رفیق انوشه:
فرمانده عزیز؛
رفیق فیدل آلخاندرو کاسترو رُز؛
مطلع شدم در روز پنج شنبه بیست و یکم دی ماه هزار و سیصد و نود (یازدهم ژانویه دوهزار و دوازده) در هاوانا با آقای احمدینژاد، رییسجمهور دروغین و متقلب میهنم ایران و یکی از فریبکارترین کسانی که بر کشورم حکمرانی کرده است ملاقات و با او خوشوبش کردهاید. صداقت، رُک بودن و بیپرده سخن گفتن را از شما آموختهام. پس مایلم شاگرد خوبی باشم و فروتنانه نکاتی را یادآوری و یا روشن سازم:
کشور کوبا در سال هزار و نهصد و هفتاد و پنج طی سیاستهای تحسینبرانگیز انترناسیونالیستیاش در آنگولا مقابل رژیم آپارتاید آفریقای جنوبی جنگید. در نبرد سرنوشتساز «کویتوکواناوال» رژیم آپارتاید آفریقای جنوبی شکست خورد، نبردی که شخصِ رفیق «نلسون ماندلا» آن را منشا پیروزی «کنگره ملی آفریقا» و شکست رژیم نژادپرست آفریقای جنوبی میداند.
فیدل عزیز؛ شما در آنگولا، کشوری که فاصلهاش با هاوانا بیشتر از فاصله هاوانا و مسکو بود، کشوری که اگر میخواستید از هاوانا به آنجا بروید باید سیزده ساعت لاینقطع در هواپیما مینشستید با صد هزار سرباز جنگیدهاید. جنگهایی که منجر به کشته و معلول شدن چند صد کوبایی در راه آزادی آفریقا شد. حال چطور میتوانید وحشیگریهایی که حکومت ایران نسبت به مردمش روا میدارد را نادیده بگیرید؟
کشور کوبا همچنین با اتیوپی در مقابل تجاوز خارجی همبستگی رزمجویانه نشان داد. در سال هزار و نهصد و شصت و سه رفقای کوبایی ما به الجزایر رفتند تا آنها را در نبردهای استقلال از فرانسه یاری بخشند. همچنین سربازان شجاع کوبایی برای آزادی گینه بیسائو و آنگولا از یوغ استعمار پرتقال جان فشاندند. حال چگونه میتوانید نسبت به اتفاقاتی که در وطنِ من، ایران میافتند بیتفاوت باشید و راهی به غایت غلط در پیش بگیرید؟ مگر این شما نبودید که در نوزدهیمن سالگرد قیام بیست و ششم ژوئیه در سانتیاگو کوبا گفتید: «ما هرگز به اصول انترناسیونالیستی خود خیانت نخواهیم کرد. ما هرگز سیاستهای خارجی خود را به معامله نمیگذاریم»؟
یاد آوری میکنم: کوبا روابط پرسودی با رژیم سابق ایران، حکومت محمدرضا شاه پهلوی داشت ولی در حالی که میدانستید دیدار شخص شما با رهبران حزب توده ایران که آن زمان (و البته اکنون نیز) در ایران غیرقانونی اعلام شده بود میتواند به روابطِ وقتِ ایران و کوبا صدمه وارد کند مشتاقانه به دیدار رهبران این حزب مارکسیست-لنینیست شتافتید تا در سال هزار و نهصد و هفتاد و شش شاه ایران روابطش را با کوبا قطع کند. اکنون چه شده است که شما چشم بر سرکوب تمام فعالین کارگری در ایران بستهاید؟
همچنین شما در زمان رژیم سابق ایران، حکومت محمدرضا شاه پهلوی که با ایالات متحده رابطه بسیار گرمی داشت اظهار داشتید: «شادمان خواهیم شد اگر موعظههای جیمی کارتر بتواند برخی از نزدیکترین متحدانش از جمله ایران را تحت تاثر قرار دهد تا دست از سیاست هموطن کُشی، شکنجه، آدم ربایی و کشتار رزمندگان دموکراسی و پیشرفت بردارد». - حال به من بگویید چطور میتوانید با باعث و بانی هموطنکشی و آدمرباییهای جدید در ایران خوش و بش کنید؟
شما در سال هزار و نهصد و نود و یک در ماتانزاسِ کوبا فریاد زدید: «خون مردم آنگولا خون مردم ما بود. خون مردم نامیبیا خون ماست. خون مردم آفریقای جنوبی خون ماست. خون بشریت خون ماست!» – خون مردم ایران چه؟ آیا خون مردم ایران، این خونهای ریخته شده روی آسفالتهای خیابان و کف سلول خون شما نیست؟
حتی شما کشتار و سرکوب فعالین و زندانیان سیاسی را در دهه شصت در ایران را محکوم کردید و به شدت بر حکومت ایران تاختید. اظهاراتی که مدتی به سردی روابط کوبا و ایران انجامید. اکنون گویا سرکوب فعالین سیاسی در ایران را به هیچ میانگارید.
رفیق کاسترو گرانقدر،
باور ندارم که همه چیز در قرار داد های تجاری دولت احمدینژاد و کوبا خلاصه میشود. باور ندارم که کوبا اخلاق و اصول انترناسیونالیستیاش را به یک کارخانه سیمان دویست میلیون دلاری که قرار است با کمک ایران در کوبا ساخته شود میفروشد. باور ندارم که اعتقادات انقلابی و انساندوستانه کشور شما در مقابل یک نیروگاه هزار و پانصد مگاواتی که ایران در کوبا خواهد ساخت ذوب شوند. چرا که اگر قرار به فروختن آرمانهای بشر دوستانه و پایین کشیدن پرچمهای افتخار بود ایالات متحده ی آمریکا بیشتر میپرداخت و کارخانهها، نیروگاهها و حتی زمینهای گلف با شکوه تری در کوبا میساخت. یا اگر قرار بر از دست دادن آرمانهای سوسیالیسم بود کوبا و شخص شما آنهمه در مقابل فروپاشی شوروی مقاومت نمیکرد و همرنگِ یکی از جمهوریهای استقلال یافته میشد، همرنگ همه آنهایی که از اینکه روزی کمونیست، سوسیالیست یا دوست کمونیستها بودند شرم داشتند میشدید و آرام بدون تحمل کردن هیچ یک از تحریمهای اقتصادی ایالاتمتحده (تحریمهای تریچلّی و هلمز-بورتون) به دامان نئولیبرالیسم میغلطیدید. این مقاومت جانانه تنها برای خلق کشور یا حتی جهانی نو بود: جهانی عاری از تبعیض، فقر، اختلاف طبقاتی، خشونت و بیسوادی. حال چه شده که دست مردی را میفشارید که نه تنها هرگز علاقهای به این جهان نو ندارد بلکه همه مبارزان راه خلق این جهان را به سیاه چال یا گور های سرد میفرستد و خود جز ایجاد فساد، تبعیض و فقر در کشورم قدمی برنداشته است؟
فرمانده عزیز،
حدس من این است که شما از پیشامدهای داخلی ایران بیخبرید، (و اجازه بدهیم ذکر کنم که من از شما به عنوان «فیدل کاسترو»، شخصیتی که محبوب بسیاری از چهار نسل از مبارزین راه آزادی در ایران و دیگر نقاط جهان بودهاید انتظار دارم از فعل و انفعالات ایران آگاه باشید و در صورت عدم آگاهی سخنی در این رابطه بر زبان نرانید و حکمرانانی از این کشور را به دفتر خصوصی خود دعوت نکنید.) پس سعی میکنم بصورت بسیار خلاصه و بینظم شما را در جریان برخی از وقایع کشورم ایران قرار دهم:
شکافتنِ ظلم حدودا سی سالهای که حکومت کشورم بعد از انقلاب بهمن پنجاو هفت به مردمش روا داشته از حوصله این نامه و همچنین سواد من خارج است. انقلابی که به همراهِ حاکمانِ تازه از راه رسیدهاش فرزندان خود را به مسلخ برد و امروزه با یک نگاه گذرا میتوان دید که تقریبا هیچ یک از شعارهای آن انقلاب عملی نشدهاند. اما شاید صحبت اصلی بر سر انتخاباتِ پر سر و صدای ریاست جمهوری در ایران (هزار و سیصد و هشتاد و هشت شمسی) و سرکوب مضاعف و بیسابقه معترضان به نتیجه انتخابات باشد. شاید از آن روزها است که دیدار شما با سردمدارانِ یک کودتای خشنِ انتخاباتی دیگر برای جوانان ایران قابل پذیرش نیست. آقای کاسترو، پیش از پایان یافتن زمان رای گیری در روز بیست و دوم خردادِ سال هزار و سیصد و هشتاد و هشت بسیاری از فعالین سیاسی ربوده شدند، معترضان به نتیجه انتخابات که معتقد به وقوع تقلب در این رویداد بودند بارها برای اعلام اعتراض خویش اقدام به برپایی راهپیمایی و میتینگهای مسالمت آمیز و بسیار با شکوه کردند. (طبق قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران همه در برپایی راهپیمایی غیرخشونتآمیز آزاد هستند) ولی هر بار با سرکوب خشونتبار نیروهای امنیتی، پلیس، بسیج و انواع شبه نظامیان مواجه شدند. تیراندازیهای مستقیم، ضربوشتم، پرتاب گاز های اشکآور، باعث کشته شدن بیش از هشتاد نفر شد. تصاویر و فیلمهای بسیاری از این کشتار، از این سر های پریشان و خون آلود موجود است. اسناد بسیار محکمی خبر از شکنجه بازداشت شدگان میداد. تجاوز های جنسی به زندانیان؛ضرب و شتم، آویزان کردن آنها بصورت وارونه؛ شلاق زدن با کابل، بیدار نگاه داشتن برای ساعتهای طولانی از جمله این شکنجهها است. یکی از معروفترین مکانهایی که شاهد این شکنجهها بوده «بازداشتگاه کهریزک» است، مکانی که پنج نفر از مبارزان راه آزادی در آن به فجیعترین شکل شکنجه و کشته شدند، واقیعتی که مقامات رسمی جمهوری اسلامی ایران صحت آن را تایید میکنند. دختران و پسران جوانی که با دستان خالی در خیابانها جمع شده بودند کشته یا به زندان افکنده شدند، زندانیانی که از حداقل حقوق یک زندانی بیبهرهاند. دانشجویان بسیاری ناعادلانه از حق تحصیل محروم گشته اند.حتی در یکی از تظاهرات این جنبش اعتراضی، موسوم به جنبش سبز ایران ماشینهای پلیس به صف مردم معترض کوبیدند، از روی آنها رد شدند و آنها را به شهادت رساندند (فیلم این اقدامات جنایتکارانه نیز موجود است.) در حالی که هرگز فردی از نیروهای امنیتی و شبهنظامی به خاظر این اقدامات بیرحمانه مورد پیگرد قانونی قرار نگرفت- هیچ کدام از این اعمال نمیتواند مورد تایید یک سوسیالیستِ واقعی باشد.
به جرات میتوانم بگویم تمام فعالینِ کارگری در تمام این سالها، بخصوص بعد از روی کار آمدن احمدینژاد به شدت سرکوب شدهاند. کارگران حق داشتن سندیکای مستقل و اعتصاب را ندارند. سندیکای شرکت واحد اتوبوسرانی که در سال هشتاد و چهار شمسی سعی در احیای سندیکای خود داشت به شدت سرکوب شد. رهبران و اعضای فعال سندیکا شکنجه و به حکمهای طویل المدت محکوم شدند و هم اکنون نیز در زندان هستند. حتی اوباش حکومت نُک زبان منصور اسانلو، رییس این سندیکا را بریدند تا بیش از پیش در دفاع از حقوق کارگران سخنی بر زبان نراند. همچنین هر اعتصاب و اعتراض کارگری به خشونتبارترین شکل ممکن ساکت میشود. فیدل! هیچکدام از اینها نمیتواند مورد تایید یک کمونیست و یک انقلابی باشد.
مطلعم که وضع حقوق زنان در کوبا در شرایط مطلوبی به سر میبرد. آنها بصورت برابر با مردان در اجتماع حضور دارند و سهم زنان در بسیاری از مشاغل و صنایع بیش از پنجاه درصد نیروی تولید است. بسیاری از خانوادههای کوبایی توسط زنان سرپرستی میشوند و این امری عادی در کوباست و میدانم که در کوبا همچون اکثر قریب به اتفاق کشور های دنیا زنان از حق طبیعی آزادی پوشش برخوردارند. شما در اختتامیه کنگره دوم فدراسیون زنان در هاوانا گفتید: «واضح است که زنان نیاز دارند که در مبارزه علیه استثمار؛ علیه امپریالیسم و استعمار نو و تبعیض نژادی و در یک کلمه: در مبارزه برای رهایی ملی شرکت بجویند و مادامی که این اهداف در حال محقق شدن است زنان باید به مبارزه برای رهایی خود در چاچوب جامعه انسانی ادامه دهند». ولی وضعیت زنان در کشور من به صورت دیگری است. من توانایی تشریح قانونهای تبعیضآمیز قضایی و مدنی علیه زنان و رفتار حقارتآمیزی که حکومت ایران به زنانِ وطنم روا میدارد را ندارم ولی میل دارم شاید به سادهترین حق یک انسان یعنی آزادی پوشش در ایران بپردازم و شما را متعجب کنم و بگویم نه تنها حجاب (یعنی پوشاندن تمام سطح بدن با پوشاک به جز: صورت و از مچ تا سر انگشتان دستها و از مچ تا سر انگشتان پاها) قانونی اجباری برای زنان است بلکه پلیس با بر پا ساختن گشتهای مسلح به اجرای این قانون عقب مانده نظارت میکند و زنانی که این قانون را به حد اعلا رعایت نکرده باشند بازداشت و با وضع اسفباری (گاه با ضرب و شتم جلوی چشم مردم در خیابان) با خود میبرد! – رفیق کاستروی ارجمند؛ چطور ممکن است این اعمال علیه زنان مورد تایید حزب کمونیست کوبا باشد؟
شما در سال دوهزار و سه در جمع مردم کوبا در هاوانا گفتید: «صددرصدِ مردم کوبا تحت پوشش تامین اجتماعی هستند. هشتاد و پنج درصد مردم دارای خانه هستند و مالیاتی هم نمیپردازند. پانزده درصد بقیه هم اجاره ناچیزی میپردازند که شامل ده درصدِ حقوق آنان میشود». - در کشور من تقریبا هیچ جوانی توانایی خرید خانه را ندارد. اجاره منازل گاه بیش از نود درصد حقوق مستاجران را میبلعد؛ اجارههایی که هر سال همراه با نرخ سرسام آورِ تورم بیشتر و بیشتر میشود. بیمارستانها از پذیرش بسیاری از مبتلایان به بیماریهای سخت و صعب العلاج سر باز میزنند و مراکز درمانی یکی پس از دیگری از همکاریهای خود را با بیمههای درمانی میکاهند.
سازمان بهداشت جهانی در سال هزار و نهصد و هشتاد و هشت مجموعهای از استاندار های بهداشتی را برای تمام کشور ها تایین و اعلام نمود از کشور ها انتظار دارد تا سال دو هزار (یعنی ظرف دوازده سال) به این استاندار های بهداشتی دست یابند و کوبا به عنوان تنها کشوری که در همان سالِ هزار و نهصد و هشتاد و هشت به آن استانداردها دست یافته بود مورد ستایش این سازمان قرار گرفت و شخص شما به عنوان رئیس جمهور کوبا مدال بهداشت را دریافت کرد. مدالی که بعد ها در سال هزار و نهصد و نود هشت بار دیگر بر گردن شما آویخته شد. این در حالی است که اخیرا در ایران روشن شد که خدمه یک بیمارستان بیماران مبتلا به مرضهای صعبالعلاجی که دیگر توانایی پرداخت هزینههای نگهداری در بیمارستان را نداشتند با آمبولانس به بیابانهای حومه شهر منتقل و آنها را در آنجا رها ساخته بودند. رفیق عزیز، شما چطور میتوانید از سیاستهای دولت تقلبی احمدینژاد حمایت کنید؟
کوبا مهد انواع موسقی مخصوص حوزه کارائیب است و کشور شما از سالهای بسیار دور آنچنان در تئاتر و اپرا موفق بوده است که منتقدان آمریکای شمالی زبان به ستایش اپرای کوبا پرداختند. این در حالی است که حکومت ایران به وضوح دشمن تئاتر، رقص، باله و اپرا است. به ندرت میتوان یک سالن تئاتر یا سینما را یافت که بعد از انقلاب پنجاه و هفت ساخته شده باشد. زنان در ایران از حق آواز خواندن و رقص محروم گشتهاند و دولت دروغین احمدینژاد اخیرا زورگویانه «خانه سینمای ایران»، این انجمن مستقل و شرافتمند را منحل ساخته است. تا جایی که بیاد میآورم شما همه کشورها را ملزم به پیوستن پیمان کیوتو و تعهد در کاستن گازهای گلخانهای میدانستید و همیشه از لزوم توجه به محیط زیست و فراهم نمودن هوایی پاک در سرتاسر کره زمین سخن میگفتید. اجازه بدهیم شما را از وضعیت اسفبار هوای تهران مطلع سازم و بگویم روزانه میلیونها انسان اعم از کودکان و میانسالان در معرض دهشتبارترین بیماریهای ناشی از آلودگی هوای تهران و دیگر شهر های بزرگ قرار دارند. میدانیم که فراهم ساختن هوایی پاک با همکاری شهروندان جزوی از وظایف هر حکومت است.
شما در مورد کوبا گفتید: «این جامعه یک فارغالتحصیل بیکار ندارد. ما هر آنچه داریم بین خودمان تقسیم میکنیم و این سوسیالیسم است: تقسیم عادلانه هر آنچه داریم. اگر زیاد داشته باشیم به هر کس بیشتر میرسد و اگر کم داشته باشیم همان که داریم را تقسیم میکنیم ولی هیچ کس را به حال خویش وا نمیگذاریم. تمام کارگران از خدمات تامین اجتماعی برخوردارند؛ تمام جمعیت کشور از حق مراقبتهای درمانی رایگان برخوردارند حتی اگر به جراحی تعویض قلب نیاز داشته باشند و نیز حق آموزش رایگان». – در ایران اختلاف طبقاتی بیداد میکند. در برخی قسمتهای پایتخت: تهران معمولا تابلو های تهوع آوری پدید میآید: سیل بچههای دستفروشِ بیخانمانِ پنج یا شش ساله که سر چهار راه لابلای ماشینهای گاه بسیار گران قیمت میگردند تا موفق به فروش یک بسته آدامس شوند. در ایران خانوادهای پیدا نمیکنید که با بیکاری دست و پنجه نرم نکند و به شما قول میدهم اگر یک کارگر به مرضی با هزینه درمانِ سنگین دچار شود حتما خواهد مرد. آیا شما چیزی از اختلاس سه هزار میلیارد تومانی اخیر در ایران شنیدهاید؟ - فیدل! شما از این وضعیت دفاع میکنید؟ شما نظرات دولتمردانی که کشور مرا به این وضع دچار ساختهاند تایید میکنید؟ پس ذکاوت و آگاهیِ انقلابی شما کجا رفته است؟
چند سالی است خصوصی سازی افسار گسیخته (حتی خصوصی سازی انواع صنایع سنگین) زیر نظر اشخاص اول کشور ایران و با وارونه کردن قوانین اساسیِ برآمده از انقلاب پنجاه و هفت انجام میشود. این نیز نمیتواند مورد تایید شما باشد.
القصه:
رفیق کاسترو خسته شدم. از شما میخواهم مواضع خود را در قبال دولت کودتایِ محمود احمدینژاد تصحیح کنید و به خاطر فشردن دست آن دیکتاتور از مردم ایران و از خانواده شهدای جنبش سبز ایران عذر خواهی کنید. عاجزانه تقاضا دارم برای اتخاذ مواضع در قبال ایران با حزب توده ایران که مورد اعتماد شماست و سابقه رابطه حزب شما و این حزب به بیش از پنجاه سال میرسد مشورت کنید و گوشزدهای برادرانه آنها را مورد بررسی قرار دهید. در فوریه دوهزار و یازده در مورد بهار عربی گفتید: «فقر و بیکاری، جوانان، میهن دوستان و مبارزان را تحت تاثیر قرار داده است. این مردم چطور میتوانند خودشان را با نرخ رو به افزایش غذا و مایحتاج اولیه وفق دهند؟ در این نقطه است که دیگر جای تعلل برای کسی باقی نمیماند و مردم به خیابانها میریزند و بازگشت حقوق اساسی شان را طلب میکنند. مردمی که جلوی گلوله میروند سرکوب شدنی نیستند». – باور کنید وضعیت کشور من نیز به همین صورت است، تقاضا دارم در مورد ایران نیز موضعی مشابه اتخاذ کنید. شما را توصیه میکنم به مطالعه در احوال جنبش سبز ایران و حمایت از رفیق قدیمیتان «میر حسین موسوی» که اکنون بدون هیچ محکومیتی در دادگاه به طور غیر قانونی در حصر خانگی به سر میبرد. خواهش میکنم درخواست زندانیان سیاسی ایران: منصور اسانلو (فعال کارگری)، رسول بداغی (فعال صنفی معلمان)، عیسی سحرخیز (روزنامه نگار) و حشمت الله طبرزدی (فعال سیاسی و روزنامه نگار) از شما مبنی بر محکومیت اقدامات جنایتکارانه حکومت ایران را زمین نزنید.خواهش میکنم سفارش کنید تا دانشگاه هاوانا بعد از مطالعه کافی دکترای افتخاری علوم سیاسی را که به احمدی نژاد تقدیم کرده است از او پس بگیرد و بیش از پیش به وجهه این دانشگاه صدمه نزند.
ضمنا مطلع شدم چند روز پیش یک نماد مذهبی؛ مجسمهای از یک قدیسه در کوبا گردانده شده است و این مراسم با حضور رفقا استفان لازو، معاون رییس جمهوری و برونو رودریگز، وزیر امور خارجه کوبا صورت گرفته است. به نظرم این رفتار به غایت غیرکمونیستی و در جهت تحمیق مردم و دامن زدن به خرافهپرستی، آن هم با تایید حزب کمونیست کوبا است. اینکه کوباییها در انتخاب مذهب و انجام مراسم مذهبی شان آزاد باشند بسیار پسندیده است ولی من حضور افرادی از حزب کمونیست کوبا را در این مراسم درک نمیکنم. حتی میخواستم خواهش کنم فکری به حال فیلترینگ گسترده اینترنت در کوبا و موانع دیگری که کوباییها را از دسترسی به هر گونه اطلاعاتی که میخواهد محروم میکند بکنید. بگذارید مردم کوبا صحیح و یا غلط بودن، منصفانه یا مغرضانه بودن اخبار را خود تشخیص دهند.
در نهایت:
چه گوارا میگوید: «اگر تو در برابر هر بیعدالتی از خشم به لرزه میافتی بدان که یکی از رفقای من هستی». شما رفیق و فرمانده «چه» بودهاید، باشد که همه از رفقای «چه» باشیم.
فیدل!
احتمالا دیر یا زود جنبش سبز ایران یک تظاهرات خیابانی جدید را تدارک خواهد دید. من عکسِ کوچکی از شما را که در اتاقم دارم با خود به این تظاهرات میریم و ساده دلانه ولی امیدوار شما را در مبارزه با همه پلیدیهایی که در کشور دوست داشتنیام ایران در جریان است سهیم میسازم. شاید اگر در آن روز کشته یا اسیر شوم این نامه ارزش ترجمه شدن به اسپانیایی و رسیدن به دستان شما را پیدا کند.
فیدلِ عزیز، با قد و قامتی که شما دارید، برایتان افت دارد که هر کوتوله ای را به دفترتان راه دهید.
رنج است و درنگ نیست،
میتازم
مرگ است و شکست نیست،
میدانم
آبستنِ فتح ماست این پیکار.
فرمانده عزیز؛
رفیق فیدل آلخاندرو کاسترو رُز؛
مطلع شدم در روز پنج شنبه بیست و یکم دی ماه هزار و سیصد و نود (یازدهم ژانویه دوهزار و دوازده) در هاوانا با آقای احمدینژاد، رییسجمهور دروغین و متقلب میهنم ایران و یکی از فریبکارترین کسانی که بر کشورم حکمرانی کرده است ملاقات و با او خوشوبش کردهاید. صداقت، رُک بودن و بیپرده سخن گفتن را از شما آموختهام. پس مایلم شاگرد خوبی باشم و فروتنانه نکاتی را یادآوری و یا روشن سازم:
کشور کوبا در سال هزار و نهصد و هفتاد و پنج طی سیاستهای تحسینبرانگیز انترناسیونالیستیاش در آنگولا مقابل رژیم آپارتاید آفریقای جنوبی جنگید. در نبرد سرنوشتساز «کویتوکواناوال» رژیم آپارتاید آفریقای جنوبی شکست خورد، نبردی که شخصِ رفیق «نلسون ماندلا» آن را منشا پیروزی «کنگره ملی آفریقا» و شکست رژیم نژادپرست آفریقای جنوبی میداند.
فیدل عزیز؛ شما در آنگولا، کشوری که فاصلهاش با هاوانا بیشتر از فاصله هاوانا و مسکو بود، کشوری که اگر میخواستید از هاوانا به آنجا بروید باید سیزده ساعت لاینقطع در هواپیما مینشستید با صد هزار سرباز جنگیدهاید. جنگهایی که منجر به کشته و معلول شدن چند صد کوبایی در راه آزادی آفریقا شد. حال چطور میتوانید وحشیگریهایی که حکومت ایران نسبت به مردمش روا میدارد را نادیده بگیرید؟
کشور کوبا همچنین با اتیوپی در مقابل تجاوز خارجی همبستگی رزمجویانه نشان داد. در سال هزار و نهصد و شصت و سه رفقای کوبایی ما به الجزایر رفتند تا آنها را در نبردهای استقلال از فرانسه یاری بخشند. همچنین سربازان شجاع کوبایی برای آزادی گینه بیسائو و آنگولا از یوغ استعمار پرتقال جان فشاندند. حال چگونه میتوانید نسبت به اتفاقاتی که در وطنِ من، ایران میافتند بیتفاوت باشید و راهی به غایت غلط در پیش بگیرید؟ مگر این شما نبودید که در نوزدهیمن سالگرد قیام بیست و ششم ژوئیه در سانتیاگو کوبا گفتید: «ما هرگز به اصول انترناسیونالیستی خود خیانت نخواهیم کرد. ما هرگز سیاستهای خارجی خود را به معامله نمیگذاریم»؟
یاد آوری میکنم: کوبا روابط پرسودی با رژیم سابق ایران، حکومت محمدرضا شاه پهلوی داشت ولی در حالی که میدانستید دیدار شخص شما با رهبران حزب توده ایران که آن زمان (و البته اکنون نیز) در ایران غیرقانونی اعلام شده بود میتواند به روابطِ وقتِ ایران و کوبا صدمه وارد کند مشتاقانه به دیدار رهبران این حزب مارکسیست-لنینیست شتافتید تا در سال هزار و نهصد و هفتاد و شش شاه ایران روابطش را با کوبا قطع کند. اکنون چه شده است که شما چشم بر سرکوب تمام فعالین کارگری در ایران بستهاید؟
همچنین شما در زمان رژیم سابق ایران، حکومت محمدرضا شاه پهلوی که با ایالات متحده رابطه بسیار گرمی داشت اظهار داشتید: «شادمان خواهیم شد اگر موعظههای جیمی کارتر بتواند برخی از نزدیکترین متحدانش از جمله ایران را تحت تاثر قرار دهد تا دست از سیاست هموطن کُشی، شکنجه، آدم ربایی و کشتار رزمندگان دموکراسی و پیشرفت بردارد». - حال به من بگویید چطور میتوانید با باعث و بانی هموطنکشی و آدمرباییهای جدید در ایران خوش و بش کنید؟
شما در سال هزار و نهصد و نود و یک در ماتانزاسِ کوبا فریاد زدید: «خون مردم آنگولا خون مردم ما بود. خون مردم نامیبیا خون ماست. خون مردم آفریقای جنوبی خون ماست. خون بشریت خون ماست!» – خون مردم ایران چه؟ آیا خون مردم ایران، این خونهای ریخته شده روی آسفالتهای خیابان و کف سلول خون شما نیست؟
حتی شما کشتار و سرکوب فعالین و زندانیان سیاسی را در دهه شصت در ایران را محکوم کردید و به شدت بر حکومت ایران تاختید. اظهاراتی که مدتی به سردی روابط کوبا و ایران انجامید. اکنون گویا سرکوب فعالین سیاسی در ایران را به هیچ میانگارید.
رفیق کاسترو گرانقدر،
باور ندارم که همه چیز در قرار داد های تجاری دولت احمدینژاد و کوبا خلاصه میشود. باور ندارم که کوبا اخلاق و اصول انترناسیونالیستیاش را به یک کارخانه سیمان دویست میلیون دلاری که قرار است با کمک ایران در کوبا ساخته شود میفروشد. باور ندارم که اعتقادات انقلابی و انساندوستانه کشور شما در مقابل یک نیروگاه هزار و پانصد مگاواتی که ایران در کوبا خواهد ساخت ذوب شوند. چرا که اگر قرار به فروختن آرمانهای بشر دوستانه و پایین کشیدن پرچمهای افتخار بود ایالات متحده ی آمریکا بیشتر میپرداخت و کارخانهها، نیروگاهها و حتی زمینهای گلف با شکوه تری در کوبا میساخت. یا اگر قرار بر از دست دادن آرمانهای سوسیالیسم بود کوبا و شخص شما آنهمه در مقابل فروپاشی شوروی مقاومت نمیکرد و همرنگِ یکی از جمهوریهای استقلال یافته میشد، همرنگ همه آنهایی که از اینکه روزی کمونیست، سوسیالیست یا دوست کمونیستها بودند شرم داشتند میشدید و آرام بدون تحمل کردن هیچ یک از تحریمهای اقتصادی ایالاتمتحده (تحریمهای تریچلّی و هلمز-بورتون) به دامان نئولیبرالیسم میغلطیدید. این مقاومت جانانه تنها برای خلق کشور یا حتی جهانی نو بود: جهانی عاری از تبعیض، فقر، اختلاف طبقاتی، خشونت و بیسوادی. حال چه شده که دست مردی را میفشارید که نه تنها هرگز علاقهای به این جهان نو ندارد بلکه همه مبارزان راه خلق این جهان را به سیاه چال یا گور های سرد میفرستد و خود جز ایجاد فساد، تبعیض و فقر در کشورم قدمی برنداشته است؟
فرمانده عزیز،
حدس من این است که شما از پیشامدهای داخلی ایران بیخبرید، (و اجازه بدهیم ذکر کنم که من از شما به عنوان «فیدل کاسترو»، شخصیتی که محبوب بسیاری از چهار نسل از مبارزین راه آزادی در ایران و دیگر نقاط جهان بودهاید انتظار دارم از فعل و انفعالات ایران آگاه باشید و در صورت عدم آگاهی سخنی در این رابطه بر زبان نرانید و حکمرانانی از این کشور را به دفتر خصوصی خود دعوت نکنید.) پس سعی میکنم بصورت بسیار خلاصه و بینظم شما را در جریان برخی از وقایع کشورم ایران قرار دهم:
شکافتنِ ظلم حدودا سی سالهای که حکومت کشورم بعد از انقلاب بهمن پنجاو هفت به مردمش روا داشته از حوصله این نامه و همچنین سواد من خارج است. انقلابی که به همراهِ حاکمانِ تازه از راه رسیدهاش فرزندان خود را به مسلخ برد و امروزه با یک نگاه گذرا میتوان دید که تقریبا هیچ یک از شعارهای آن انقلاب عملی نشدهاند. اما شاید صحبت اصلی بر سر انتخاباتِ پر سر و صدای ریاست جمهوری در ایران (هزار و سیصد و هشتاد و هشت شمسی) و سرکوب مضاعف و بیسابقه معترضان به نتیجه انتخابات باشد. شاید از آن روزها است که دیدار شما با سردمدارانِ یک کودتای خشنِ انتخاباتی دیگر برای جوانان ایران قابل پذیرش نیست. آقای کاسترو، پیش از پایان یافتن زمان رای گیری در روز بیست و دوم خردادِ سال هزار و سیصد و هشتاد و هشت بسیاری از فعالین سیاسی ربوده شدند، معترضان به نتیجه انتخابات که معتقد به وقوع تقلب در این رویداد بودند بارها برای اعلام اعتراض خویش اقدام به برپایی راهپیمایی و میتینگهای مسالمت آمیز و بسیار با شکوه کردند. (طبق قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران همه در برپایی راهپیمایی غیرخشونتآمیز آزاد هستند) ولی هر بار با سرکوب خشونتبار نیروهای امنیتی، پلیس، بسیج و انواع شبه نظامیان مواجه شدند. تیراندازیهای مستقیم، ضربوشتم، پرتاب گاز های اشکآور، باعث کشته شدن بیش از هشتاد نفر شد. تصاویر و فیلمهای بسیاری از این کشتار، از این سر های پریشان و خون آلود موجود است. اسناد بسیار محکمی خبر از شکنجه بازداشت شدگان میداد. تجاوز های جنسی به زندانیان؛ضرب و شتم، آویزان کردن آنها بصورت وارونه؛ شلاق زدن با کابل، بیدار نگاه داشتن برای ساعتهای طولانی از جمله این شکنجهها است. یکی از معروفترین مکانهایی که شاهد این شکنجهها بوده «بازداشتگاه کهریزک» است، مکانی که پنج نفر از مبارزان راه آزادی در آن به فجیعترین شکل شکنجه و کشته شدند، واقیعتی که مقامات رسمی جمهوری اسلامی ایران صحت آن را تایید میکنند. دختران و پسران جوانی که با دستان خالی در خیابانها جمع شده بودند کشته یا به زندان افکنده شدند، زندانیانی که از حداقل حقوق یک زندانی بیبهرهاند. دانشجویان بسیاری ناعادلانه از حق تحصیل محروم گشته اند.حتی در یکی از تظاهرات این جنبش اعتراضی، موسوم به جنبش سبز ایران ماشینهای پلیس به صف مردم معترض کوبیدند، از روی آنها رد شدند و آنها را به شهادت رساندند (فیلم این اقدامات جنایتکارانه نیز موجود است.) در حالی که هرگز فردی از نیروهای امنیتی و شبهنظامی به خاظر این اقدامات بیرحمانه مورد پیگرد قانونی قرار نگرفت- هیچ کدام از این اعمال نمیتواند مورد تایید یک سوسیالیستِ واقعی باشد.
به جرات میتوانم بگویم تمام فعالینِ کارگری در تمام این سالها، بخصوص بعد از روی کار آمدن احمدینژاد به شدت سرکوب شدهاند. کارگران حق داشتن سندیکای مستقل و اعتصاب را ندارند. سندیکای شرکت واحد اتوبوسرانی که در سال هشتاد و چهار شمسی سعی در احیای سندیکای خود داشت به شدت سرکوب شد. رهبران و اعضای فعال سندیکا شکنجه و به حکمهای طویل المدت محکوم شدند و هم اکنون نیز در زندان هستند. حتی اوباش حکومت نُک زبان منصور اسانلو، رییس این سندیکا را بریدند تا بیش از پیش در دفاع از حقوق کارگران سخنی بر زبان نراند. همچنین هر اعتصاب و اعتراض کارگری به خشونتبارترین شکل ممکن ساکت میشود. فیدل! هیچکدام از اینها نمیتواند مورد تایید یک کمونیست و یک انقلابی باشد.
مطلعم که وضع حقوق زنان در کوبا در شرایط مطلوبی به سر میبرد. آنها بصورت برابر با مردان در اجتماع حضور دارند و سهم زنان در بسیاری از مشاغل و صنایع بیش از پنجاه درصد نیروی تولید است. بسیاری از خانوادههای کوبایی توسط زنان سرپرستی میشوند و این امری عادی در کوباست و میدانم که در کوبا همچون اکثر قریب به اتفاق کشور های دنیا زنان از حق طبیعی آزادی پوشش برخوردارند. شما در اختتامیه کنگره دوم فدراسیون زنان در هاوانا گفتید: «واضح است که زنان نیاز دارند که در مبارزه علیه استثمار؛ علیه امپریالیسم و استعمار نو و تبعیض نژادی و در یک کلمه: در مبارزه برای رهایی ملی شرکت بجویند و مادامی که این اهداف در حال محقق شدن است زنان باید به مبارزه برای رهایی خود در چاچوب جامعه انسانی ادامه دهند». ولی وضعیت زنان در کشور من به صورت دیگری است. من توانایی تشریح قانونهای تبعیضآمیز قضایی و مدنی علیه زنان و رفتار حقارتآمیزی که حکومت ایران به زنانِ وطنم روا میدارد را ندارم ولی میل دارم شاید به سادهترین حق یک انسان یعنی آزادی پوشش در ایران بپردازم و شما را متعجب کنم و بگویم نه تنها حجاب (یعنی پوشاندن تمام سطح بدن با پوشاک به جز: صورت و از مچ تا سر انگشتان دستها و از مچ تا سر انگشتان پاها) قانونی اجباری برای زنان است بلکه پلیس با بر پا ساختن گشتهای مسلح به اجرای این قانون عقب مانده نظارت میکند و زنانی که این قانون را به حد اعلا رعایت نکرده باشند بازداشت و با وضع اسفباری (گاه با ضرب و شتم جلوی چشم مردم در خیابان) با خود میبرد! – رفیق کاستروی ارجمند؛ چطور ممکن است این اعمال علیه زنان مورد تایید حزب کمونیست کوبا باشد؟
شما در سال دوهزار و سه در جمع مردم کوبا در هاوانا گفتید: «صددرصدِ مردم کوبا تحت پوشش تامین اجتماعی هستند. هشتاد و پنج درصد مردم دارای خانه هستند و مالیاتی هم نمیپردازند. پانزده درصد بقیه هم اجاره ناچیزی میپردازند که شامل ده درصدِ حقوق آنان میشود». - در کشور من تقریبا هیچ جوانی توانایی خرید خانه را ندارد. اجاره منازل گاه بیش از نود درصد حقوق مستاجران را میبلعد؛ اجارههایی که هر سال همراه با نرخ سرسام آورِ تورم بیشتر و بیشتر میشود. بیمارستانها از پذیرش بسیاری از مبتلایان به بیماریهای سخت و صعب العلاج سر باز میزنند و مراکز درمانی یکی پس از دیگری از همکاریهای خود را با بیمههای درمانی میکاهند.
سازمان بهداشت جهانی در سال هزار و نهصد و هشتاد و هشت مجموعهای از استاندار های بهداشتی را برای تمام کشور ها تایین و اعلام نمود از کشور ها انتظار دارد تا سال دو هزار (یعنی ظرف دوازده سال) به این استاندار های بهداشتی دست یابند و کوبا به عنوان تنها کشوری که در همان سالِ هزار و نهصد و هشتاد و هشت به آن استانداردها دست یافته بود مورد ستایش این سازمان قرار گرفت و شخص شما به عنوان رئیس جمهور کوبا مدال بهداشت را دریافت کرد. مدالی که بعد ها در سال هزار و نهصد و نود هشت بار دیگر بر گردن شما آویخته شد. این در حالی است که اخیرا در ایران روشن شد که خدمه یک بیمارستان بیماران مبتلا به مرضهای صعبالعلاجی که دیگر توانایی پرداخت هزینههای نگهداری در بیمارستان را نداشتند با آمبولانس به بیابانهای حومه شهر منتقل و آنها را در آنجا رها ساخته بودند. رفیق عزیز، شما چطور میتوانید از سیاستهای دولت تقلبی احمدینژاد حمایت کنید؟
کوبا مهد انواع موسقی مخصوص حوزه کارائیب است و کشور شما از سالهای بسیار دور آنچنان در تئاتر و اپرا موفق بوده است که منتقدان آمریکای شمالی زبان به ستایش اپرای کوبا پرداختند. این در حالی است که حکومت ایران به وضوح دشمن تئاتر، رقص، باله و اپرا است. به ندرت میتوان یک سالن تئاتر یا سینما را یافت که بعد از انقلاب پنجاه و هفت ساخته شده باشد. زنان در ایران از حق آواز خواندن و رقص محروم گشتهاند و دولت دروغین احمدینژاد اخیرا زورگویانه «خانه سینمای ایران»، این انجمن مستقل و شرافتمند را منحل ساخته است. تا جایی که بیاد میآورم شما همه کشورها را ملزم به پیوستن پیمان کیوتو و تعهد در کاستن گازهای گلخانهای میدانستید و همیشه از لزوم توجه به محیط زیست و فراهم نمودن هوایی پاک در سرتاسر کره زمین سخن میگفتید. اجازه بدهیم شما را از وضعیت اسفبار هوای تهران مطلع سازم و بگویم روزانه میلیونها انسان اعم از کودکان و میانسالان در معرض دهشتبارترین بیماریهای ناشی از آلودگی هوای تهران و دیگر شهر های بزرگ قرار دارند. میدانیم که فراهم ساختن هوایی پاک با همکاری شهروندان جزوی از وظایف هر حکومت است.
شما در مورد کوبا گفتید: «این جامعه یک فارغالتحصیل بیکار ندارد. ما هر آنچه داریم بین خودمان تقسیم میکنیم و این سوسیالیسم است: تقسیم عادلانه هر آنچه داریم. اگر زیاد داشته باشیم به هر کس بیشتر میرسد و اگر کم داشته باشیم همان که داریم را تقسیم میکنیم ولی هیچ کس را به حال خویش وا نمیگذاریم. تمام کارگران از خدمات تامین اجتماعی برخوردارند؛ تمام جمعیت کشور از حق مراقبتهای درمانی رایگان برخوردارند حتی اگر به جراحی تعویض قلب نیاز داشته باشند و نیز حق آموزش رایگان». – در ایران اختلاف طبقاتی بیداد میکند. در برخی قسمتهای پایتخت: تهران معمولا تابلو های تهوع آوری پدید میآید: سیل بچههای دستفروشِ بیخانمانِ پنج یا شش ساله که سر چهار راه لابلای ماشینهای گاه بسیار گران قیمت میگردند تا موفق به فروش یک بسته آدامس شوند. در ایران خانوادهای پیدا نمیکنید که با بیکاری دست و پنجه نرم نکند و به شما قول میدهم اگر یک کارگر به مرضی با هزینه درمانِ سنگین دچار شود حتما خواهد مرد. آیا شما چیزی از اختلاس سه هزار میلیارد تومانی اخیر در ایران شنیدهاید؟ - فیدل! شما از این وضعیت دفاع میکنید؟ شما نظرات دولتمردانی که کشور مرا به این وضع دچار ساختهاند تایید میکنید؟ پس ذکاوت و آگاهیِ انقلابی شما کجا رفته است؟
چند سالی است خصوصی سازی افسار گسیخته (حتی خصوصی سازی انواع صنایع سنگین) زیر نظر اشخاص اول کشور ایران و با وارونه کردن قوانین اساسیِ برآمده از انقلاب پنجاه و هفت انجام میشود. این نیز نمیتواند مورد تایید شما باشد.
القصه:
رفیق کاسترو خسته شدم. از شما میخواهم مواضع خود را در قبال دولت کودتایِ محمود احمدینژاد تصحیح کنید و به خاطر فشردن دست آن دیکتاتور از مردم ایران و از خانواده شهدای جنبش سبز ایران عذر خواهی کنید. عاجزانه تقاضا دارم برای اتخاذ مواضع در قبال ایران با حزب توده ایران که مورد اعتماد شماست و سابقه رابطه حزب شما و این حزب به بیش از پنجاه سال میرسد مشورت کنید و گوشزدهای برادرانه آنها را مورد بررسی قرار دهید. در فوریه دوهزار و یازده در مورد بهار عربی گفتید: «فقر و بیکاری، جوانان، میهن دوستان و مبارزان را تحت تاثیر قرار داده است. این مردم چطور میتوانند خودشان را با نرخ رو به افزایش غذا و مایحتاج اولیه وفق دهند؟ در این نقطه است که دیگر جای تعلل برای کسی باقی نمیماند و مردم به خیابانها میریزند و بازگشت حقوق اساسی شان را طلب میکنند. مردمی که جلوی گلوله میروند سرکوب شدنی نیستند». – باور کنید وضعیت کشور من نیز به همین صورت است، تقاضا دارم در مورد ایران نیز موضعی مشابه اتخاذ کنید. شما را توصیه میکنم به مطالعه در احوال جنبش سبز ایران و حمایت از رفیق قدیمیتان «میر حسین موسوی» که اکنون بدون هیچ محکومیتی در دادگاه به طور غیر قانونی در حصر خانگی به سر میبرد. خواهش میکنم درخواست زندانیان سیاسی ایران: منصور اسانلو (فعال کارگری)، رسول بداغی (فعال صنفی معلمان)، عیسی سحرخیز (روزنامه نگار) و حشمت الله طبرزدی (فعال سیاسی و روزنامه نگار) از شما مبنی بر محکومیت اقدامات جنایتکارانه حکومت ایران را زمین نزنید.خواهش میکنم سفارش کنید تا دانشگاه هاوانا بعد از مطالعه کافی دکترای افتخاری علوم سیاسی را که به احمدی نژاد تقدیم کرده است از او پس بگیرد و بیش از پیش به وجهه این دانشگاه صدمه نزند.
ضمنا مطلع شدم چند روز پیش یک نماد مذهبی؛ مجسمهای از یک قدیسه در کوبا گردانده شده است و این مراسم با حضور رفقا استفان لازو، معاون رییس جمهوری و برونو رودریگز، وزیر امور خارجه کوبا صورت گرفته است. به نظرم این رفتار به غایت غیرکمونیستی و در جهت تحمیق مردم و دامن زدن به خرافهپرستی، آن هم با تایید حزب کمونیست کوبا است. اینکه کوباییها در انتخاب مذهب و انجام مراسم مذهبی شان آزاد باشند بسیار پسندیده است ولی من حضور افرادی از حزب کمونیست کوبا را در این مراسم درک نمیکنم. حتی میخواستم خواهش کنم فکری به حال فیلترینگ گسترده اینترنت در کوبا و موانع دیگری که کوباییها را از دسترسی به هر گونه اطلاعاتی که میخواهد محروم میکند بکنید. بگذارید مردم کوبا صحیح و یا غلط بودن، منصفانه یا مغرضانه بودن اخبار را خود تشخیص دهند.
در نهایت:
چه گوارا میگوید: «اگر تو در برابر هر بیعدالتی از خشم به لرزه میافتی بدان که یکی از رفقای من هستی». شما رفیق و فرمانده «چه» بودهاید، باشد که همه از رفقای «چه» باشیم.
فیدل!
احتمالا دیر یا زود جنبش سبز ایران یک تظاهرات خیابانی جدید را تدارک خواهد دید. من عکسِ کوچکی از شما را که در اتاقم دارم با خود به این تظاهرات میریم و ساده دلانه ولی امیدوار شما را در مبارزه با همه پلیدیهایی که در کشور دوست داشتنیام ایران در جریان است سهیم میسازم. شاید اگر در آن روز کشته یا اسیر شوم این نامه ارزش ترجمه شدن به اسپانیایی و رسیدن به دستان شما را پیدا کند.
فیدلِ عزیز، با قد و قامتی که شما دارید، برایتان افت دارد که هر کوتوله ای را به دفترتان راه دهید.
رنج است و درنگ نیست،
میتازم
مرگ است و شکست نیست،
میدانم
آبستنِ فتح ماست این پیکار.
با بدرود های رفیقانه
Patria O Muerte
یا میهن یا مرگ
جسارت مرا ببخشید
فدای شما – انوشه
Patria O Muerte
یا میهن یا مرگ
جسارت مرا ببخشید
فدای شما – انوشه
پینوشت:
«مجمع دیوانگان» مشتاقانه از انتشار یادداشتهای شما استقبال میکند
«مجمع دیوانگان» مشتاقانه از انتشار یادداشتهای شما استقبال میکند
متن تاثیر گذاری است.
پاسخحذفلطفا تایین نه تعیین!