گویا نخستین بار «علی فلاحیان» این پیشنهاد را مطرح کرد. وزیر سابق اطلاعات کشور خیلی ساده گفت: «اکنون که اتحادیه اروپا تصمیم به تحریم نفت ایران گرفته اعلام کرده ۶ماه فرصت میخواهد تا جایگزین برای نفت ایران و تأمین نیازهایشان پیدا کنند ... (پس) بهترین راه این است که ما قبل از پایان ۶ماه و اجرایی شدن طرح تحریم نفتی، خودمان صادرات نفت را متوقف کنیم تا قیمت نفت بالا برود و برنامههای اروپاییها که با توافق آمریکا تصمیم به تحریم نفتی کشورمان گرفتند، به هم بریزد». (+) حال از مجلس خبر میرسد که طرحی مشابه همین پیشنهاد در حال بررسی است (+) و من گمان میکنم اگر با منطق نگرش حاکم به این طرح نگاه کنیم، تصمیم زیرکانهای است.
از نگاه من اگر نظام بخواهد جلوی جنگ را بگیرد، دو مسیر کلی میتواند داشته باشد:
نخست اینکه با طرفهای غربی وارد مذاکره شده و آن را از پیشروی در مسیر جنگ منصرف کند. به باور من این اقدام تقریبا غیرممکن است. چنین مذاکرهای تنها در شرایطی میتواند امکانپذیر باشد که طرفین مذاکره از توازن نسبی قوا برخوردار باشند. وقتی که حاکمیت کنونی ایران در ضعیفترین شرایط ممکن طی سه دهه گذشته قرار دارد و طرفهای غربی نیز به گستردهترین اجماع قابل تصور دست یافتهاند و همسایگان ما نیز برای سرنگونی حکومت بیتابی میکنند، چه چیزی میتواند مذاکرات را متوازن کند؟ بر فرض که ایران دربست رضایت بدهد که تمام فعالیتهای هستهای خود را متوقف میکند؛ چرا طرف غربی باید به همین مقدار باج از چنین حاکمیت ناتوانی رضایت دهد؟ چرا غرب باید این خطر را بپذیرد که در آینده این حکومت دوباره خودش را بازسازی کند و به مسیر قبلی برگردد؟ اساسا وقتی شما هیچ ابزار فشاری ندارید، تمام مملکت را هم که ببخشید طرف مقابل «سیر» نمیشود و دلیلی برای توقف پیشروی خود ندارد.
دومین گزینه این است که حاکمیت دست خود را به سوی مردمش دراز کند و به جای باج دادن به بیگانه، از شهروندان خودش دلجویی کند. دستکم من هیچ تردیدی ندارم که در شرایط کنونی جهان، حمله نظامی به کشوری که دچار شکاف داخلی میان «ملت-دولت» نشده امکانپذیر نیست. این اتحاد و مشروعیت داخلی آنچنان قدرتمند است که بسیاری از کشورها را به این فکر انداخته که اساسا از داشتن قدرت نظامی صرف نظر کنند. (مگر اینکه اهداف تهاجمی داشته باشند) با این حال هیچ کس تا کنون کوچکترین نشانه امیدوارکنندهای از تغییر سیاست حاکمیت نسبت به تداوم مسیر کودتا مشاهده نکرده است. مواضع کلی حکومت همچنان همان است که رهبر نظام در نماز جمعه 29خردادماه 88 اعلام کرد و عجیب اینکه نه تبعات زیانبار آن تصمیم و نه شفاف شدن چهره احمدینژاد، هیچ کدام نتوانسته است ارادهای برای اصلاح مسیر اشتباه پیشین در حاکمیت ایجاد کند. (یا ارادهای وجود دارد اما امکانش را ندارد!) در هر صورت فعلا استنباط من این است که هسته مرکزی قدرت حاکمیت همچنان قصد دارد به مسیر سه سال گذشته خود ادامه دهد.
با این توصیفات صورت مسئله برای من ساده است. حاکمیتی که هر دو گزینه توقف جنگ را مسدود شده میبیند (یا خودش آن را مسدود کرده) بهتر از هر کسی میداند که کشور به زودی وارد جنگ خواهد شد. با این منطق، شش ماه زمان مورد نیاز اروپا برای جایگزین کردن واردات نفت از ایران دقیقا یعنی سنگربندی برای نخستین حمله نظامی. وقتی شما این منطق «قطعی بودن جنگ» را بپذیرید و اصلا گزینه «تلاش برای توقف آن» را در دستور نداشته باشید، آنگاه طبیعی است که پیشدستی کنید و در این جنگ اولین ضربه را شما بزنید. شاید توقف زودهنگام صادرات نفت به اروپا به کاهش درآمدهای نفتی ایران منجر شود، اما دست کم یک هزینهای هم به طرف مقابل وارد میکند و قطعا بهتر از این است که شش ماه بعد اروپا هیچ هزینهای ندهد و فقط نفت ما تحریم شود!
* * *
از نگاه من اگر نظام بخواهد جلوی جنگ را بگیرد، دو مسیر کلی میتواند داشته باشد:
نخست اینکه با طرفهای غربی وارد مذاکره شده و آن را از پیشروی در مسیر جنگ منصرف کند. به باور من این اقدام تقریبا غیرممکن است. چنین مذاکرهای تنها در شرایطی میتواند امکانپذیر باشد که طرفین مذاکره از توازن نسبی قوا برخوردار باشند. وقتی که حاکمیت کنونی ایران در ضعیفترین شرایط ممکن طی سه دهه گذشته قرار دارد و طرفهای غربی نیز به گستردهترین اجماع قابل تصور دست یافتهاند و همسایگان ما نیز برای سرنگونی حکومت بیتابی میکنند، چه چیزی میتواند مذاکرات را متوازن کند؟ بر فرض که ایران دربست رضایت بدهد که تمام فعالیتهای هستهای خود را متوقف میکند؛ چرا طرف غربی باید به همین مقدار باج از چنین حاکمیت ناتوانی رضایت دهد؟ چرا غرب باید این خطر را بپذیرد که در آینده این حکومت دوباره خودش را بازسازی کند و به مسیر قبلی برگردد؟ اساسا وقتی شما هیچ ابزار فشاری ندارید، تمام مملکت را هم که ببخشید طرف مقابل «سیر» نمیشود و دلیلی برای توقف پیشروی خود ندارد.
دومین گزینه این است که حاکمیت دست خود را به سوی مردمش دراز کند و به جای باج دادن به بیگانه، از شهروندان خودش دلجویی کند. دستکم من هیچ تردیدی ندارم که در شرایط کنونی جهان، حمله نظامی به کشوری که دچار شکاف داخلی میان «ملت-دولت» نشده امکانپذیر نیست. این اتحاد و مشروعیت داخلی آنچنان قدرتمند است که بسیاری از کشورها را به این فکر انداخته که اساسا از داشتن قدرت نظامی صرف نظر کنند. (مگر اینکه اهداف تهاجمی داشته باشند) با این حال هیچ کس تا کنون کوچکترین نشانه امیدوارکنندهای از تغییر سیاست حاکمیت نسبت به تداوم مسیر کودتا مشاهده نکرده است. مواضع کلی حکومت همچنان همان است که رهبر نظام در نماز جمعه 29خردادماه 88 اعلام کرد و عجیب اینکه نه تبعات زیانبار آن تصمیم و نه شفاف شدن چهره احمدینژاد، هیچ کدام نتوانسته است ارادهای برای اصلاح مسیر اشتباه پیشین در حاکمیت ایجاد کند. (یا ارادهای وجود دارد اما امکانش را ندارد!) در هر صورت فعلا استنباط من این است که هسته مرکزی قدرت حاکمیت همچنان قصد دارد به مسیر سه سال گذشته خود ادامه دهد.
* * *
با این توصیفات صورت مسئله برای من ساده است. حاکمیتی که هر دو گزینه توقف جنگ را مسدود شده میبیند (یا خودش آن را مسدود کرده) بهتر از هر کسی میداند که کشور به زودی وارد جنگ خواهد شد. با این منطق، شش ماه زمان مورد نیاز اروپا برای جایگزین کردن واردات نفت از ایران دقیقا یعنی سنگربندی برای نخستین حمله نظامی. وقتی شما این منطق «قطعی بودن جنگ» را بپذیرید و اصلا گزینه «تلاش برای توقف آن» را در دستور نداشته باشید، آنگاه طبیعی است که پیشدستی کنید و در این جنگ اولین ضربه را شما بزنید. شاید توقف زودهنگام صادرات نفت به اروپا به کاهش درآمدهای نفتی ایران منجر شود، اما دست کم یک هزینهای هم به طرف مقابل وارد میکند و قطعا بهتر از این است که شش ماه بعد اروپا هیچ هزینهای ندهد و فقط نفت ما تحریم شود!
به نظر میرسد که نویسنده از پیشزمینههایی غلط، نتیجههایی درست به دست داده است. گزینهی نخست یعنی مذاکره و پذیرفتن پیششرطهای اروپا و توقف غنیسازی و شفافسازیِ برنامههای هستهای، برای غرب به این معنی است که ایران با کشورهای ۵+۱ معاهدهای امضا کند که بر آن اساس، کارشناسان و ناظران آژانس اجازه پیدا کنند از هر نقطهای اعم از نظامی و هستهای بازدید کنند. همچنین ایران موظف خواهد شد غنیسازی را متوقف کرده و UF6های موجود را به غرب تحویل دهد و در ازای آن مقادیری میلهی سوخت را تحت نظارت آژانس، در رآکتور هستهای ایران و احیانن نیروگاه بوشهر تعبیه کند. پس در عمل برای غرب این امکان وجود دارد که در صورت موافقت تهران، اطمینان حاصل کند که ماهیت فعالیت هستهایِ ایران غیر نظامی است.
پاسخحذفاز سوی دیگر، در صورتی که ایران شرایط غرب را بپذیرد و به مسیرِ مورد نظر غرب وارد شود، بهانهی کشورهای غربی در راس آنها آمریکا و اسراییل از ایشان گرفته خواهد شد و در چنان صورتی، گزینهی نظامی، به دلایل زیر از دسترس دور خواهد شد:
۱. اروپا با بحرانِ شدید اقتصادی درگیر است
۲. آمریکا با بدهیهای بسیار، ناچار از کاهش هزینههای نظامی خود است و درگیری نظامی با ایران میتواند بر حجم این بدهیهای نجومی چنان بیافزاید که اقتصاد آمریکا با خطر ورشکستگی روبرو شود.
۳. اما مهمترین دلیل که از دلایل پیشگفته روشنتر است: وجود ابرقدرتهای ذاتن غربستیزی به نام چین و روسیه است که با غرب، دربارهی پروندهی ایران از سر ناچاری و به واسطهی لجاجت ایران همراه شدهاند، در غیر اینصورت، بقای بازار پرسود و وابستهای به نام «جمهوری اسلامی» برای این دو کشور از حکومت ِ جانشین که به احتمال زیاد «رویکردی غربگرایانه» خواهد داشت، بسیار خوشآیندتر خواهد بود.
از اینرو میتوان نتیجه گرفت که در صورت واگذاری امتیازات بسیار به غرب در مسالهی هستهای، این دو کشور، مخالفتی جدی با گزینهی نظامی خواهند کرد و به نظر میرسد که در چنان صورتی، آمریکا و اسراییل دست از گزینهی نظامی خواهند کشید.
اما به دلایل زیر ایران پای میز مذاکره، به خواست غربیها تن نخواهد داد:
۱. ناتوانی از توجیه مدافعان داخلی: جمهوری اسلامی بارها بر توان نظامی ایران برای مقابله با غرب تاکید کرده و بر این اساس، رویکردی غربستیزانه اتخاذ کرده است که مطلوب هواداران داخلی خویش است. در صورتی که در مذاکرات ایران به خواست غربیها تن در دهد، با ریزش شدیدتری در میان مدافعان داخلی خود مواجه خواهد شد.
۲. بدنهی کارشناسیِ سیاستخارجی نظام، از «مدافعانِ گفتگو» تهی شده و با «جنگطلبان» پر شده است. جریانی که در نظر دارد تا با درگیری نظامیِ محدود با غرب، از یکسو، چهرهی خود را در داخل تقویت کند و از سوی دیگر با این حربه، به قلع و قمعِ معترضین-اپوزیسیون داخلی بپردازد و حکومت مشت آهنین خود را بگستراند. در نگاه این حلقه از استراتژیستهای نظامی، آمریکا و غرب، قادر به تحمل جنگی طولانی مدت نیست و با تهاجم موضعی، تلفاتِ اندک و تخریبِ زیرساختهای هستهای، بدونِ دستکاریِ نظام سیاسیِ مستقر،از ایران بیرون خواهد رفت و ایران با انجام چند عملیات ایزایی، احیانن ضرباتی اندک به ارتش آمریکا و با تبلیغات، در داخل خود را پیروزِ این نزاع معرفی خواهد کرد. نزاعی که توانِ هستهای ایران را با تاخیری چند ساله مواجه خواهد ساخت، اما بر دوام جمهوری اسلامی و مشروعیتِ از دسترفتهاش خواهد افزود.
از دیگر سو نظام سیاسی، باعلم به اینکه در هر صورت، بقایش چندان پایدار نیست و با/بیجنگ در برابرِ موجِ اعتراضِ داخلی توان استقامت بلندمدت ندارد، با این رویکرد، حتا اگر منجر به حذفِ نظام توسط آمریکا شود، از خود چهرهای قربانی/قهرمان به یادگار خواهد گذاشت که به دستِ دشمن ِ خارجی حذف شده، نه به دستِ انقلابیونی که از استبدادِ خشنِ آن به ستوه آمده بودند.