باور داشته و دارم که باید از مواضع رهبرانمان دفاع کنیم. (تفصیلی اش را در «از مواضع رهبرانمان حمایت کنیم» بخوانید) به باور من تنها ابزار قدرت و چانه زنی ما، مقاومت هایمان در برابر مطالباتی است که از سوی چهره های شاخص (محتاطانه رهبران) جنبش ارایه می شوند. این باور جدیدی نیست و با معادل های مفصل تر آن نظیر «فشار از پایین و چانه زنی از بالا» و «خواسته های حداقلی و مقاومت های حداکثری» از پیشتر آشنا بوده ایم؛ اما این روزها می بینم که در این راه مشکل جدیدی پدید آمده است.
میرحسین موسوی 16 بیانیه خود را به گفت و گو با مردم، تشریح دیدگاهش نسبت به جنبش سبز، بیان آرمان ها و آرزوهایش برای جامعه ایرانی و پرداخت و اصلاح نگاه به قدرت اجتماعی مردم اختصاص داد تا سرانجام در بیانیه شماره 17 خود به جمع بندی شرایط و ارایه راه کارهای پیشنهادی خود جهت خروج از بحران بپردازد. راهکارهایی که می توانست فصل الخطاب تمامی جریان های جنبش قرار گیرد و با محوریت یافتن در تمامی اعتراضات و طرح مطالبات حاکمیت را به واکنش و پاسخگویی وادار سازد. اما متاسفانه حتی آنانی که خود را نزدیک تر از هر کس دیگر به موسوی و دیدگاه هایش می خواندند به جای حمایت و تمرکز بر روی این مطالبات، ترجیح دادند بیانیه مجزای خود را صادر کنند و مطالبات جداگانه ای (هرچند با مشابهت های فراوان) مطرح سازند. بازی طرح مطالبات و صدور بیانیه های مکرر آنقدر ادامه پیدا کرد که با کمرنگ شدن بیانیه موسوی در میان خیل انبوهی از مطالبات رنگارنگ و بیانیه های مختلف، حاکمیت را عملا از فشار روانی سکوت در برابر پیشنهادات موسوی رهایی بخشید.
در این میان، اگر نتوان از گروه هایی همچون «پنج روشنفکر مذهبی» و «ما زنان»(!) انتظار ویژه ای داشت، دست کم نمی توان از انتظار عمومی برای ایجاد ارتباط و هماهنگی کامل میان مثلث موسوی، کروبی و خاتمی چشم پوشی کرد. شیخ مهدی کروبی برای کسی در این کشور ناشناخته نیست. شجاعت، صراحت و سادگی او زبان زد هر ناظر بی طرف و منصفی است. با این حال گمان می کنم نزدیک ترین دوستان و افراطی ترین هوادارن وی نیز ناچار به این اعتراف باشند که شیخ شجاع آنچنان که در پایداری و شجاعت می تواند مورد اتکا قرار گیرد، در نظریه پردازی و سیاست ورزی چندان نقطه مطمئنی نیست. پس از صدور بیانیه شماره 17 موسوی، کروبی نیز دست به کار شد و پنج راهکار پیشنهادی خود را برای خروج از بحران ارایه کرد. به دلایل بسیاری من این اقدام کروبی را نه تنها در تضاد و اختلاف با بیانیه 17 موسوی ندانستم، بلکه حتی آن را نوعی مکمل و حاصل توافقی پنهانی انگاشتم. با این حال زمان گذشت و در ادامه مشخص شد که مسئله چندان هم حساب شده نبوده است.
کروبی بعدها و در هنگام دعوت مردم برای شرکت در راهپیمایی 22 بهمن بار دیگر پنج راهکار متفاوت جهت خروج از بحران ارایه کرد. راهکارهایی که حتی تندتر از پنج پیشنهاد اولی خود او بودند. (به بند حذف شورای نگهبان در این نامه دقت کنید) بدین ترتیب و بدون اینکه در دست یابی به پنج پیشنهاد اولیه کروبی و موسوی هیچ گونه پیشرفتی حاصل شده باشد و به قول معروف مقاومتی در دست یابی به آن مطالبات شکل گرفته باشد، کروبی سری دوم مطالبات خود را مطرح ساخت. شاید در آن زمان انتظار می رفت با حضور چشم گیر سبزها در راهپیمایی 22 بهمن پشتوانه مردمی قدرتمندی برای دست یابی به این مطالبات جدید پدید آید. با این حال کمتر از یک ماه بعد و درست در شرایطی که در 22بهمن ماه همه چیز بر خلاف میل و انتظار سبزها پیش رفت، مهدی کروبی بار دیگر بیانیه جدیدی صادر کرده و این بار تندترین مطالبات مطرح شده از زمان کودتا را ارایه کرده است: رفراندوم!
من نمی دانم سیر پیشنهادات «خروج از بحران» تا چه زمانی ادامه خواهد داشت. اما با روند کنونی هیچ تردیدی ندارم که تعداد راهکارهای ارایه شده از میزان مقاومتی که بر سر هرکدام صورت خواهد پذیرفت فزونی گرفته است. به بیان دیگر، تعداد این راهکارها آنقدر زیاد شده اند که به نظر می رسد حتی فعالان سبز نیز دیگر نمی توانند هیچ کدام یک از آنها را به صورت مشخص جدی فرض کنند، چه برسد به حاکمیت. با چنین روندی، نه تنها نمی توان به پذیرش هیچ یک از این مطالبات از سوی حاکمیت امیدوار بود، بلکه حتی بیم آن می رود که امکان هرگونه تجمیع میان جریانات مختلف فعال در جنبش سبز روز به روز کمرنگ تر شود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر