سعید: راستش تناقضها و اشکالهایی در یادداشت: «با رنگ و لعاب منطقی تیشه به ریشه پایههای مدرن اصلاحات نزنیم» دیدم که تصمیم گرفتم این چند خط را برایتان بنویسم. چون نوشتهاید که «مجمع دیوانگان مشتاقانه از انتشار یادداشتهای شما استقبال میکند» امیدوار شدم که نکتههای زیر را به عنوان یک مطلب مجزا و نقدی بر مطلب خودتان منعکس کنید، تا خوانندگان هم در جریان آن قرار بگیرند. قبلا از انعکاس این نقد تشکر میکنم:
یک ـ در یک جایی از متن راجع به حیطه شخصی حرف زدهاید و تقلید در حوزه خصوصی را منع کردهاید و به صراحت گفتهاید که: «در حوزه اندیشه، یا مذهب، یا امورات شخصی نمیتوان استدلالی را پذیرفت که رنگ و بوی زیر پا گذاشتن منطق شخصی و تمسک به تقلید از دیگران را میدهد. این همان فرهنگ تقلیدگری یا مرید و مرادی است که از نظر من به کلی مردود است.» خب، اگر چیزی که مربوط به حیطۀ شخصی آدمهاست واقعا خصوصی است خب شما به چه حقی برای دیگران تعیین تکلیف میکنید؟ یعنی اگر کسی دوست داشته باشد که در حیطه خصوصی اندیشه و مذهبش را از دیگری تقلید کند این به من و شما چه مربوط است؟
دو ـ نباید به مفاهیم تاریخی (مثل مفهوم مدرن) نگاه انتزاعی و سلیقهای داشته باشیم. شما از چه جهت پیروی اقلیت از اکثریت را مدرن میدانید؟ از این جهت که عقل خودبنیاد بشر در تمدن غربی به این نتیجه رسیده که نظر تک تک شهروندان (عامی یا نخبه) در سیاست موضوعیت دارد و در قانونگذاری و شیوههای اجرا اقلیت به ناچار باید تابع اکثریت باشد؟ یا تنها از آن رو که هماهنگی اجزاء و انداموارگی را خصیصه اصلی مفهوم مدرن تلقی کردهاید؟ به نظر بنده که تلقی دوم به واقعیت نزدیکتر است، شما سطحیترین مفهوم از امر مدرن را با ظاهر خوشایند رفتار یک مسلمان یکی گرفتهاید و از بنیاد اندیشه سیاسی مدرن و تاریخش غفلت کردهاید.
سه ـ مدرن نامیدن رفتاری که فقط شباهت ظاهری به تبعیت اقلیت از اکثریت دارد اشتباه بزرگی است. اینکه یک مسلمان به زعیم خودش به شدت انتقاد کند اما در عمل رفتاری نشان ندهد که منافی وحدت باشد جز از مجرای مفهوم ولایت قابل تفسیر نیست. بنابراین رفتار ابوذر هیچ «پیوند عجیبی با مدرنترین اندیشههای سیاسی» ندارد. در جامعه اسلامی اکثریت اصلا حق حاکمیت ندارند و همه در چارچوب اسلام صاحب حقوق میشوند. انتخاب حاکم هم با ساز و کارهای مقبول اسلامی (عموما با اتکاء به اهل حل و عقد) است و اگر حاکمی تعیین شد دیگر صاحب ولایت خواهد بود و رفتار متقابل مردم و ولی هم ضوابط خاص خودش را دارد. پس رفتار ابوذر نه برای پیروی از نظر اکثریت، که از جهت احترام به حکم خدا، و رعایت مصلحت مسلمین بوده است.
چهار ـ شما قاطعانه به پیروی اقلیت از اکثریت فتوی دادهاید اما تبعات آن را محکوم میکنید! افراط کردن روی این پیروی از مهمترین زمینههای بروز فاشیسم و توتالیتاریسم است که در نهایت به خورده شدن اقلیت منجر میشود. اگر رأی اکثریت بنیاد حکومت باشد همیشه این تهدید وجود دارد که کسی بیاید و اکثریت جامعه را همراه خودش کند و بگوید جهودها اصلا میکروب اروپا هستند و باید از بین ببریم شان، جمعیت هم برایش هورا بکشند و های بگویند! اما اگر به حکومت اسلامی توجه کنید هیچ وقت به اکثریت اجازه نمیدهند اینطور راجع به اقلیت نظر بدهند، آنها به احکام آسمانیای معتقد هستند که هیچ اکثریتی نمیتواند تغییرشان بدهد و اکثریت اساسا در اسلام کارهای نیست. اگر بنیاد حکومتی به رأی اکثریت باشد مسلمانها دیگر آن حکومت را حکومت اسلامی نمیدانند.
پنج ـ شما گفتهاید: «کسی که میگوید من در سیاست ساز خودم را میزنم، تیشه به ریشه جامعه «انداموار» میزند. این اندیشه نتیجهاش جامعهای تودهای است» اما اگر هر کسی ساز خودش را بزند نتیجهاش جامعه تودهای نخواهد بود! برعکس نتیجهاش جامعه ذرهای و گسترده شدن میل به آنارشیسم عملی خواهد بود. عجیب است که شما برای گرفتن نتیجه دلخواهتان همه چیز را به میل خودتان واژگون میکنید. در جامعه ذرهای شده هم هیچ جایی برای فاشیسم و توتالیتاریسم نیست! متأسفانه مفاهیم انسانی و ملزوماتشان سنگ و فلز نیستند که هر جور بخواهیم تغییر شکلشان بدهیم. تکرار میکنم که نتیجه تکروی در سیاست تودهای شدن جامعه نیست، ذرهای شدنش (و زیر سوال رفتن اساس و مفهوم جامعه) است.
شش ـ نمیشود از شما انتظار داشت که با بحران فردگرایی تجدد و لیبرالیسم سنتی، و راه حل ها و مسکنهایش آشنا باشید اما میتوان ازتان انتظار داشت که برای فتوا دادن به تحریم انتخابات (تبعیت از نظر موسوی یا کروبی) و مخالفت با اظهارنظر کسی که در اقلیت قرار گرفته (کاوه لاجوردی) همه چیز را با هم قاطی نکنید! گردن نهادن به رأی اکثریت با گردن نهادن به رأی شخصیتهای مرجع متناقض است و انگار شما هر دو را با هم میخواهید! گردن نهادن به رأی شخصیتهای مرجع شبیه همان فکری است که مخالفین شما در تبعیت از یک شخص میزنند: تا حالا از خودتان پرسیدهاید اگر اکثریت جامعه بگویند باید تابع خمینی (یا خامنهای) باشیم و او هر تصمیمی که گرفت درست است در برابرشان چه نظر و عملی خواهید داشت؟
هفت ـ به نظر بنده شما بیش از هر چیز دغدغه تشکیلاتی دارید و از اینکه سبزی پیدا شود که طرفدار شرکت در انتخابات باشد ناراحتاید. اما نه اصلاحات و نه جنبش سبز هیچ وقت به آن معنا صاحب تشکیلات نبودهاند. تحقق چنین تشکیلات و نظمی هم در وضعیت حاضر محال است و به نظر بنده مطلوب هم نیست. اگر ما پوپولیسم و تحت فشار قرار دادن اقلیت در یک بعد بزرگتر (جامعه) را محکوم میکنیم نمیتوانیم در بعد کوچکتر (حزب یا جنبش) آن را تجویز کنیم. حداکثر میتوانیم بگوییم امثال لاجوردی دیگر با هسته جنبش ارتباطی ندارند، اما نمیتوانیم آنها را مخالف نظر اکثریت بدانیم، چون هیچ کس از اعضای جنبش رأی نگرفته که انتخابات باید تحریم بشود یا نه؟ (البته تناقضهای حزبی که در مورد کرباسچی و ... گفتید کاملا درست است).
هشت ـ بعضی شیعهها میگویند خوارج در مسجدی که امام اولشان نماز میخواند نماز جدا برگزار میکردند اما به حکم «ولی» کسی با آنها کاری نداشت، منتها وقتی از امر ولی اطاعت نکردند حکمشان «باغی» شد و بعد هم که دست به سلاح بردند «محارب» شدند و جهاد علیهشان واجب. ابوذر احتمالا نه میخواسته باغی باشد و نه محارب، چون هنوز مصلحت اسلام را (بر خلاف امام سوم شیعیان) در خطر نمیدیده که با حکومت مبارزه کند. بنابراین این نکته را هم توجه داشته باشید که استخدام روایت یا ادبیات اسلامی غیر از اینکه با مفاهیم مدرن و ارزشهای تجدد (مثل جدایی دین از حکومت) تعارض دارد ممکن است باب تأیید رفتار حکومت نسبت به مخالفین و کسانی که طالب تغییرات اساسی هستند را باز کند.
باز هم از حوصله و توجه شما متشکرم.
پینوشت:
«مجمع دیوانگان» مشتاقانه از انتشار یادداشتهای شما استقبال میکند.
دو ـ نباید به مفاهیم تاریخی (مثل مفهوم مدرن) نگاه انتزاعی و سلیقهای داشته باشیم. شما از چه جهت پیروی اقلیت از اکثریت را مدرن میدانید؟ از این جهت که عقل خودبنیاد بشر در تمدن غربی به این نتیجه رسیده که نظر تک تک شهروندان (عامی یا نخبه) در سیاست موضوعیت دارد و در قانونگذاری و شیوههای اجرا اقلیت به ناچار باید تابع اکثریت باشد؟ یا تنها از آن رو که هماهنگی اجزاء و انداموارگی را خصیصه اصلی مفهوم مدرن تلقی کردهاید؟ به نظر بنده که تلقی دوم به واقعیت نزدیکتر است، شما سطحیترین مفهوم از امر مدرن را با ظاهر خوشایند رفتار یک مسلمان یکی گرفتهاید و از بنیاد اندیشه سیاسی مدرن و تاریخش غفلت کردهاید.
سه ـ مدرن نامیدن رفتاری که فقط شباهت ظاهری به تبعیت اقلیت از اکثریت دارد اشتباه بزرگی است. اینکه یک مسلمان به زعیم خودش به شدت انتقاد کند اما در عمل رفتاری نشان ندهد که منافی وحدت باشد جز از مجرای مفهوم ولایت قابل تفسیر نیست. بنابراین رفتار ابوذر هیچ «پیوند عجیبی با مدرنترین اندیشههای سیاسی» ندارد. در جامعه اسلامی اکثریت اصلا حق حاکمیت ندارند و همه در چارچوب اسلام صاحب حقوق میشوند. انتخاب حاکم هم با ساز و کارهای مقبول اسلامی (عموما با اتکاء به اهل حل و عقد) است و اگر حاکمی تعیین شد دیگر صاحب ولایت خواهد بود و رفتار متقابل مردم و ولی هم ضوابط خاص خودش را دارد. پس رفتار ابوذر نه برای پیروی از نظر اکثریت، که از جهت احترام به حکم خدا، و رعایت مصلحت مسلمین بوده است.
چهار ـ شما قاطعانه به پیروی اقلیت از اکثریت فتوی دادهاید اما تبعات آن را محکوم میکنید! افراط کردن روی این پیروی از مهمترین زمینههای بروز فاشیسم و توتالیتاریسم است که در نهایت به خورده شدن اقلیت منجر میشود. اگر رأی اکثریت بنیاد حکومت باشد همیشه این تهدید وجود دارد که کسی بیاید و اکثریت جامعه را همراه خودش کند و بگوید جهودها اصلا میکروب اروپا هستند و باید از بین ببریم شان، جمعیت هم برایش هورا بکشند و های بگویند! اما اگر به حکومت اسلامی توجه کنید هیچ وقت به اکثریت اجازه نمیدهند اینطور راجع به اقلیت نظر بدهند، آنها به احکام آسمانیای معتقد هستند که هیچ اکثریتی نمیتواند تغییرشان بدهد و اکثریت اساسا در اسلام کارهای نیست. اگر بنیاد حکومتی به رأی اکثریت باشد مسلمانها دیگر آن حکومت را حکومت اسلامی نمیدانند.
پنج ـ شما گفتهاید: «کسی که میگوید من در سیاست ساز خودم را میزنم، تیشه به ریشه جامعه «انداموار» میزند. این اندیشه نتیجهاش جامعهای تودهای است» اما اگر هر کسی ساز خودش را بزند نتیجهاش جامعه تودهای نخواهد بود! برعکس نتیجهاش جامعه ذرهای و گسترده شدن میل به آنارشیسم عملی خواهد بود. عجیب است که شما برای گرفتن نتیجه دلخواهتان همه چیز را به میل خودتان واژگون میکنید. در جامعه ذرهای شده هم هیچ جایی برای فاشیسم و توتالیتاریسم نیست! متأسفانه مفاهیم انسانی و ملزوماتشان سنگ و فلز نیستند که هر جور بخواهیم تغییر شکلشان بدهیم. تکرار میکنم که نتیجه تکروی در سیاست تودهای شدن جامعه نیست، ذرهای شدنش (و زیر سوال رفتن اساس و مفهوم جامعه) است.
شش ـ نمیشود از شما انتظار داشت که با بحران فردگرایی تجدد و لیبرالیسم سنتی، و راه حل ها و مسکنهایش آشنا باشید اما میتوان ازتان انتظار داشت که برای فتوا دادن به تحریم انتخابات (تبعیت از نظر موسوی یا کروبی) و مخالفت با اظهارنظر کسی که در اقلیت قرار گرفته (کاوه لاجوردی) همه چیز را با هم قاطی نکنید! گردن نهادن به رأی اکثریت با گردن نهادن به رأی شخصیتهای مرجع متناقض است و انگار شما هر دو را با هم میخواهید! گردن نهادن به رأی شخصیتهای مرجع شبیه همان فکری است که مخالفین شما در تبعیت از یک شخص میزنند: تا حالا از خودتان پرسیدهاید اگر اکثریت جامعه بگویند باید تابع خمینی (یا خامنهای) باشیم و او هر تصمیمی که گرفت درست است در برابرشان چه نظر و عملی خواهید داشت؟
هفت ـ به نظر بنده شما بیش از هر چیز دغدغه تشکیلاتی دارید و از اینکه سبزی پیدا شود که طرفدار شرکت در انتخابات باشد ناراحتاید. اما نه اصلاحات و نه جنبش سبز هیچ وقت به آن معنا صاحب تشکیلات نبودهاند. تحقق چنین تشکیلات و نظمی هم در وضعیت حاضر محال است و به نظر بنده مطلوب هم نیست. اگر ما پوپولیسم و تحت فشار قرار دادن اقلیت در یک بعد بزرگتر (جامعه) را محکوم میکنیم نمیتوانیم در بعد کوچکتر (حزب یا جنبش) آن را تجویز کنیم. حداکثر میتوانیم بگوییم امثال لاجوردی دیگر با هسته جنبش ارتباطی ندارند، اما نمیتوانیم آنها را مخالف نظر اکثریت بدانیم، چون هیچ کس از اعضای جنبش رأی نگرفته که انتخابات باید تحریم بشود یا نه؟ (البته تناقضهای حزبی که در مورد کرباسچی و ... گفتید کاملا درست است).
هشت ـ بعضی شیعهها میگویند خوارج در مسجدی که امام اولشان نماز میخواند نماز جدا برگزار میکردند اما به حکم «ولی» کسی با آنها کاری نداشت، منتها وقتی از امر ولی اطاعت نکردند حکمشان «باغی» شد و بعد هم که دست به سلاح بردند «محارب» شدند و جهاد علیهشان واجب. ابوذر احتمالا نه میخواسته باغی باشد و نه محارب، چون هنوز مصلحت اسلام را (بر خلاف امام سوم شیعیان) در خطر نمیدیده که با حکومت مبارزه کند. بنابراین این نکته را هم توجه داشته باشید که استخدام روایت یا ادبیات اسلامی غیر از اینکه با مفاهیم مدرن و ارزشهای تجدد (مثل جدایی دین از حکومت) تعارض دارد ممکن است باب تأیید رفتار حکومت نسبت به مخالفین و کسانی که طالب تغییرات اساسی هستند را باز کند.
باز هم از حوصله و توجه شما متشکرم.
پینوشت:
«مجمع دیوانگان» مشتاقانه از انتشار یادداشتهای شما استقبال میکند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر