از نگاه هایم می فهمد که ناراضی هستم. می خندد و می گوید «خیلی خلاف می رم»؟ حالا که خودش حرف را شروع کرده ملاحظه کاری را کنار می گذارم و تایید می کنم. دوستانه می گویم «مهندس مملکتی تو، نباید اینقدر خلاف کنی». می خندد. رانندگی اش تغییری نمی کند. خیابان یک طرفه را همچنان خلاف جهت می رود. چراغ قرمز را رد می کند. هرجا ترافیک می شود وارد لاین مقابل می شود تا صف ماشین ها را دور بزند. بعد از کمی سکوت، انگار که توی ذهنم در جست و جوی توجیهی بر این رفتار یا سرپوشی بر وجدان معذبش باشد می گوید «قانون رو که یک نفره نمی شه رعایت کرد؛ باید بسترش فراهم باشه». این «بستر» را با تاکیدی بیان می کند که می فهمم از پیدا کردن یک واژه نامفهوم برای به بن بست کشیدن بحث به وجد آمده است. می خواهم بگویم «بستر دیگر چیست پدر بیامرز، توی لاین خودت حرکت کن دیگر». اما نمی گویم. به جای ادامه بحث توی ذهنم به دنبال دوره ای می گردم که به ما فرهنگ رعایت قانون را آموزش داده باشند. مثلا در ابتدایی، راهنمایی، دبیرستان! ولی تا آخر دوره های دانشگاهی هم که پیش می روم اطمینان دارم که حتی یک جلسه یک ساعته هم برای محصلین و دانشجویان کشور برگذار نمی شود که بخواهد چیزی در مورد فرهنگ رعایت قوانین آموزش دهد. برای اولین بار به این نکته توجه می کنم که حتی اگر خود شخص دنبال گرفتن گواهینامه نرود، اصلا ممکن است ساده ترین قوانین راهنمایی و رانندگی را هم هیچ گاه یاد نگیرد. ساده ترین قوانینی که هرگاه در خیابان قدم می زنیم با آنها مواجهیم، اما نه از رعایت نکردنشان احساس اشتباه می کنیم و نه حتی از ندانستنشان احساس ضعف.
پی نوشت:
یک جمله کلیشه ای بود که زمانی به عنوان ناآگاهی قشر سنتی و بی سواد جامعه بسیار به کار گرفته می شد. مثلا در سکانس فیلمی که پیرمردی به یک نوجوان می گوید «پس توی مدرسه چی به شما یاد می دن». گمان می کنم این جمله حتی اگر در دوره ای تنها می توانست نشان دهنده ناآگاهی پرسش کننده باشد، امروز به خوبی می تواند آگاهی و نگاه ژرفش را به نمایش بگذارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر