پرده اول- امیر قلعه نویی، پس از قهرمانی تیمش در لیگ برتر گفت: «من همینجا (در گفت و گو با خبرنگار نود) می گم در این قهرمانی من کمترین نقش رو داشتم». چنین اظهار نظری از زبان پرافتخارترین مربی لیگ برتر کشور با سه عنوان قهرمانی را در وهله اول می توان «تواضع» قلمداد کرد. اما زمانی که به یاد بیاوریم همین جناب قلعه نویی در پاسخ به یک انتقاد جواد زرینچه گفته بود «آقاي زرينچه كه تيمش در بازي هاي ليگ دسته اول سه بر يك شكست خورده چطور مي آيند ما را مورد انتقاد قرار مي دهند؟» آنگاه کمی در «متواضع» بودن ایشان و حتی تلاشش برای متواضع نشان دادن خود دچار تردید می شویم. (گویا جدیدا در پاسخ به منتقد دیگری نیز سخنان مشابهی بر زبان آورده است)
پرده دوم- سال گذشته محمد مایلی کهن پس از پیروزی در برابر تیم استقلال به خبرنگاران گفت «در گل ما به استقلال دست خدا مشخص بود؛ بابا شما چه جوری این چیزها را نمی بینید؟» وی در گفت و گوی خبری پس از بازی همه موفقیت ها را تنها و تنها ناشی از الطاف خداوندی دانست و از مواجهه با این حجم از عنایات الاهی در برابر دوربین های تلویزیونی به گریه افتاد. چنین اعتقاد و چنین رفتاری را شاید پیش از این ایرانیان «زهد» و «تقوی» و یا «ایمان پاک» می پنداشتند. اما زمانی که مایلی کهن سلسله حملات لفظی و حتی فیزیکی خود به امیرقلعه نویی و دیگر مربیانی نظیر فیروز کریمی را شروع کرد باز هم مخاطب را در مورد «زهد» و «تقوی» خودش به تردید انداخت.
گمان می کنم طی چند سال اخیر برخی چهره های شاخص جامعه ایرانی از خود رفتارهایی را بروز می دهند که در تاریخچه فرهنگی این کشور هیچ گونه معادل و مشابهی نداشته است. (شاید هم تنها کسانی که چنین رفتارهایی از خود بروز می دهند در این کشور شاخص می شوند) دست کم تا جایی که من اطلاع دارم واژه مناسبی نمی توان یافت که اعمال و رفتار این چهره را به خوبی توضیح داده و منتقل کند. همین کمبود واژگان برای توصیف این اعمال می تواند کم سابقه –اگر نگوییم بی سابقه- بودن چنین رفتاری را در پیشینه ذهنی ایرانیان نشان دهد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر