۸/۲۳/۱۳۸۸

حکایت روزمره من-2

مهندس.س و مهندس.ی پشت میزشان نیستند؛ غیبتشان نسبتا طولانی شده است. وقت ناهار که برای گرم کردن غذا وارد آشپزخانه می شوم می بینم کنج آشپزخانه کز کرده اند؛ پچ پچ هایشان ناگهان قطع می شود، اما خیلی زود من را «خودی» تشخیص می دهند و مهندس.س ادامه قسمت شب گذشته سریال «ماریانا» را تعریف می کند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر