اتوبوس های بخش خصوصی ولیعصر سر هر ایستگاه کلی معطلی دارند. حساب و کتاب کمک راننده با مسافرها طول می کشد و توقف در هر ایستگاه را از حد تحمل خارج می کند. آخرین مسافری که در ایستگاه پارک ساعی پیاده شد را ندیدم اما به محض اینکه اتوبوس شروع به حرکت کرد یک نفر داد زد که صبر کن. راننده پایش را از روی گاز برداشت. انواع و اقسام صداهای اعتراضی از مسافران خسته بلند شد. کمک راننده که نصف هیکلش را بیرون برده بود به راننده گفت «برو بابا؛ حالا می خواد بیاد بگه صد تومن کم دادی». یکی دو نفر دیگر هم از میان جمع گفتند «برو آقا». راننده مردد بود. سعی می کرد از آینه بغل مردی را که لنگان لنگان به اتوبوس نزدیک می شد ببیند. گاهی پایش روی گاز می رفت و هنوز اتوبوس کنده نشده بود دوباره ترمز می کرد. نظر همه به مردی میان سالی که نمی توانست سریع بدود جلب شده بود. ظاهر ژنده پوشی داشت. کمک راننده با بی حوصلگی داد زد «چی می گی بابا»؟ دوباره صداهای اعتراض پراکنده بلند شد که «آقا برو دیگه، ول کن». اما راننده آنقدر دست دست کرد که بالاخره مرد خودش را به در اتوبوس رساند. دستش را دراز کرد و گفت «صد تومان زیادی دادی».
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر