شصت سال گذشته، اما هنوز هم هر ساله در سالگرد 28 مردادماه جدال بر سر اینکه «واقعه 28 مرداد 1332» کودتا بود یا نبود بالا میگیرد. حالا به نظرم شواهد و رویدادهای جدیدی از راه رسیدهاند تا نشان دهند مساله واقعه سال 32 نیست، ما اساسا در برخورد با بسیاری از رویدادهای تاریخی-سیاسی، گرفتار «زبان» و مفاهیم محدود یا برداشتهای متفاوت از آن میشویم. به نمونههای مشابه دقت کنید: رویداد 22 خرداد 88 چه بود؟ کودتای مخملین؟ انقلاب مخملین؟ تقلب؟ یا جدیدا «تدلیس سیستماتیک»؟ وقایع مصر چه بودند؟ انقلاب؟ بهار عربی؟ کودتای نظامی؟
اگر بحث صرفا در یک نامگزاری خلاصه میشد، آن وقت میتوان پذیرفت که نتیجه چندان هم اهمیت ندارد. حالا یک عده میخواهند بنده را «جعفر» صدا بزنند و یک عده دیگر «هرمز»! مساله اصلی این است که میدانیم (یا شاید نمیدانیم) که این نامگزاریها، بلافاصله در قضاوتهای ما بازتاب پیدا میکند. یعنی ظاهر مساله این است که ما یک حقیقتی را میبینیم و برایش یک اسمی انتخاب میکنیم. اما در عمل اتفاقی که میافتد این است که «ما یک اسمی انتخاب میکنیم و سپس از ورای آن نام یا آن عینک جهان را نگاه میکنیم و نتیجه میگیریم». من به این میگویم «اثرات معکوس یا متقابل زبان بر درک مفاهیم واقعی».
اجازه بدهید مساله را کمی بازتر کنیم. از نگاه من، اگر بخواهیم بازخوانی مفیدی از وقایع سال 32 داشته باشیم، میتوانیم این پرسشها را طرح کنیم:
- آیا برکناری مصدق به سود منافع ملی کشور تمام شد؟
- اگر برکناری مصدق به زیان کشور بود، آیا میشد جلوی آن برکناری را گرفت؟
- چرا کار به جایی رسید که برکناری در فضایی آرام و به روال معمول برکناری دیگر نخستوزیرها انجام نشد؟
اما اتفاقی که میافتد این است: ما فقط یک سوال مطرح میکنیم. «آیا کودتا بود یا نبود؟» سپس، بنابر پیشفرضی منفی که از واژه «کودتا» در ذهن داریم موضعگیری میکنیم. پس اگر ثابت شود «کودتا» بوده، دیگر فارغ از اینکه «به سود کشور بوده یا نبوده آن را محکوم میکنیم» و احتمالا اگر روز دیگری ثابت شود کودتا نبوده، باز هم فارغ از آنکه نتیجهاش چه بوده از آن دفاع میکنیم. اگر دقت کنید، اینجا «واژهها» هستند که ذهنیت ما را تغییر میدهند.
* * *
زمانی مهندس موسوی میگفت: «از ما میخواهند که مسئله انتخابات را فراموش کنیم، گویی مسئله مردم انتخابات است. چگونه توضیح دهیم که چنین نیست؟» (بیانیه شماره 16) به نظرم موسوی هم گرفتار همین مساله شده بود. او قصد داشت به مفهومی اشاره کند که در پس واژه «انتخابات» یا «تقلب» پنهان شده بود. پس هرچه میگفت، مخاطباش همچنان بر «صحت انتخابات» و یا دستکم «فراموشی انتخابات» تاکید میکرد. اما به قول او «آن چیزی که مردم را عصبانی میکند و به واکنش وا میدارد آن است که به صریحترین لهجه بزرگی آنان انکار میشود». شاید این تعبیر دقیقا اسم مشخصی نداشته باشد، اما به باور من معنا دارد. پس یک مشکل جدید هم داریم: «برخی تعابیر معنادار و ضروری اسم مشخصی ندارند»!
بحث بر سر گرفتاری اندیشه در بند زبان، بحث بسیار پیچیدهای است که صاحب نظران و متفکران بزرگی به آن پرداختهاند و درک ابعاد آن نیاز به مراجعه به متون اصلی و نظریات این اندیشمندان دارد. من فقط تلاش دارم با تلنگری دوباره هشدار بدهم که دقت کنیم که در هر موقعیت این تصورات و ذهنیات ما هستند که واژگان مورد نیاز را تولید کرده و یا مورد استفاده قرار میدهند، یا این تصویر و بازتاب واژگان تثبیت شده است که قضاوتهای ذهنی ما را شکل میدهد. یکی از جالبترین راهکارهایی که من به صورت عملی برای مواجهه با این وضعیت مشاهده کردهام، به چالش کشیدن مفاهیم غالب برای واژگان است. برای مثال همه توافق دارند «خودخواهی» بد است. من پیشنهاد میکنم گاهی این تصویر غالب را به چالش بکشیم و از خود بپرسیم: چرا خودخواهی بد است؟ آیا اصلا امکان دارد کسی خودخواه نباشد؟ آیا اعمالی که به ظاهر نشانه گذشت و فداکاری هستند، در دل خود رنگ و بویی از خودخواهی ندارند؟ آیا عملی که اینقدر طبیعی است میتواند اینقدر مورد نکوهش قرار گیرد؟
نمونهای جالب و عملی از همین به چالش کشیدن مفهوم غالب واژگان که من طی روزهای اخیر مشاهده کردهام، به چالش کشیدن تعبیر «اردوکشی خیابانی» است. تعبیری که دستکم برای چهار سال یکی از رسمیترین اتهامات سیاسی در کشور ما محسوب میشد، چرا که رهبر نظام قصد داشت توسط آن اقدام مخالفان خود را تخطئه کند. بهانه به چالش کشیده شدن این مفهوم، البته تکرار آن از زبان آقای روحانی بود، اما به نظر من این بهانه اهمیت چندانی ندارد. مهم این است که یک عده دارند مدام تکرار میکنند که: اصلا چه کسی گفته اردوکشی خیابانی بد است؟ و به همین سادگی، تسلط فراگیر یک باور سیاسی را به چالش میکشند.
به نظر من، شیوهای که این گروه در پیش گرفتهاند بدانجا ختم خواهد شد که هر یک از ما، به جای بسنده کردن به برچسب «اردوکشی خیابانی» برای محکومیت یک حرکت جمعی، به این فکر بیفتیم که پرسشهای دقیقتری را مطرح کنیم:
- چرا یک عده از مردم به خیابان آمدهاند؟
- آیا این گروه به صورت مستقل تصمیم گرفتند یا تشویق/تحریک شدند؟
- روش و منش این گروه چه بود؟ (خشونت یا مسالمت؟)
- حرف حساب و مطالبه آنها مشروع و منطقی بود؟
- نتیجه این حرکت به سود کشور بود یا به زیان آن؟
بدین ترتیب، جدال کاذب بر سر واژگان و برچسبها، میتواند به دریچه آغاز گفت و گوهایی سازندهتر بدل شود. همین کار را میتوان در مورد دیگر وقایع، از جمله وقایع منطقه هم انجام داد، اما علاقه شخصی من همچنان به چالش کشیدن واژگان سادهای است که زندگی روزمره ما و حتی عادات و سلایق ما را تشکیل میدهند. پیش از این یک یادداشت در مورد «خوشگزران» نوشتم. فهرستی که در حال حاضر در ذهن دارم شامل این تعابیر است:
- خودخواه
- منفعت طلب
- سود جو
- منظم
- بیبند و بار
- هوسباز
- خیانتکار
- ترسو ...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر