۱۱/۰۵/۱۳۹۰

با رنگ و لعاب منطقی تیشه به ریشه پایه‌های مدرن اصلاحات نزنیم

یک روایت «اسلامی-شیعی» وجود دارد که اصل آن را درست به خاطر ندارم اما پیوند عجیبی با مدرن‌ترین اندیشه‌های سیاسی دارد. (اگر اشتباه نکنم) می‌گویند در سفری ابوذر با عثمان و گروهی از مسلمان‌ها هم‌سفر می‌شود. موعد نماز که می‌رسد ابوذر شروع به اعتراض می‌کند. گویا بر سر شیوه نماز با عثمان اختلاف نظر دارد اما در نهایت نماز که شروع می‌شود، ابوذر هم به جمع اضافه می‌شود و به عثمان اقتدا می‌کند. وقتی از او می‌پرسند چه شد که آن همه اعتراض را کنار گذاشتی؟ می‌گوید: «انتقاد من به نماز عثمان پابرجاست؛ اما حفظ اتحاد مسلمانان اولویت بیشتری دارد». حالا ارتباطش با اندیشه مدرن سیاسی چیست؟ عرض می‌کنم.

* * *

در دوره تبلیغات انتخاباتی سال 88، مناظره‌ای در دانشگاه شریف برگزار شد میان «عباس عبدی» به نمایندگی از تیم آقای کروبی و «حمیدرضا جلایی‌پور» به نمایندگی از حامیان آقای موسوی. در آن جلسه پرسش من از آقای عبدی این بود: «یکی از دو اصل ابتدایی و بدیهی اصلاح‌طلبی در هر کجای جهان و در هر نظام سیاسی، تاکید بر فرهنگ تحزب است. آقای کروبی هم پس از شکست در انتخابات سال 84 با همین نگرش حزب «اعتماد ملی» را تاسیس کرد که کار بسیار خوبی بود و در انتخابات مجلس هشتم هم با پلاکارد همین حزب شرکت کرد. اما در آستانه انتخابات 88 ناگهان ایشان به تمام وعده‌های چهارساله خود مبنی بر فعالیت حزبی پشت پا زد و گروهی را دور خود جمع کرد که اتفاقا بیشترین فعالیت در تضاد با فرهنگ تحزب را داشتند:

1- حزب کارگزاران سازندگی از مهندس موسوی حمایت کرد اما دبیر کل این حزب، «غلام‌حسین کرباسچی» در اقدامی شگفت‌انگیز از حزب «مرخصی» گرفت تا به عنوان «معاون اول آقای کروبی» در انتخابات حاضر شود. آقای محمدعلی نجفی هم از اعضای سابق همین حزب بود که کناره گرفت تا به تیم آقای کروبی بپیوندد.

2- مجمع روحانیون مبارز از مهندس موسوی حمایت کرد اما «محمدعلی ابطحی» از اعضای همین مجمع به تیم آقای کروبی پیوست.

3- خود عباس عبدی، پس از آنکه با از حزب مشارکت کناره‌گیری کرد، دیگر هیچ گاه به صورت گروهی کار نکرد و به فعالیت انفرادی روی آورد.

در مقابل این موارد، حتی یک نفر از اعضای حزب اعتماد ملی، (مثلا جناب منتجب‌نیا) در عکس‌ها و تصاویر تبلیغاتی ستاد آقای کروبی به چشم نمی‌خوردند. حال چطور می‌توان امیدوار بود اگر این گروه، با این سابقه فعالیت حزبی به قدرت برسند می‌توانند فرهنگ تحزب در کشور ما را گسترش دهند؟ با چه منطقی می‌توان این شیوه عملکردی را «اصلاح‌طلبانه» و گامی به جلو قلمداد کرد؟»*

* * *

«کاوه لاجوردی» در وبلاگ «نسخه قابل انتشار» یادداشتی نوشته با عنوان «در انتخابات مجلس شرکت می‌کنم». ایشان در این یادداشت برای دفاع از شرکت در انتخابات مجلس، برخی استدلال‌های حامیان تحریم را از نگاه خود نام برده و رد کرده است. من به تک تک استدلال‌های ایشان نقد دارم. اساسا به این شیوه نگرش که «من استدلال حامیان تحریم را رد می‌کنم، پس شرکت در انتخابات به اثبات می‌رسد» هم نقد دارم. با این حال حرفی که اینجا می‌خواهم بزنم از جنس دیگری است. می‌خواهم بگویم نگرش نگارنده «نسخه قابل انتشار»، در هر زمینه‌ای «منطقی» قلمداد شود، در زمینه سیاست از اساس مردود و نمایان‌گر بارزی از عارضه «پوپولیسم» است.

آقای لاجوردی نخستین استدلالی را که می‌خواهد زیر سوال ببرد اینگونه شرح می‌دهد: «رأی نمی‌دهم چون رهبرانِ جنبشِ سبز گفته‌اند انتخابات را تحریم کنیم». ایشان در پاسخ می‌نویسند: «دست‌کم در حیطه‌ی تصمیم‌گیری برای چیزی از جنسِ رأی‌دادن، این‌ نوع استدلالْ موافقِ سلیقه‌ی من نیست». حرف من این است که اتفاقا تنها و تنها در همین حیطه «تصمیم‌گیری برای رای دادن» است که این شیوه استدلال پذیرفته شده است. مثلا در حوزه اندیشه، یا مذهب، یا امورات شخصی نمی‌توان استدلالی را پذیرفت که رنگ و بوی زیر پا گذاشتن منطق شخصی و تمسک به تقلید از دیگران را می‌دهد. این همان فرهنگ «تقلیدگری» یا «مرید و مرادی» است که از نظر من به کلی مردود است. اما زمانی که وارد حیطه سیاست (اینجا رای دادن) می‌شویم، این دیگر نامش «تقلیدگری» نیست، بلکه کار حزبی و گروهی است. یعنی اعضای حزب می‌نشینند دور هم و بحث می‌کنند، اما پس از اینکه رای‌گیری شد، همه باید به آرای اکثریت پای‌بند باشند و تک‌روی به هر شکل ممکن مردود است.

* * *

می‌خواهید اسمش را «اتحاد میان امت اسلامی-شیعی» بگذارید، یا «فرهنگ تحزب مدرن». حقیقت موضوع یک چیز است، کسی که می‌گوید من در سیاست ساز خودم را می‌زنم، تیشه به ریشه جامعه «اندام‌وار» می‌زند. این اندیشه نتیجه‌اش جامعه‌ای توده‌ای است که همین امروز هم شاهدش هستیم و این جامعه مساعدترین بستر برای ظهور و رشد و قدرت پوپولیست‌هایی است نظیر احمدی‌نژاد. بزرگترین سد پیش روی پوپولیسم و پرهیز از فاجعه «فاشیسم» و حتی «توتالیتاریسم» قطعا و بدون تردید شکل‌دهی به جامعه توده‌ای، تشکیل نهادهای مدنی و اجتماعی و البته نهادینه کردن فرهنگ تحزب و کار گروهی است. این یعنی نقد و بحث و جدل به جای خود، پس از آنکه تصمیم درون گروهی و درون جناحی گرفته شد، به خرد جمعی و رای و نظر نهادها (و گاه شخصیت‌های مرجع) گردن نهیم، ولو اینکه نسبت به آن نقد داشته باشیم.

پی‌نوشت:
* انتقادهایم به تیم انتخاباتی مهندس موسوی بماند برای زمان مناسب

امروز 9 حزب و تشکل سیاسی بیانیه‌ مشترکی برای دعوت به تحریم انتخابات صادر کرده‌اند. (اینجا)
سازمان مجاهدین انقلاب هم خواستار مقاومت منفی از طریق تحریم انتخابات شده است. (اینجا)

۱ نظر:

  1. ممنون‌ام که نظرتان درباره‌ی نوشته‌ی مرا منتشر کرده‌اید.

    در موردِ اولین نکته، تصورِ من این است که در نبودِ دلیل‌های محکم برای شرکت‌نکردن، اصل بر شرکت در انتخابات است. برای همین است که معتقدم اگر کسی دلیل‌های عرضه‌شده برای تحریم را رد کند، این ردکردنْ دلیلِ کافی خواهد بود برای شرکت.

    در موردِ کارِ گروهی و حزبی باید بیشتر فکر کنم. موضعِ ابتدائی‌ام این است که احتمالاً موضوع کمی پیچیده‌تر از آن است که شما می‌گویید. اگر مسأله‌ی حزب این است که، مثلاً در انتخاباتِ آتی، ب کاندیدای حزب باشد یا هـ، در این صورت می‌پذیرم که نوعاً و در شرایطِ عادیْ اعضا باید تصمیمِ حزب را بپذیرند. اما اگر مسأله تصمیمی است که، بنا به ملاحظاتِ نظری، از دیدِ یک عضوِ حزبْ‌ غیرعقلانی است، در این صورت به نظرِ من عجیب یا غیرمنطقی نیست که شخصِ مخالف نظرِ حزب را نپذیرد. اگر این پدیده‌ی نپذیرفتنِ تصمیمِ حزب امرِ غریبی باشد آنگاه باید بگوییم که اصولاً انشعابْ امرِ غریب و مردودی است.

    وانگهی، در بحثِ شما صحبت از "کار حزبی و گروهی" است: "یعنی اعضای حزب می‌نشینند دور هم و بحث می‌کنند، اما پس از اینکه رای‌گیری شد، همه باید به آرای اکثریت پای‌بند باشند و تک‌روی به هر شکل ممکن مردود است". آیا در این مسأله‌ی تحریم، اعضای حزب (کدام حزب؟) نشسته‌اند دورِ هم و بحث کرده‌اند و رأی گرفته‌اند؟ به فرض که حزبی باشد که آقایان موسوی یا کروبی از اعضایش یا از سران‌اش باشند، آیا هیچ خبری از هیچ جلسه و رأی‌گیری‌ای داشته‌اید؟ به نظرم اینکه خبری تک‌سطری برسد که آقای فلان گفته رأی ندهید نشان از هیچ تصمیمِ *حزبی‌*ای ندارد؛ عمل‌کردن به این حکمِ تحریم *صرفاً به این سبب که از شیخ نقل شده* به نظرِ من از جنسِ "تقلیدگری" است.

    پاسخحذف