رفیق.ش: ایرانیها عاشق بازی با واژهها هستند. نوعی واژهپردازی قافیهدار که قرنهاست به عنوان «سبک عراقی» در شعر شناخته میشود هنوز شاید پرمشتریترین گوشه ادبیات نزد ایرانیها باشد. ایرانیان برای «گل»، «بلبل»، «می»، «میخانه»، «عارف»، «صوفی»، «جام»، «صبا»، «پیمانه» و ... معانی چندان مشخصی قایل نیستند. همان که این واژگان از معنای اولیه خود بیرون آمدهاند و تنها به تناسب عروض و قافیه در جای جای جملات گنگ و (بدون تردید) بیمعنی نقش میپذیرند انگار به خودی خود ارضاء کننده بوده است. حتی انگار خالی از لطف بوده که معنای مشخص جدیدی به آنها تخصیص داده شود. وقتی هر یک از این واژگان به گوش ایرانیان میرسد بیدرنگ چندین مصراع شعر، چند مفهوم گنگ شاعرانه و حتی گاهی نام چند شاعر همراه زوایای دیدشان به دنیا در ذهن متبادر میشود.
از زاویه مقابل معنای گنگ و عملا بیمعنایی آنچنان فرهنگ لغات فارسی را تسخیر کردهاند که طرح هر بحث صریح با استفاده از معانی اولیه واژگان بسیار دشوار شده است. هر نویسنده یا سخنرانی باید به دقت مراقب واژگانی باشد که بر زبان یا قلمش جاری میگردد. دایره روزافزون لغتهایی که توسط فرهنگ مستقر مینگذاری شدهاند ممکن است هر لحظه نویسندگان و سخنرانان را به دام بیندازد. لحظهای غفلت در استفاده از اصطلاحات چند معنی میتواند منجر به بروز محتوای ناخواسته در کلام یا نوشته شود.
انواع واژگانی که همزمان با انقلاب مشروطیت خلق شدند و یا از زوایای تاریک دایره لغات قدیمی بیرون آمدند به سادگی دچار همان بلایی شدند که پیش از آن بر سر واژگان ادبی آمده بود. این بار خبری از خوره به سبک عراقی نبود اما بیگمان همان گرایش کلافپرستی در سبکی دیگر ظاهر شده بود. «ملت»، «حریّت»، «مساوات» و ... نخستین قربانیان موج اول تسخیر واژگان پس از مشروطیت بودند. موج دوم واژههایی نظیر «آزادی»، «استقلال»، «خلق»، «عدالت»، «جمهوری»، «دموکراسی» و ... را قلقلک داد و نهایتا کار بدانجا کشید که «اصلاحات»، «اصلاحطلبی»، «اصلاحگری» و ... هم از تعرض مصون نماندند.
کار از آنجا بیخ پیدا کرد که نابغهها دست به کار شدند تا از لابلای کلمات مورد استفاده، خط مشی سیاسی هر سخنران یا نویسندهای را اکتشاف نمایند. موضوع آنقدر بدیهی در نظر گرفته شد که مثلا در سالیان اخیر اگر کسی بخواهد به هر دلیلی از «اصلاح» سخن بگوید و در عین حال به عنوان «عضو رسمی چند حزب مشخص سیاسی» شناخته نشود ترجیح خواهد داد از معادل انگلیسی «رفرم» استفاده کند. به همین منوال ساده کوچکترین ترکیبی از چند واژه مذهبی و اصطلاحات فرنگی ممکن است هویت نویسندهای را برای همیشه به عنوان «روشنفکر مذهبی» تثبیت نمایند. نمونههایی از این دست فراواناند.
از نگاهی دیگر چند معنایی یا گنگ بودن مفهوم واژگان برای طیف وسیعی از سیاستمداران و چهرههای اجتماعی امکان وسیعی برای پیچیده سخن گفتن و یا گنگ سخن گفتن فراهم آورده است. حتما شنیدهاید: «حجاب محدودیت نیست؛ مصونیت است» یا «حجاب حق زن است». در حالتی دیگر نمایندگان استبدادیترین تفکرات ممکن به سادگی از «آزادی» سخن میگویند و سنتیها به راحتی از مفاهیم نوین قافیه میسازند. این دیگر یک مشکل دایرهالمعارفی نیست؛ بلکه تبدیل به یک معضل فرهنگی شده است. وضعیت اخیر حتی از موضع «تقلیل مفاهیم سیاسی در عصر مشروطیت» فاصله جدی گرفته و به حد قلب مفاهیم توسعه یافته است.
وقتی «آزادی» و «عدالت» به عنوان دو مطالبه اجتماعی مطرح میشوند دعوا بالا میگیرد. منظور کدام «آزادی» است و کدام «عدالت»؟ این سوال جدی است چون ممکن است منظور از آزادی همان «فحشا» باشد که دامان غرب را گرفته و به همان شیوه شاید مقصود از «عدالت» چیزی فراتر از مرزهای «مصلحت نظام» باشد! در این صورت پر واضح است که این مطالبات «افراطی» هستند و با منطق اعتدال جور در نمیآیند!
گنگترین واژهها از دایره لغات فارسی، نه «گل» و «بلبل» و «صوفی» و «پیمانه» است و نه «آزادی» و «حریت» و «مساوات» و «عدالت». گنگترین واژهها همان «اعتدال» است. «اعتدال»ی که در فرهنگ ایرانیان غالبا از طریق همان گنگ کردن هرچه بیشتر اصلاحات اجتماعی و تخصیص صفت «افراطی» به مفاهیم اولیه واژگان حاصل میشود. این اعتدال غالبا بدان معناست که بین غلط و درست هر بار «نیمه غلط» انتخاب گردد! در مکانیسم سیاسی ممکن است با چند بار حرکت بین «نیمه غلط» و «درست» رفته رفته جامعه به سمت گزارههای درست طی طریق کند، اما در فرهنگ عمومی این میانهیابیها یکسر در راستای گنگتر شدن هرچه بیشتر مفاهیم است تا آنجا که دیگر سادهترین مفاهیم اجتماعی توضیحی گسترده میطلبند تا شبههای ایجاد نشود و این انگار همان وضعیتی است که امروز دچارش شدهایم.
پینوشت:
شما نیز میتوانید مجموعه یادداشتهای خود را در مجمع دیوانگان تعریف و سردبیری کنید.
از زاویه مقابل معنای گنگ و عملا بیمعنایی آنچنان فرهنگ لغات فارسی را تسخیر کردهاند که طرح هر بحث صریح با استفاده از معانی اولیه واژگان بسیار دشوار شده است. هر نویسنده یا سخنرانی باید به دقت مراقب واژگانی باشد که بر زبان یا قلمش جاری میگردد. دایره روزافزون لغتهایی که توسط فرهنگ مستقر مینگذاری شدهاند ممکن است هر لحظه نویسندگان و سخنرانان را به دام بیندازد. لحظهای غفلت در استفاده از اصطلاحات چند معنی میتواند منجر به بروز محتوای ناخواسته در کلام یا نوشته شود.
* * *
انواع واژگانی که همزمان با انقلاب مشروطیت خلق شدند و یا از زوایای تاریک دایره لغات قدیمی بیرون آمدند به سادگی دچار همان بلایی شدند که پیش از آن بر سر واژگان ادبی آمده بود. این بار خبری از خوره به سبک عراقی نبود اما بیگمان همان گرایش کلافپرستی در سبکی دیگر ظاهر شده بود. «ملت»، «حریّت»، «مساوات» و ... نخستین قربانیان موج اول تسخیر واژگان پس از مشروطیت بودند. موج دوم واژههایی نظیر «آزادی»، «استقلال»، «خلق»، «عدالت»، «جمهوری»، «دموکراسی» و ... را قلقلک داد و نهایتا کار بدانجا کشید که «اصلاحات»، «اصلاحطلبی»، «اصلاحگری» و ... هم از تعرض مصون نماندند.
کار از آنجا بیخ پیدا کرد که نابغهها دست به کار شدند تا از لابلای کلمات مورد استفاده، خط مشی سیاسی هر سخنران یا نویسندهای را اکتشاف نمایند. موضوع آنقدر بدیهی در نظر گرفته شد که مثلا در سالیان اخیر اگر کسی بخواهد به هر دلیلی از «اصلاح» سخن بگوید و در عین حال به عنوان «عضو رسمی چند حزب مشخص سیاسی» شناخته نشود ترجیح خواهد داد از معادل انگلیسی «رفرم» استفاده کند. به همین منوال ساده کوچکترین ترکیبی از چند واژه مذهبی و اصطلاحات فرنگی ممکن است هویت نویسندهای را برای همیشه به عنوان «روشنفکر مذهبی» تثبیت نمایند. نمونههایی از این دست فراواناند.
* * *
از نگاهی دیگر چند معنایی یا گنگ بودن مفهوم واژگان برای طیف وسیعی از سیاستمداران و چهرههای اجتماعی امکان وسیعی برای پیچیده سخن گفتن و یا گنگ سخن گفتن فراهم آورده است. حتما شنیدهاید: «حجاب محدودیت نیست؛ مصونیت است» یا «حجاب حق زن است». در حالتی دیگر نمایندگان استبدادیترین تفکرات ممکن به سادگی از «آزادی» سخن میگویند و سنتیها به راحتی از مفاهیم نوین قافیه میسازند. این دیگر یک مشکل دایرهالمعارفی نیست؛ بلکه تبدیل به یک معضل فرهنگی شده است. وضعیت اخیر حتی از موضع «تقلیل مفاهیم سیاسی در عصر مشروطیت» فاصله جدی گرفته و به حد قلب مفاهیم توسعه یافته است.
* * *
وقتی «آزادی» و «عدالت» به عنوان دو مطالبه اجتماعی مطرح میشوند دعوا بالا میگیرد. منظور کدام «آزادی» است و کدام «عدالت»؟ این سوال جدی است چون ممکن است منظور از آزادی همان «فحشا» باشد که دامان غرب را گرفته و به همان شیوه شاید مقصود از «عدالت» چیزی فراتر از مرزهای «مصلحت نظام» باشد! در این صورت پر واضح است که این مطالبات «افراطی» هستند و با منطق اعتدال جور در نمیآیند!
گنگترین واژهها از دایره لغات فارسی، نه «گل» و «بلبل» و «صوفی» و «پیمانه» است و نه «آزادی» و «حریت» و «مساوات» و «عدالت». گنگترین واژهها همان «اعتدال» است. «اعتدال»ی که در فرهنگ ایرانیان غالبا از طریق همان گنگ کردن هرچه بیشتر اصلاحات اجتماعی و تخصیص صفت «افراطی» به مفاهیم اولیه واژگان حاصل میشود. این اعتدال غالبا بدان معناست که بین غلط و درست هر بار «نیمه غلط» انتخاب گردد! در مکانیسم سیاسی ممکن است با چند بار حرکت بین «نیمه غلط» و «درست» رفته رفته جامعه به سمت گزارههای درست طی طریق کند، اما در فرهنگ عمومی این میانهیابیها یکسر در راستای گنگتر شدن هرچه بیشتر مفاهیم است تا آنجا که دیگر سادهترین مفاهیم اجتماعی توضیحی گسترده میطلبند تا شبههای ایجاد نشود و این انگار همان وضعیتی است که امروز دچارش شدهایم.
پینوشت:
شما نیز میتوانید مجموعه یادداشتهای خود را در مجمع دیوانگان تعریف و سردبیری کنید.
به نظر ایده جالبی خواهد بود برای پایان نامه ای میان رشته ای...ولی گذشته از این، بازی با مفاهیم به عنوان یک سیاست کلی در میان سیاست گذاران جهان متاسفانه امری رایج شده؛مثل مفهوم تروریسم یا حقوق بشر که آمریکا به بهانه ی این دو حرف عراق را متلاشی کرد، بگذریم...
پاسخحذفدوست عزیز
پاسخحذفبه نظر شما هم اسیر افراط شدید!
واژهگان رایج در هر دوره زمانی متاثر از گفتمان غالب آندوره است!
همین!
محمد تاجاحمدی