بزرگترین کارناوال خیابانی ایرانیان یک «سوگواری» است. تاسوعا و عاشورا با یک مشابه تاریخی به
اسم «سوگ سیاوشون». جشن بزرگ «نوروز» احتمالا از بابت گستردگی فراگیرتر از این سوگواریها
است، اما حتی این جشن هم به دلیل نداشتن نمود خیابانی و سیمایی کارناوالگونه نمیتواند
با آن برابری کند. به نظر میرسد ما فقط عزاداران خوبی هستیم.
ادعای
گرایش ایرانیان به سوگواری، شواهدی هم در میان واژگان و ادبیات عامیانه ما دارد. «خوشگذران»
یکی از این موارد قابل تامل است. واژهای که آشکارا بار معنایی منفی دارد. گویی در
فرهنگ ایرانی، آنکه تلاش میکند شاد زندگی کرده و «خوش بگذراند»، به نوعی یک عرف مقدس
را زیر پا گذاشته است. اما چرا؟
*
ریشههای مذهبی
ریشههایی
از گرایش و توصیه به سوگواری را در مذاهب و اساطیر میتوان پی گرفت. در داستان آفرینش
ادیان ابراهیمی، انسان موجودی تبعید شده از بهشت است. او به این جهان تعلق ندارد و
در غم غربت نمیتواند شاد باشد: «مرغ باغ ملکوتم، نیم از عالم خاک». بعدها مسیحیت گام
را از این هم فراتر گذاشت و تمامی انسانها را گناهکار دانست. گناهکارانی که عیسی
مسیح در مکافات اعمالشان تن به تصلیب داد. مسیحی مومن همواره در پیشگاه خداوندش شرمگین
است و نادم. حکایت مومنین مسلمان هم دستکمی از این ترسایان ندارد.
عرف
رایج اسلام هم در جامعه ایرانی، شرمسازی در برابر پروردگار است. مومنین باید در هر
فرصتی فریاد «الاهی، العفو» سر دهند. دعای محبوب شیعیان ایرانی طلب شفاعت است (یا وجیه
عند الله، اشفع بنا عنده الله) که همچون دیگر دعاهای مذهبی همراه با سوز و گداز و اشک
و فغان بر زبان رانده میشود. گاهی شنیده میشود که «سیمای مومن بشاش است» اما روایت
غالبی که همه بر سرش توافق دارند همان «اشک ریختن» است. «پیاز اکه مدنی» در عصر جدید
جای خودش را به «اشک مومن» داده است. پس هرکه بیشتر «اشک مومنین» را در بیاورد ثواب
مجلس را افزایش داده!
*
ریشههای تاریخی-سیاسی
مذاهب
ایرانیان با بسیاری از دیگر کشورهای جهان مشابه و دستکم «برادرخوانده» است، اما نمودهای
متفاوتی پیدا کرده. بدین ترتیب شاید باید به سراغ تاریخچه استبداد ایرانی رفت. جایی
که «شادی» در انحصار شاهان بوده است. بزم و شکار در تاریخ شاهنگاری ایرانیان به وفور
یافت میشود و عملا هیچ نبودهاند جز ریخت و پاشهای افراطی و عیاشیهای شاهان از کیسه
ملت. هرگاه شاه در نزدیکی شهر یا آبادی کوچکی اتراق کرده و مجلس بزم به راه میانداخته،
اهالی اطراف به خاک سیاه مینشستند چرا که باید هزینههای عیاشی درباریان را میپرداختند.
شاهان ایرانی، نه مسوولان اداره کشور، که صرفا بزرگدزدانی بودهاند که حقی نامحدود
در چپاول رعایا داشتند. بدین ترتیب، هر پادشاهی که بیشتر اهل «خوشگذرانی» بوده، برای
مردم منفورتر میشده است. میتوان حدس زد که پیگیری وضعیت سیاسی از جانب ایرانیان
در طرح این پرسش خلاصه میشده که «پادشاه جدید چگونه انسانی است؟» و اگر پاسخ «خوشگذران»
بوده، آه از نهادشان بر میآمده است.
از
سوی دیگر، بیثباتی کشور و چپاولگری حکومتی، ایرانیان را وادار میساخته که تا حد
امکان از به نمایش گذاشتن ثروت، دارایی و جشن و شادی خود پرهیز کنند تا از چشم طمع
عمال حکومتی در امان بمانند. بدین ترتیب، خوشگذرانی توده مردم، نوعی «بیاحتیاطی»،
«بیدرایتی» و حتی «سبکسری» محسوب میشده است. ایرانی خردمند باید «کلاهش را سفت میگرفت
تا باد نبرد»!
*
تاثیر متقابل در فرهنگ ایرانی
در
مجالی مفصلتر، حتی میتوان تاریخ ادب فارسی را نیز از این منظر بازخوانی کرد که
چرا «از دوست به یادگار دردی دارم / کان درد به صد هزار درمان ندهم»؟ این گرایش به
درد و غم ریشههای گستردهای در ادبیات فارسی دارد. کارکردهای زبان، بسیار عجیب و پیچیده
هستند. به همان میزان که فرهنگ و تاریخ یک ملت در شکلگیری زبان و مفاهیم آن تاثیرگذار
است، به صورت متقابل این «زبان» هم در تداوم این فرهنگ به آن موثر است.
امروزه
بسیاری از ریشههای تاریخی برخی واژگان برطرف شده، اما بار معنایی آنها همچنان سبب
تداوم یک سنت دیرینه است. «خوشگذران» هنوز هم در فرهنگ ایرانی متهم است. او قابل اعتماد،
قابل اتکا و حتی قابل احترام نیست. انسان قابل احترام در جامعه ایرانی «انسان جدی»
است. خوشگذرانی چیزی در رده «اتلاف وقت» به حساب میآید. سیمای اندوهگین نمود انسان
متفکر است و قهقهه یا نماد شیاطین و اشرار است، یا نشان سفیهان و ابلهان. البته تمامی
این موارد، در عصر ارتباطات و با گسترش پیوندهای فرهنگی با دیگر ملل جهان در حال تغییر
و تحول هستند، اما هنوز هم رد پایشان در فرهنگ و قضاوت ایرانیان قابل مشاهده است.
مقاله جالبی بود. عکس نقیض موضوع فوق را می توان در جشن های فئودالی اروپای سده های میانه جست که در ملاء عام و در حضور رعیت انجام میشده. در حقیقت رعیت در اعیاد (اغلب مذهبی و گاه پگانی مثل جشن خرمن) مهمان فئودال و با او هم پیاله میشده است.
پاسخحذفاز زمانی که دربار (به عنوان فئودال اعظم) در قصرهای مجللی چون ورسای خلوت گزید و پیوند خود از رعیت (در حال تبدیل به بورژوا) گسست، خرده بورژوازی مکانهای عمومی را جهت برگزاری جشن ها اختیار کرد و همچنان رسم شادمانی عمومی بر جا ماند.
نقل به مضمون از رومن رولان (در ژان کریستف): شهرهای مذهبی تر، عبوس تر و محافظه کارتر اروپا، اغلب کارناوالهایی شوخ تر و رسواتر برپا می داشتند. گویا این شوخی و سبک سری تاوان آن سرسنگینی و آبروداری باشد.
نمیشه در مورد تمام تاریخ ایران اینطور برداشت کرد چراکه تا جایی که ما میدونیم در زمان ساسانیان و قدرت داشتن زرتشتیان تقریبا هر ماه بیشتر از دو جشن بزرگ فراگیر وجود داشته مثل مهرگان، تیرگان ...
پاسخحذفحالا شاید خیابانی و کارناوالی نبوده اما باز جشن بوده
مثلن تا جاییکه من خوندم جشن تیرگان به نوعی همون اب بازی در کوچه و خیابون بوده همه روی همدیگه اب می ریختن شادی میکردن البته گویا این جشن حتی تا 50 سال پیش هم بین زرتشتیان رواج داشته
فکر کنم این کنج عزلت گرفتن بیشتر برای ایران بعد از اسلام بوده تا قبل از اسلام
اعراب چه در زمان حضرت محمد ( ص ) و تا قبل از او مردمانی شاد و خوش گذران و شاعر و اهنگ ساز بوده اند . انچه که در اسلام به بنیاد براندازی شادیهای ایرانیان منجر شد شریعت « شیعه » بود که توسط پادشاهان قصی القلبی مانند شاه عباس و اعقاب او تا میانه عصر پهلوی ترویج شده و ادامه داشت . و در این میان اگر خود ( پادشاهان ) به عیش و نوش و حرمسرا داری و لهو و لعب مشغول بودند اما عوام از انجام انان برحضر شده و تنها افراد خاص انان بوه اند که میتوانسته اند شبیه انچه که * اربابهایشان * به انان اجازه میداده اند برای خود فراهم اورند انهم تا زمانیکه قهر پادشاهان دامن انان را بصورتهائی نمیگرفته و سر و خانمانشان را از دست نمیداده اند!.
پاسخحذفدنیای اعراب بویژه سنیها را از طریق رسانه ها در گسترش موسیقی و ترانه سازی و اواز خوانی و رقص و شادمانی را بنگرید و مقایسه کنید با دنیای الوده به غم و اندوه شیعیان را! حیف.
داوید فاخری