«تنها عقیده ای قابل احترام است که نخواهد خود را به زور تحمیل کند». از زمانی که این جمله را در «پندار خدا»* خواندم مدام با خودم تکرار می کنم این همان نکته ای است که انگار همیشه می خواستم بیانش کنم اما نمی توانستم؛ به آن اعتقاد داشتم و حتی عمل می کردم، اما برای بیانش واژه مناسب، یا عبارتی که بتواند کوتاه و کامل باشد نمی یافتم. حال که یافته ام گمان می کنم می توانم از آن استفاده کنم تا دست کم در این یادداشت مختصرتر بنویسم.
می دانستم و شاید می دانستید که در اولین فرصت پس از هر سرکوب خونین، سرکوب گران به واژه هایی همچون «گفت و گو» و «منطق» روی می آورند؛ همان گونه که روی آورده اند. حال که داغ ده ها هم وطن را به دلمان گذاشته اند و هنوز هم صدها تن دیگر را در اسارت دارند، اهل «منطق» و «گفت و گو» شده اند. از «سانسور» اظهار انزجار می کنند، ادعا می کنند که «بی سند نباید سخن گفت» و «به عقاید دیگران نباید توهین کرد».
من باور دارم که مسئله امروز ما با هواداران م.احمدی.نژاد گفت و گو کردن یا نکردن نیست؛ اگر بود حق با «کمانگیر» عزیز بود که گفت و گو همواره می تواند دیوارهای بی اعتمادی را بریزد و به قول سیدخندان «معاند را به مخالف و مخالف را به موافق» بدل سازد؛ مسئله این نیست که «ما گمان می کنیم حق نزد ما است و آنان نیز چنین گمانی دارند؛ یا در جریان گفت و گو به توافق می رسیم و یا در انتهای آن هر یک به اعتقادات دیگری احترام می گذاریم». از نگاه من مسئله این است که گفت و گو زمینه ای می خواهد؛ اولین و بدیهی ترین پیش شرط گفت و گو این است که طرفین آمادگی پذیرش و یا تغییر داشته باشند هرچند که شاید این اتفاق رخ ندهد. اما هواداران کودتا تنها تا زمانی که دستشان به ما نمی رسد (مثلا در فضای مجازی که ما را نمی شناسند یا امثال کمانگیر را از آن طرف دنیا نمی توانند گیر بیاورند) حاضر به کش دادن گفت و گو هستند؛ وگر نه همین فردای 16 آذر، به محض اینکه با جماعت رو در رو شوند حکایت همچنان همان چوب و چماق است؛ نه دوستان؛ تا زمانی که منطق کودتاگر با زبان بی زبانی می گوید: «یا در کلام قانع می شوی و یا با به زور خفه ات می کنم» گفت و گو معنایی ندارد.
پی نوشت:
* هنوز هم معتقدم ترجمه مناسب این اثر جناب داوکینز، «توهم خدا» است. خوشحالم که در ویکی پدیا هم به این نکته اشاره شده است. (از اینجا دریافت کنید)
جان کلام همین است.
پاسخحذفحرف بیراهی نمی زنی رفیق. اما بیا در چهارچوب بزرگتر نگاه کنیم. بالاخره باید بتونیم با هم حرف بزنیم یا نه؟
پاسخحذفرفیق جان نمیدانم چه چیزی شما را به این خیال انداخته که من هم جزو کودتاگرانام!
پاسخحذفدست کم آن تصویر بالای وبلاگم را نگاه میکردی که از فردای روز انتخابات عوضش نکردم تا بدانی ماجرا از چه قرار است.
سوابق من روشن است هم در مکانهای عمومی مثل فرندفید و هم از سایر نوشتههای وبلاگم. حداقل آن نوشته که ارجاعش دادی را خوب میخواندی. کمی دقت و جستجو ایرادی به کار وارد نمیکند.
با مهر
سوشیانت
آرمان عزیز
پاسخحذفآخر شما با ارجاع به این وبلاگ در جایی که داری از این جماعت میگویید، در واقع من و دیگران را با هم جمع بستهاید. سؤ تفاهمی بوده دوست من.
سوشیانت