1- بهترین ترجمه برای عرفان در فارسی «شناخت» است و در تعریف هر شکلی از تلاش برای شناختن و فهمیدن که میتواند از تماشای طبیعت و تفکر در آن به صورت خیلی ابتدایی تا خواندن کتاب و تحصیل علم باشد یک عمل عرفانی است. مطلب رفیق.ش (ایرانیان و عرفان-1) در واقع نه راجع به نقد عرفان که یک عمل انسانی و در راستای درک و مکاشفه جهان هستی است٬ بلکه در نقد «سنت عرفانی ایرانی» نوشته شده است. این دقیق نبودن گاهی ارزش مطلب را آنگونه که باید نشان نمیدهد.
2- آنچه ارزش مطالعه و بحث دارد٬ سنت عرفانی ایرانی است شامل زمان و نحوه شکل گیری آن٬ سیر تحول و تغییرات و بالندگی آن در طول تاریخ تا به امروز و در نهایت میزان حضور و تاثیر آن در زمان حاضر. من این مقوله را یک بحث جدی تحقیقی میدانم که باید در سطوح عالی دانشگاهی و حوزوی به آن پرداخته شود و نه یک یادداشت گم شده در بین چندین یادداشت دیگر در خصوص بررسی رفتار و منش ایرانیان و انتقاد و تحلیل تند و تیز آلاحمدوار و در نهایت فراموش شده و کم اثر.
3- درباره محتوای یادداشت هم خوب است به یک مطلب اشاره کنم. «رفیق.ش» هر چند تاثیرات منفی داشتن این سنت خاص عرفانی در جامعه و نقش آن در شکلدهی رفتار و منش ایرانی را با کمی مبالغه شرح داده است اما مهمترین نکته را فراموش کرده و آن بررسی دلایل ساخته و پرداخته شدن این سنت در جامعه ایرانی است. سنت عرفانی که ما میشناسیم اگر چه قدمتی هزار ساله دارد اما اوج گرفتن و فراگیر شدن آن را باید در حمله مغول به ایران جست و جو کرد. این سنت عرفانی بیش از آنکه علت بروز رفتارهای جامعه گریز و انزواطلب و تخدیر کننده ایرانیان باشد خود معلول شکستهای تاریخی و پیاپی ایرانیان و ترسهای دایمی و طولانی مدت از اوضاع آشفته این مرز و بوم بوده است. سنت عرفانی ما گریزگاهی بوده است بیشتر برای نخبهگان جامعه تا در حلقههای چند نفره کنج خانهای بنشینند و فارغ و فراموش از آنچه بیرون از منزل بر سر مردم و میهن میآید شعری بخوانند و تاری بنوازند و اشکی بریزند و حال خوبی پیدا کنند. موسیقی سنتی ما چرا سرشار از ناله و دردمندی است و شعر ما چرا اینقدر فردی و غیراجتماعی و بریده از دنیای بیرون و داستان مورد علاقه ما چرا داستان شاهان و یلان درگذشته؟ مساله اینجاست که وقتی دنیای بیرون به هم ریخته و آشفته و ترسآور و بیامید است آدمی به دنیای درون پناه میبرد و وقتی این پناه بردن طولانی میشود این همه شعر و موسیقی و حکایت و سنت از آن زاییده میشود که سراسر حرمان و مکاشفه و عشق و عرفان است.
4- رفیق.ش به خوبی تشخیص داده است که سنت عرفانی ما امروز یک مخدر به تمام معنا است و «آفتی» در رفتار جامعهای که قصد دارد مطالبات جمعی را پیگیری نماید. در جامعهای که در بزنگاه تاریخی خود٬ مطالبات متجددانهای مثل دموکراسی را سرلوحه نیازهای خود میبیند٬ سنت عرفانی مانند آنچه ما داریم یک بردار نیرومند در جهت عکس این تلاش است که گریزگاهی برای هر فرد یا محفلی میسازد که در جست و جوی فراموشی و تخلی خود با مخدری از جنس به ظاهر فرهیختگی و روشنفکرانه است اما در باطن منجر به بیعملی و سکون و سکوت ایشان خواهد شد .
5- در تایید نقدهای رفیق.ش٬ جامعه ما امروز بسیار بیشتر از شاعران و نوازندگان و پردهخوانان افتخارات گذشته٬ نیازمند سربازانی است که نه سلاحی دارند و نه قرار است خونی بریزند یا کشته شوند. این سربازان باید با سنتهای غلطی بجنگند که سنت عرفانی تنها یکی از آنهاست که بسیار تضعیف شده و کم اثر و به دلایل پیش گفته بیشتر چالهای بر سر راه نخبگان و تحصیلکردگان جامعه است. سنتهایی که بسیار حاضرتر و موثرترند و باید با آنها جنگید از دوران کودکی ما آغاز میشود٬ از تبعیض والدین نسبت به فرزندان دختر و پسر که ریشه در سنت دارد٬ از تفاوت سهمیه دختر و پسر در دانشگاهها که ریشه در قانونی برگرفته از سنت است٬ از سنتهای ازدواج٬ خواستگاری پسر از دختر (و نه برعکس)٬ مهریه و طلاق که بر میلیونها نفر تاثیر میگذارد و زندگی نسلها را در هم میکوبد ٬ قبیلهگرایی و فامیل بازی در استخدام و به کار گیری آدمها٬ در راه انداختن کارآشنایان٬ در دلالی و بخر و بنداز و فرصتطلبی٬ در کاسبی بیرحمانه و دروغ محور و تفاخر به این دغل بازی و اسم زرنگی روی آن گذاشتن و صدها و هزاران سنت دیگرهمه غلط و همه آفت و در نهایت تخریب کننده اجتماع و روابط آدمهایش. و سوال اینجاست که آدمهای محصول چنین فضایی چگونه باید روح جمعی خود را بیابند و برای هدفی واحد مبارزه کنند و در نهایت جامعهای را با اراده جمعی خود اداره نمایند؟
مطلب را طولانی کردم اما خواستم از فرصت استفاده کنم و به دردهای دیگر اشارهای کرده باشم. امیدوارم رفیق مشترکمان کارش را ادامه دهد و بتوانیم همراه با هم نگاههای معنیدارتری به خود و گذشتهمان بیاندازیم و در نهایت برای فردای ناگزیر جامعه که خودمان خواهیم بود و خودمان٬ آمادهتر شویم.
پینوشت:
«مجمع دیوانگان» مشتاقانه از انتشار یادداشتهای شما استقبال میکند.
این نوشته در حد یک کامنت بود به نوشته رفیق.ش.
پاسخحذفعنوان "در نقد ..." شایسته نبود.