وبلاگ «خوابگرد» یادداشتی با عنوان «غلت زدن در غلط و حکایتسعود و صعود و امثالهم» را به نقل از وبلاگ «فارسیورزی» بازنشر کرده است. یادداشت به نمونههای پراکندهای از غلطهای املایی اشاره میکند و تا جایی که من متوجه شدم صرفا شکل درست آنها را یادآوری میکند. تا بدینجای امر ما صرفا با یک راهنمای کوچک درستنویسی مواجه هستیم. اما در بخشی از متن، ریشههای غلطهای املایی به دو دسته کلی تقسیم میشود: نخست «بیسوادی»، یعنی بیاطلاعی نگارنده از شیوه درست املای کلمات، و دوم غلط تایپی، به معنای فشرده شدن یک کلید اشتباه که مورد نظر نگارنده نبوده. اما من به تجربه متوجه شدم یک دسته متفاوت از غلطهای املایی وجود دارد که از هیچ یک از این دو ریشه ناشی نمیشوند، بلکه احتمالا برگرفته از یک فرآیند پیچیده مغزی-عصبی هستند که به شیوه کارکرد انسان مربوط است.
برای مثال، من حداقل در یک مورد «امسال» (سال جاری) را «امثال» نوشته بودم. خیلی بیانصافی است اگر بگویید من نمیدانم «سال» را با «س» مینویسند. همچنین میدانیم که حرف «س» در غلطهای تایپی به صورت معمول باید با حروف «ی» یا «ش» اشتباه شود و نه «ث». در مورد دیگری که همین چند وقت پیش اتفاق افتاد، من «هزار» (1000) را «حضار» نوشته بودم. این یکی دیگر به هیچ وجه در چهارچوب «غلط تایپی» نمیگنجد، ضمن اینکه بنده اصرار دارم که شیوه درست نگارش «هزار» را بلد هستم. بدین ترتیب، این دست از غلطهای من، به هیچ کدام از دو دسته غلطهایی که نگارنده یادداشت مذکور طبقهبندی کرده مربوط نمیشوند. بلکه ریشه دیگری دارند که کشف آن مدتی است ذهن من را مشغول کرده.
تا به این لحظه، فرضیهای که به ذهن من میرسد، پیچیدگی فرآیند نوشتن (تایپ کردن) است که من آن را شیوه نگارش «کلمه به کلمه» میخوانم. اجازه بدهید در این مورد صرفا فردی را در نظر بگیریم که مشغول نگارش یادداشتی است که در ذهنش قرار دارد. یعنی از روی یک متن حاضر دیگر رونویسی نمیکند. (من همین الآن در حال انجام چنین فرآیندی هستم) بدین ترتیب، میتوان فرآیند نوشتن را بدین ترتیب تقسیمبندی کرد:
- تولید اندیشه در ذهن.
- تبدیل شدن اندیشه به یک سری واژه.
- صدور دستور نگارش واژهها به دست.
- فشرده شدن کلیدهای متناسب واژه از طریق انگشتان.
البته گویا دو فرآیند نخست از هم تفکیک نخواهند شد. یعنی گویا «انسان نمیتواند بدون واژه فکر کند» و تفکر انسان به گستره واژگانی که بلد است محدود میشود. (این خودش بحث جالب و مفصلی است که میشود جای دیگر به آن پرداخت)
حال به نظر من میرسد که وقتی سرعت نوشتن (تایپ کردن) و در عین حال اندیشیدن بالا باشد، به ویژه اگر موضوع اندیشه خودش دارای پیچیدگیهایی شود، بخش قابل توجهی از ذهن صرفا درگیر همین اندیشهورزی میشود و توانایی آن در پرداختن به دیگر فعالیتهایش کاهش مییابد. برای مثال میتوانید درک کنید که وقتی عمیقا مشغول مطالعه یا اندیشیدن هستید احتمال دارد صدایی را که در اطرافتان به گوش میرسد به خوبی نشنوید یا اصلا متوجه آن نشوید. این یعنی مغز شما فرآیند پردازش صداهای اطراف را کاهش داده تا بر روی مساله ذهنی شما تمرکز کند.
از سوی دیگر، باز هم من به تجربه متوجه شدم که افرادی که با سرعت بالا تایپ میکنند (من خودم در یک دقیقه بین 80 تا 100 کلمه را بدون غلط تایپ میکنم) در واقع واژگان را به صورت مجموعهای از حروف تایپ نمیکنند. یعنی دست آنها به جای آنکه جای حروف را روی صفحه کیبورد حفظ کرده باشد، شیوه تایپ کلمات را حفظ کرده است. هرچه شما بیشتر تایپ کنید، کلمات بیشتری را حفظ میشوید و به ظاهر سرعت تایپ شما افزایش مییابد. اما چه آزمونی میتواند ثابت کند که شما «کلمه به کلمه» تایپ میکنید و نه «حرف به حرف»؟ آزمون بسیار ساده است. کافی است مجموعهای از کلمات جدید را تایپ کنید. خیلی سریع متوجه میشوید که سرعت تایپ کلمات جدید شما ابدا با کلمات رایج قابل مقایسه نیست. مثلا اگر بخواهید نام «اکسپرتراپاتوس» را که من همین الآن از خودم درآوردم و میتواند به یک دایناسور خیالی تعلق بگیرد تایپ کنید، به ناچار مجبور میشوید سرعت تایپ خود را کاهش بدهید و روی حروف دقت کنید. این نشان میدهد که دست شما هنوز این کلمه را حفظ نیست و سرعت تایپ «حرف به حرف» شما چقدر پایین است. حالا این فرضیه «تایپ کلمه به کلمه» به چه درد میخورد؟ به بحث قبلی برمیگردم.
وقتی ذهن ما، در هنگام نگارش یادداشت بیش از حد درگیر موضوع و محتوا میشود، بخش عمدهای از مسوولیت نگارش را به «دستها» واگذار میکند! در واقع فرآیند نظارتی چشمها یا بخش «غلطیاب» مغز روی عملکرد دستها تضعیف میشود و دستها آزادی عمل بیشتری پیدا میکنند که نزدیکترین انتخاب خود به واژههای ارسالی از جانب مغز را تایپ کنند. دقت داشته باشید که بنابر فرضیه «تایپ کلمه به کلمه» دستان ما هیچ حرف جدیدی را به هیچ کلمهای تزریق نمیکنند و یا در دل آن تغییر نمیدهند. بلکه ممکن است اساسا یک کلمه کاملا مشابه را جایگزین منظور اصلی مغز کنند. مثلا به جای «امسال» بنویسند «امثال» که هر دو دارای معنی و پرکاربرد هستند. یا به جای «هزار» بنویسند «حضار» که باز هم دارای معنی و پرکاربرد است.
این فرضیه با یک سری فرضیات دیگر که من قبلا به آنها برخورد کردهام همخوانی دارد. برای مثال، من آزمایشی را دیدم که در آن یک متن کامل با مجموعه بسیار زیادی از غلطهای املایی و تایپی پیش روی مخاطب قرار میگیرد. اکثر مخاطبان هم قادر هستند که این متن را به صورت درست آن بخوانند. بدین ترتیب مشخص میشود که مغز ما، حتی در هنگام خواندن هم کلمات را «حرف به حرف» نمیخواند، بلکه متن را «کلمه به کلمه» و گاه حتی «جمله به جمله» میخواند. البته من هیچ گاه در کلاسهای تندخوانی شرکت نکردهام اما از شنیدههای پراکندهای که داشتهام به نظرم رسید که بنای کار «تند خوانی» هم تلاش هرچه بیشتر برای عبور از خوانش «حرف به حرف» به سمت خوانش «کلمه به کلمه» و حتی «جمله به جمله» و ای بسا در نهایت «بند به بند» است.
خلاصه ماجرا آنکه، من علاوه بر دو سرمنشاء «بیسوادی» و «غلط تایپی» که در یادداشت منتشر شده خوابگرد بدانها اشاره شده، به یک سرمنشاء دیگر برای غلطهای املایی اعتقاد دارم که کمی پیچیدهتر و البته شگفانگیزتر و قابل تاملتر است. حال اگر به مثالهای یادداشت خوابگرد باز گردیم، میتوان دریافت که چرا بسیاری از نویسندگان، برای مثال «غریب» و «قریب» را با یکدیگر اشتباه مینویسند، حال آنکه اگر به صورت مجرد در مورد این دو کلمه از آنها پرسش شود میتوانند ریشه هر کدام و شیوه درست نوشته شدنشان را برای شما تشریح کنند.
در مورد حافظهی تصویری ما از واژهها حق با تو ست و موضوع هم جنبهی علمی دارد. اما آیا نمیتوان آن را هم در دستهی غلطهای تایپی گذاشت. مگر نه این است که این قبیل اشتباهات معدود که خود تو هم به طرزی حیرتآور به آن گرفتاری، فقط هنگام تایپ کردن رخ میدهد، نه وقتی که روی کاغذ مینویسی با قلم و خودکار؟
پاسخحذفرفیق جان
پاسخحذفشاید باید اینجا یک ترکیب جدید درست کنیم تا بحث کمی دقیقتر بشود. یعنی آنچه را به صورت معمول «غلط تایپی» میخوانیم با «اشتباه تایپی» جایگزین کنیم و ترکیب «غلط تایپی» را بگذاریم برای این دستهای که من به آنها اشاره کردم.
تفاوتاش این است که در اشتباه تایپی شما تلاش میکنید کلید درست را فشار بدهید اما مثلا به دلیل خرابی کیبورد یا جابجایی انگشت کلید کناری را فشار میدهید (یا کلیدی که فشار میدهید تایپ نمیکند). مثلا دو حرف س و ش کنار هم هستند. یا چ و ح و خ که همه کنار هم هستند و گاه به اشتباه فشار داده میشوند.
اما این غلط تایپی که من میگویم اساسا از جنس دیگری است و مربوط به یک فرآیند احتمالا مغزی است. هرچند در بهترین حالت این میتواند صرفا یک فرضیه باشد.
درین باره بگمانم مورد من هم واسه تحقیقات شما کی مناسبی است. در ضمن اصلا از کاربرد آدم بیسواد برای این قبیل غلطها یا اشتباهات نگارشی را نمیپسندم.
پاسخحذفاین بدترین توهینیست که یک تهرانی بخواهد به یک خراسانی مثل من بکند و مرا بیسواد خطاب کند بخاطر اینکه قناعت را غنایت نوشتم در این صورت 99٪ مردم را به توله فرستادید براری!
در این موارد برای عدالت هم شده میگویند کمسواد و نه بیسواد.
بیسواد در معنای واقعی کسیست که سواد خواندن و نوشتن ندارد و در غیر از این کاربرد یک توهین است.
توله نمیدانید چیه یک سفر تشریف بیارید حومه مشهد کوهستان بینالود تا با اصلیترین فارسهای تمام جهان آشنا شوید آنجا که قلب فارسی دری است.
در این پست اخیرم اشاراتی به اغلاط انلاین نویسی ام کرده ام.
عواقب سرکوب و محرومیت جنسی در ایران
هشدار، این مطلب شاید برای کودکان و کودک مزاجان مناسب نباشد!
http://mehre1.blogfa.com/post/884