۳/۰۳/۱۳۸۹

زمین سوخته

غروب چراغ های شهر روشن نمی شود. مردم انگار که از زمین جوشیده باشند از خانه ها بیرون ریخته اند. صدای رادیوها بلند است. انگار که هجوم هواپیماهای عراقی به کشور مردم را به همدیگر نزدیک کرده است. همه بی هیچ آشنایی قبلی با گرمی از همدیگر استقبال می کنند و هیجان زده از جنگ حرف می زنند و از دفاع و از کوبیدن دشمن

- سرش را مثل مار می کوبیم

- کی فکر می کرد که صدام چنین جرئتی داشته باشه

- ئی که جرات نیست؛ حماقته!

- مجبور شده که حمله کنه؛ انقلاب ما عراق را تکان داده

- منطقه را تکان داده!

هیچ نشانی از دلهره در چهره ها نیست. تیرگی شب تو خیابان ها جاری شده است


... خبر تانک ها تمام شهر را به هم ریخته است. ساعت ده بامداد است. یکهو همه جا پخش می شود که بیش از دویست تانک تا ده کیلومتری شهر آمده اند. تمام دشت آزادگان را زیر شنی کوبیده اند و حالا دارند به شهر نزدیک می شوند. یکهو تمام شهر عین لانه زنبوری که با یک ضربه ناگهانی خراب شده باشد و یا در یک لحظه گر گفته باشد بهم می ریزد. رفت و آمدها شتابزده می شود. حرف ها بوی ترس می دهد. بوی دلهره، بوی مقاومت، بوی فرار ... پیرمردی که انگار تنگی نفس دارد و خیس عرق است به دیوار تکیه می دهد، آرام تو سر خود می زند و زمزمه می کند

- خانه خراب شدیم. بعد از یه عمر آبروداری دربدر شدیم!


... دو شب قبل تلویزیون بصره سقوط «دب حردان» را پخش کرده بود. حالا شب که می شود همه مردم تلویزیون بصره را می گیرند. دو شب قبل همه دیده بودیم که چطور سربازها از کامیون های ارتشی پریده بودند پایین و در یک صف به هم فشرده «دب حردان» را به رگبار بسته بودند و بعد تو کوچه ها و پس کوچه ها پخش شده بودند و حتی سگ ها و گربه ها را هم زیر آتش کلاشینکف گرفته بودند.

... بطری های کوکتل مولوتف کنار هر سنگر، پشت هر هره بام، در پناه هر دیوار سنگی و یا خشت و گلی رج زده می شود. فیلم سقوط «دب حردان» نفرت به جان همه ریخته است

- خشونت را با خشونت جواب می دیم

- قلم پاشونو خرد می کنیم

- باید از رو جسدمون بگذرن

- پاشون به شهر برسه؟! آتیششون می زنیم


... مردم به خانه هایی که با توپ کوبیده شده اند هجوم می برند تا اجساد را از زیر آوار بیرون بکشند. گروهی از مردم اینجا و آنجا نیمه نفس و عرق ریزان زمین را گود می کنند تا پناهگاه بسازند. همه جا گرد و خاک هوا را سنگین کرده است. شایع می شود که توپخانه اصفهان در راه است

- اگه توپخانه اصفهان برسه عراقی ها را تا بغداد عقب می زنه

- می گن هوابرد شیراز هم راه افتاده

- زرهی قزوین هم همینطور

- حالا که اینها اومدن تو خاکمون؟

- نوشدارو بعد از مرگ سهراب!

جوان ها، پیرها و پسربچه ها تو صف دراز مقابل کمیته ها پا به پا می کنند تا نوبتشان برسد

- چقدر فس فس می کنن بابا، یه اسم که بیشتر نیس

- چرا زن ها را نمی نویسن؟!

- زن ها تو پشت جبهه بهتر می تونن کار کنن

- چی می گی برادر! زن داریم مثل شیر! از من و تو هم بهتر می جنگن.


... سیصدهزار نفر بیشتر از شهر رفته است. همه پیرمردها، همه پیرزن ها، خردسالان و بیشتر کارگران و کارمندان ادارات و سازمان های خصوصی شهر را ترک رکده اند. خبر می آید که همه تو شهرها و جاده ها سرگردانند

- مگه نرفته بودی؟

- رفته بودم اما برگشتم

- چرا؟

- همینجا بمیرم بهتره

- زیر موشک؟ با خمپاره؟

- صد شرف داره تا مثه غربتی ها دربدر باشم و مردم م بد و بیراه بارم کنن!

- دیگه چرا بد و بیراه؟

- باید بری تا به چشم خودت ببینی؛ گفتنی نیست. نامردا، حتی آب خوردن هم بهمون نمی فروشن.

دولت اینجا و آنجا در مسیر جاده ها نزدیک روستاها و خارج شهرها با چند چادر و یک تانک آب اردوگاه های کوچکی برپا کرده است که اصلا جوابگو نیست.

- تو مگه نرفته بودی اردو؟

- اردو؟

- په چی؟

- اسارتگاه!

- حرفایی می زنی ها!

- حق داری؛ با چشات ندیدی تا بفهمی که اگر تو همی خاک سقط بشی چقدر بهتره!

بعضی ها عجولانه می روند و چند روزی که می گذرد سرگردان و با دل پرخون بر می گردند.

- سعدون اومده

- خودش تنها؟

- با زن و بچه ش

- چرا؟

- از خودش بپرس

- ها سعدون! راست می گن که؟

سعدون تو خودش می پیچد و با غیظ حرف می زند

- فحش و فضیحتی نمونده که تو جاده ها و تو شهرها بارمون نکنن! فراری ها! نامردا! ضد انقلاب! لچک به سر! ترسو!

زمین سوخته

احمد محمود

۱ نظر:

  1. ناشناس۲۸/۶/۹۱

    يكى از بهترين كتابهايى كه خوانده ام. اين كتاب به زيبايى فضاى جنگ ايران و عراق را توصيف ميكند!

    پاسخحذف