«شیرکو گفت: سعی میکنم در کردستان دو جریان را سامان داده و سازماندهی کنم: تشکیلاتی برای دفاع از حقوق زنان کورد و آشنا کردن آنها با حقوق انسانی و اجتماعیشان و بعد راهاندازی و توسعه صنعت سینما و فیلمسازی در سلیمانیه و کل کوردستان». (سلیمانیه و سپیده دم جهان – سیدعلی صالحی – ص۱۳)
اینکه چنین دغدغه فعالیتهای اجرایی و گاه حتی حقوقی دارد، نه سیاستمداری است که وعده تبلیغاتی میدهد و نه مقام مسوولی که موظف به ارایه برنامه است. این «شیرکو بیکس» است. شاعری که خودش نیز چون اشعارش بار سنگین تعهد را به دوش میکشد. که شعر، برایش بهانهای نبود تا به کنج انزوا و آفیت بخرامد. بیکس، شاعر زندگی بود و آزادی:
از ترانههای من اگر
گل را بگیرند
یک فصل خواهد مرد
اگر عشق را بگیرند
دو فصل خواهد مرد
و اگر نان را
سه فصل خواهد مرد
اما آزادی را
اگر از ترانههای من
آزادی را بگیرند
سال، تمام سال خواهد مرد
یکی از ویژگیهای ممیزه اشعار بیکس، روح جاری طبیعت است. مجموعه اشعار او را که میخوانی انگار که «کلیله و دمنه» را ورق بزنی، مدام از زبان حیوانات، از کوه و چشمه و باد و آفتاب سخن میشنوی. این پیوند عمیق زبان بیکس با طبیعت، به نوعی برگرفته از فرهنگ کوردی است که به مانند فرهنگهای باستانی، در پیوند ناگسستنی با طبیعت قرار دارد. اسامی افراد غالبا برگرفته از اجزای طبیعت است و زندگی روزمره نیز تنها در پیوندی مداوم با طبیعت معنا مییابد:
در جنگل
تاریکی که فرا رسید
شیر با خود گفت
فردا پلنگ را از هم خواهم درید
پلنگ با خود گفت
فردا روباه را شکار خواهم کرد
روباه نیز گفت
کبوتر آخرین سهم فردای من است
و کبوتر با خود اندیشید
چگونه میتوان همه زندگان این جنگل را
با هم
همدل و همآواز کرد.
راستی چگونه میتوان...؟
در عین حال، این نزدیکی فوقالعاده به طبیعتگرایی، نوعی عرفان را به زبان بیکس راه داده است که علیرغم شباهتهای ظاهریاش به تصوف رایج در میان کوردهای ایرانی، ابدا عرفانی انزواطلب و گریزان از زندگی نیست. بلکه به نظر میرسد در شباهتی شگفتانگیز با روح طبیعتگرای «چین»ی، عرفان «بیکس» هم یک سره در خدمت زندگی قرار دارد:
بوته آتشی
داشت سعی میکرد
شعلههای خود را خاموش کند
زیرا ماری خسته
میخواست در پناه او
آرام بگیرد
اما بارزترین وجه اشعار بیکس، «کوردستان» است. گهوارهای که شیرکو را در خود پروراند تا او نیز عمر خود را به راه آبادی و آزادیاش سپری کند. شیفتگی بیکس به سرزمین مادریاش، بر خلاف مکاتب افراطی ناسیونالیستی که گاه به فاشیسم و نژادپرستی میکشند، یکسره برگرفته از همان روح عاشقانه و طبیعت ساده او است. جای هیچ اغراقی وجود ندارد. عشق به سرزمین مادری که دلیل نمیخواهد:
سرزمینهای بسیاری
زیباتر از میهن مناند
سرزمینهای بسیاری
سرسبزتر از میهن مناند
سرزمینهای بسیاری
دلپذیرتر از میهن مناند
اما هیچ
هیچ سرزمینی
کوردستان من نمیشود!
شاید برخی بخواهند بیکس را به یکی از جریانهای جهانی شناخته شده و یا گروههای سیاسی کورد منتسب بدانند. اما حقیقت این است که او شاعر مستقلی بود که فقط دغدغه سرزمین و مردمانش را داشت. سخن گفتن از فقر، از نان، از استبداد و از جنگ هر بار کلام او را به جریانی سیاسی نزدیک و شبیه میشازد، اما در نهایت او آنچنان از آشفتگی کوردستان و بیسرانجامی تمامی وعدهها و شعارهای سیاسی آزرده بود که تیغ انتقاد خودش را به روی تمامی جریانهای سیاسی میگشود و همچون درماندهای خشمگین بر سر «آزادی» میخروشید که به پتیارهای در دامان سیاستمداران بدل گشته است. با این حال بیکس هیچ گاه پا فراتر از این نمیگذاشت و به جای آنکه تلاش کند در قامت رهبری سیاسی به مردم سرزمین خودش خطدهی کند، ترجیح میداد همچنان تصویرگر دردهای عمیق آنان باقی بماند، و به راستی کدام تصویر گویاتر از کلمات شیرکو میتوانست این زخم عمیق کوردستان را به تصویر بکشد:
چهار کودک:
ترک، فارس، عرب
و کورد
تصویر مردی را کشیدند
اولی دستهایش را
دومی سرش را
سومی میانه و پاهایش را
و چهارمی
تفنگی بر دوشاش.
«شیرکو بیکس»، در سلیمانیه عراق به دنیا آمد. شاید اگر وضعیت سیاسی منطقه به گونهای دیگر بود، یا او چندده کیلومتر شمالتر از سلیمانیه به دنیا آمده بود، آن وقت شهرت و اعتباری فراتر از «ناظم حکمت» به دست میآورد چرا که دستکم از نگاه من، شعرهای بیکس، چه آنجا که از زندگی و عشق میسراید و چه آنجا که از انسان، آزادی و سیاهی جنگ و گرسنگی سخن میگوید، از هر نظر عمیقتر و فراگیرتر از اشعار حکمت است. به هر حال، بیکس همچنان زنده میماند. او هم چون دیگر شاعران نخواهد مرد، بلکه در شعرهایش تکثیر خواهد شد تا به مرور مخاطبان بیشتری با او، اندیشه انسانی و کلام دلنشیناش آشنا شوند و هرکجا که خواننده جدیدی اشعارش را زمزمه کرد دوباره سر بر خواهد داشت تا در جاودانگی کلام سرزمینی را جاودانه کند:
وقتی کبکی میمیرد
برای کوه
آوازی از خود
باز خواهد گذاشت.
وقتی زنبوری میمیرد
برای باغ
شیرینترین بوسهها را
باز خواهد گذاشت.
وقتی طاووسی میمیرد
برای یادگاری
رنگینترین پرها را
باز خواهد گذاشت
وقتی آهویی میمیرد
بعد از خود
خوشبوترین مشکها را
باز خواهد گذاشت
و من
وقتی که من بمیرم
برای شما
کوردستان را با زیباترین کلمات
باز خواهم گذاشت.
با تشکر از مقاله خوب شما دوست عزیز
پاسخحذفقلمتان پایدار
زنده باشید
پاسخحذفیک سوال! شما کورد هستین که مینویسین کوردستان؟از این جهت میپرسم که من اکثرن از زبان - بعضی از-کوردهایی این واژه رو شنیدم که معتقد به شناساندن هویتشون به زبان و ادای خودشون هستن و تلفظ و نوشتن رایج در زبان فارسی رو که ادای فارسی واژه هست، عامل و ناشی از استحاله ی فرهنگی میدونن.
آخر نوشت: هر چند این اولین کامنتمه اما مدتیست میخوانمتان و از ذکاوت و ریزبینیتون لذت میبرم. پایدار باشید.