ایده نخستینی که بیننده «دهلیز» با آن مواجه میشود کمنظیر است. نظرگاه روایت فیلم بر دوش کودکی قرار گرفته که متناسب با اقتضای سنیاش نسبت به شرایط پیرامون و پیچیدگی روابط اطرافیانش بیاطلاع است. این بیاطلاعی کودکانه، تناسب بسیار زیبایی دارد با بیاطلاعی مخاطبی که تازه وارد داستان شده است. بخش ابتدایی روایت با همین نظرگاه به پیش میرود و درست همان ابهامات و پرسشهایی را پیش روی مخاطب قرار میدهد که کودک داستان با آنها مواجه است. او تصاویری میبیند. صحبتهایی رد و بدل میشود. تصمیماتی گرفته میشود، اما هنوز نمیداند که ماجرا چیست. بدین ترتیب، فیلم ظرفیت بسیار مناسبی ایجاد کرده تا از روایتی خلاقانه بهره ببرد و مخاطب را وادار سازد همچون کودک داستان از معدود دیدهها و شنیدههای پراکنده خود، پازل معما را جور کند. لذت کشف گام به گام حقیقت و بازگشایی گرههای داستان میتوانست «دهلیز» را به فیلمی خلاقانه و کمنظیر بدل سازد، اما افسوس!
زاویه روایت به ناگاه و بدون دلیل تغییر میکند. فیلم روایت ابتدایی خود را خیلی زود کنار میگذارد و از اینجا به بعد به سطح یک فیلم معمولی با موضوعی تکراری و دستمالی شده سقوط میکند که روایت مجدد آن تشنه ابتکاری است که دیگر در «دهلیز» دیده نمیشود. از اینجا به بعد، کودک داستان که در روایت نخستین شاهکلید اثر محسوب میشد و عنصری مبتکرانه و محوری بود، به سطح ابزاری برای سوءاستفاده فیلم در بازی با احساسات مخاطب سقوط میکند.
حال اگر بخواهیم بستر روایت فیلم را کنار گذاشته و لحظهای هم بر روی درونمایه داستان تمرکز کنیم، باز هم باید گفت که «دهلیز» نتوانسته است سر سوزنی ابداع، ابتکار و یا استدلال در بحث ضرورت توقف اجرای اعدام به کار ببرد. (البته اگر اساسا چنین قصدی داشته باشد!) به روایت دهلیز، مرد «بهتر است که اعدام نشود»، چرا که «آدم خوبی است» و البته «یک کودک خردسال دارد که در نبود او ضربه میخورد». البته، مخاطب میتواند به صورتی خودخواسته به سراغ این مساله برود که «چرا باید قضاوت در مورد حکم نهایی یک مجرم، به جای هیات منصفه بیطرف، بر عهده یکی از طرفین دعوا گذاشته شود که اسیر احساسات و حب و بغض شخصی شده است»، اما احتمالا این پرسش تنها در ذهن مخاطبی تکرار میشود که از قبل به آن فکر کرده باشد، در غیر این صورت فیلم اشاره مشخصی به این معظل ندارد. حال چه جای تعجب است اگر ادعا کنیم «بنابر روایت دهلیز، اگر همین مرد زن و بچه نداشت، اشکالی هم در اعدام او پیش نمیآمد»!
شاید بتوان آثاری که به مسایل اجتماعی، از جمله معظل «قصاص» میپردازند را از دو منظر متفاوت مورد نقد و بررسی قرار داد. نخست، نگاهی کاملا هنری و مستقل از درونمایه داستان (البته اگر اساسا بتوان جنبه هنری اثر را از درونمایهاش مستقل کرد)، و دوم پیام اجتماعی فیلم. به باور من، «دهلیز» در هیچ یک از این دو زمینه نتوانسته است فیلم شاخص و قابل اعتنایی باشد. تنها استفادهای که فیلم از بحث قصاص برده، بهرهگیری یک جانبه از ظرفیتهای این موضوع در تحریک احساسات مخاطب است که با بازی تحسینبرانگیز بازیگر خردسال به کمال میرسد، اما چنین نمایشی از نگاه من تنها میتواند شایسته دریافت سیمرغ بهترین روضهخوانی باشد!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر