته اجازه توضیح بیشتر نمیداد وگرنه به این مسئله هم میپرداختم که وقتی از «طبقه متوسط شهری» حرف میزنیم، انتظار داریم که این طبقه از «مدنیت» و «شهروندی» پیشرفتهتری برخوردار باشد. با این برداشت، از نگاه من جامعه کارگری به مراتب بیشتر از جامعه مهندسی مستحق عنوان «طبقه متوسط شهری» است.
موافقم.
پاسخحذفمتاسفانه ...
پاسخحذفاین مساله در حرف پزشکی هم متاسفانه حل نشده است. مثلا نگاه کنید به انتخابات آخر انجمن دندان پزشکان. تازه بعد از نیم قرن ۱۰۰۰ نفر در انتخابات انجمن شرکت کرده اند. این را به عنوان موفقیت تلقی می کنند. به نظرم همین سه چهار درصد شرکت کننده به خاطر جو بعد سال ۸۸ و آقای تاجرنیا بوده است.
پاسخحذفبه شدت مشتاقم که شما هم بیشتر به مسائل کارگری سیاسی بپردازید
پاسخحذف