بانوی گیسو حنای ام
تو را دوست دارم چون لحظه شوق
در گشودن هدیه ای که نمی دانم چیست
دوستت دارم
چون غوغای درون و لرزش دست و دل
در آستانه دیداری
دوستت دارم
دوستت دارم
گفتی اگر تو را
گر تو را از دست دهم خواهم مرد
نه
تو زنده می مانی
یاد من
چون دود سفید
در باد محو خواهد شد
و تو خواهی ماند
بانوی گیسو حناییم
بانوی قلب من
عمر اندوه
در قرن ما
یک سال بیشتر نیست
پی نوشت:
در مورد پست «حمایت از خاتمی هم خیلی رو می خواهد» یک توضیح ضروری به نظر می رسد؛ بنده به شخصه از این هم بیشتر رو دارم! یعنی هم آنقدر رو دارم که به خاتمی رای دهم و هم آنقدر پررو هستم که برایش تبلیغ کنم؛ پست قبلی فقط یک گلایه از سر خستگی بود.
با این توضیح حالا فهمیدم :)
پاسخحذفشعر: برگرفته از"عاشقانه ها" ناظم حکمت
پاسخحذف