در دوران دانشگاه به یک نقطه اشتراک جالب بین دوستان بسیجی و گروه های چپ گرای افراطی (ما چپول صدایشان می زنیم) پی برده بودیم: هر دو گروه زمانی که بحث به دکتر مصدق و ملی شدن صنعت نفت کشیده می شد، تصویری از دکتر مصدق را در هنگام بوسیدن دست «ثریا» (شه بانوی وقت ایران) منتشر می کردند. از نگاه هر دوی این جریانات این عمل یک «ننگین» محسوب می شد، احتمالا با این تفاوت ساده که دوستان بسیجی بیشتر بوسیدن دست یک «زن» را ننگین می پنداشتند و دوستان چپول سر خم کردن در برابر یکی از نمادهای سلطنت. هدف از ذکر این خاطره کوتاه، اشاره به یک نگاه و یا رفتار نسبتا رایج است که من آن را «کوته بینانه» می خوانم. دوستان بسیجی و یا چپول ما در دانشگاه مثل هر کس دیگری جهان را از دریچه نگاه خودشان می نگریستند. اما جالب اینجا بود که حتی اگر می خواستند هم نمی توانستند از دریچه دیگری نگاه کنند. به بیان دیگر، هیچ کدام از این دو گروه نمی توانستند تصور کنند عملی که از نگاه آنان «ننگین» است، امکان دارد از نگاه دیگران «طبیعی» و یا حتی «افتخار آمیز» هم به حساب بیاید. این تعبیر ساده از «نسبیت اخلاق» را به عنوان مقدمه نوشتم تا به یادداشتی با عنوان «تلاش برای برابری یا بیبندوباری اخلاقی» برسم.
نگارنده وبلاگ «گناهکار» به بهانه هشتم مارس تلاش کرده است تا برای فعالان حقوق زنان مرزبندی مشخصی تعیین کند و چهارچوب های قابل قبول(!) برای مطالبات و حتی رفتارهایشان را به آنها نشان دهد. به همین منظور و همانگونه که از تیتر یادداشت بر می آید می نویسد: «متاسفانه مشکل اینجاست در مملکت ما برخی از مدعیان فمینیسم و تلاش برای برابری حقوق زن و مرد٬ افرادی هستن که به بیبندوباری اخلاقی دچار هستن و متاسفانه این رفتار خودشون رو تحت عنوان آزادی جنسی٬ بهپای تلاش برای برابری حقوق زن و مرد مینویسن». اگر هم در مورد تعریف «بی بند و باری» از نگاه نگارنده تردیدی دارید باید ادامه متن را بخوانید که «افراد نمیتونن با قانون چندهمسری مخالفت کنن اما خودشون از اون طرف با ادعای فمینیست بودن٬ در کمتر از ۱۲ ساعت با چند نفر همبستر بشن٬ یا چند شریک جنسی داشته باشن». مطلب از لحاظ محتوایی قابلیت نقد را ندارد؛ اما نگاهی که در این مطلب کاملا توی ذوق می زند، درست همان نگاه تک بعدی است که جهان را تنها از یک زاویه متصور می داند.
بعد از روزهـــــا ... دوباره پاي دل رسيد به كنج دور ايوانت ... " بســــــكه خوش بار و عاقبت مينويسي " ... و عجيـــــب شبيه حرفهاي فرو داده ي خودم !
پاسخحذف.
.
يادت مانده باشم يا كه نه ... همان كولي ديروزم ... چند روزي - باز - آمده ام به دشتلاگ تو ... " به هواي سبزينه هات " ! :)
پي نوشت : مطالبت را - خوانده نخوانده - دست بردم به " نظر " . ببخش و بيامرز ! :ي